در حدود یک هفته تا دو هفته دیگر جنگ بین ایران و اسرائیل هم به تاریخ خواهد پیوست و موضوع مورد مطالعه مورخین خواهد شد. پس از آن است که بلافاصله بازی کی بود کی بود من نبودم قرار است شروع بشود و هر کسی سعی می کند کاسه و کوزه ها را بر سر دیگران بشکند. اما تا آن موقع یک داستان تاریخی واقعی را برای شما بیان کنم تا زمانی که بازی شروع شد گول نخورید و تحت تأثیر احساسات خود قرار نگیرید.
زمانی که جنگها هنوز مردانه بود و نیزه و شمشیر و دست آخر توپ و تفنگ حرف اول و آخر را در میدان جنگ می زدند، وجود یک کشور حائل (بافر) بین دو قدرت نظامی واجب بود. در جنگ جهانی اول بین روسیه و آلمان هیچ کشوری نبود و بلافاصله بعد از آغاز جنگ درگیری بین نظامی بین این دو شروع شد. پس از جنگ کشور لهستان ایجاد شد تا ضربه گیر بین روسیه و آلمان باشد. تا زمانی که لهستان وجود خارجی داشت مشکلی نبود. به محض اینکه هیتلر و استالین لهستان را بین خودشان تقسیم کردند و دوباره هم مرز شدند درگیری نظامی بین دو کشور آغاز شد.
مشابه این اتفاق در حدود 8 قرن پیش و در آسیای میانه افتاد. چنگیز خان امپراطوری قراختاییان را در سال 617ه.ق (1220 م) بر انداخت و با محمد خوارزمشاه هم مرز شد. تا آن زمان قراختاییان بافری بین شرق و غرب بودند اما با سقوط آنها امپراطوری مغول و امپراطوری خوارزمشاهیان هم مرز شدند. چنگیز در ابتدا از لشکر 200 هزار نفری خوارزمشاه می ترسید و از در دوستی درآمد. یک کاروان تجاری بزرگ از سمت مغولها وارد خاک خوارزم شدند تا روابط دو کشور را ارتقاء بدهند. حاکم شهر اطرار، که شرقی ترین نقطه ایران آن زمان بود، تجار مغول را کشت و اموال آنها را مصادره کرد چرا که اعتقاد داشتن آنها جاسوس هستند (این ادعا به نظر شما آشنا نیست). چنگیز سفیری به دربار محمد خوارزمشاه فرستاد و دستور داد تا اموال کاروان بازپس داده بشوند و حاکم اطرار نیز محاکمه و مجازات بشود. اما محمد خوارزمشاه با توهی که داشت فکر کرد که می تواند به راحتی جلوی این بچه دهاتی ها بایستد. دست خود را مشت کرد و انگشت شصت خود را به چنگیز نشان داد. چنگیز هم پس از مشاوره با یارانش وارد خاک ایران شد و عملا در عرض چند سال ایران را به ویرانه ای تبدیل کرد.
حالا سوال این است که تقصیر ویران شدن ایران در حمله مغول را باید به گردن چه کسی بیاندازیم؛ چنگیز یا محمد خوارزمشاه؟
ما هم تا حدی مقصر بودیم... چرا ما به این نقطه رسیدیم... چرا روی چیزهای بی خود اصرار شد... چیزهایی که هیشکی نفهمید هدف و منظور چیه ولی مثل گاو توسط یک عده تکرار شد... الان هم اگر بپرسی نمی دونند... باید هر کسی نظرش رو می داد حالا هر چی که هست نه خود سانسوری و نه دگر سانسوری باشه... و بعد طبق آرا عمل بشه یعنی همون دموکراسی... چرا اکثریت چوب خریت اقلیت رو بخوره... به هر حال دچار جریان ناخواسته شدیم... الان هم باید تلاش برای برون رفت باشه و اتمام هر نوع حرف یاوه و یاو گویی انشالله به همت و همکاری همه ملت... هر چند فکر کنم اسراییل و آمریکا تا قبول کلیه شرطها و یا تغییر اساسی کوتاه نیان
داداش من یه داستان درباره 800 سال قبل گفتم... ربط ش به الان چیه؟