جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

عملکرد شورای امنیت در قبال جنگ ایران و عراق

از مسائلی که به تواتر توسط رسانه های دولتی و وابسته به دولت تکرار شده تا جاییکه دیگر تبدیل به یک فکت مسلم تاریخی شده است یکی هم این است که "در زمان جنگ سازمان ملل و شورای امنیت به حرف ما گوش نکردند" و "عراق را به عنوان متجاوز محکوم نکردند" و از این قبیل حرفها....

این جملات به قدری در گوش مردم خوانده شده که حتی آدم دقیقی چون محمد درودیان نیز آن را باور کرده و در مصاحبه اش تکرار می کند( اینجا دقیقه16تا17). جمهوری اسلامی قضیه را برای مردم این طور جا انداخته که انگار شورای امنیت داور بازی فوتبال هست و هر جای زمین که کسی بر روی کسی خطا انجام بدهد(چه بازیکن دارای توپ باشد یا نه) داور وظیفه دارد سوت بزند و بازی را متوقف کند و یک ضربه ی خطا به نفع تیم مقابل اعلام کند... و همین بینش کج و معوج سبب شده تا 40 سال پس از پایان جنگ هنوز هم مردم از داور طلبکار باشند که چرا سوت نزد و چرا به نفع ایران پنالتی نگرفت.

در صورتی که اگر در عمق قضیه اندکی، و فقط اندکی، فرو برویم می فهمیم که داستان به این سادگی ها هم نیست. شورای امنیت سازمان ملل مثل داور فوتبال نیست بلکه بیشتر شبیه به پلیس 110 است. یعنی شما وقتی که در خیابان تصادف می کنید وظیفه دارید که زنگ بزنید 110 و 110 هم افسر به محل اعزام می کند و کروکی می کشد تا شما با استناد به آن کروکی بروید و شکایت کنید و خسارت بگیرید. وقتی که شما به 110 زنگ نزدید از کجا بفهمد که شما کجا تصادف کردید؟ کی تصادف کردید؟ مقصر کی بود؟ چقدر خسارت خوردید؟

خلاصه اینکه جمهوری اسلامی برای اینکه کم کاری ها، اشتباهات، خیانتها و تقصیرات دستگاه دیپلماسی کشور و وزارت امور خارجه را در آن زمان لاپوشانی کند برداشته و داستان را صد در صد وارونه تعریف کرده است تا اشتباهاتی را که کرده است به چشم نیاید ( در زمان آغاز جنگ با عراق وزیر امور خارجه ایران کسی بود به نام محمد کریم پناهی که رشته ی تحصیلی اش اصلا روانشناسی بود... حالا شما ببین وزن نظرات کارشناسی با چنین وزرات خانه چقدر خواهد بود).

در باب کم کاری وزارت امورخارجه در آغاز جنگ و در طول جنگ و حتی پس از جنگ تا به امروز خیلی وقت پیش مصاحبه ای از فصلنامه نگین ایران (وابسته به سپاه) را اینجا گذاشته بودم. در اینجا همین فایل را دوباره برایتان گذاشتم با این تفاوت که نکات مهم آن را با رنگ زرد و نکات مهمتر را با رنگ قرمز های لایت کرده ام.

بخوانید و بدانید که....

نتیجه ی هر جنگ مدرنی در نهایت در پشت میز مذاکره معلوم می شود.





دروغ سیزده؛ قسمت هشتم

برای یک بار هم که شده با احمد توکلی موافقم که گفته: «باید بپذیریم که ما به مردم دروغ گفتیم که حالا مردم به این نتیجه رسیده و به ما می‌گویند «دروغگو»!»

البته این گفته را فقط از این بابت می آورم که احمد توکلی خود را اقتصاددان می داند و رئیس سازمان شفافیت، و البته نه از اقتصاد چیزی می داند و نه از شفافیت.

داستان زمینی که در یکی از بهترین مناطق تهران گرفته را چنین تعریف می کند: «فکر می‌کنم سال ۶۹ بود که به حضرت‌ آقا نامه‌ای نوشتم و پیشنهاد کردم با حمایت مالی، ۳۰۰ دبیرستان در کشور بنا کنیم و دانش‌آموزان مستعد، به‌ویژه از طبقات مستضعف را برای ورود به دانشگاه آماده کنیم. آقا فرمودند من توان مالی این کار را ندارم. بنده و آقای فرشیدی، وزیر اسبق آموزش و پرورش و امیری‌مقدم، عضو هیات علمی دانشکده علوم دانشگاه تهران تصمیم گرفتیم خودمان از کم آغاز کنیم. زمینی با کاربری آموزشی به مساحت کمی بیش از ۳ هزار مترمربع در سعادت‌آباد را شناسایی کردیم و از رهبری درخواست کردم از آنجا که موسسه وقف می‌شود و سهمی از ظرفیتش به خانواده‌های مستضعف که آنجا هم بودند، اختصاص می‌یابد و هزینه ساخت را از خیرین می‌گیریم و با نرخ دولتی اداره می‌کنیم، اجازه دهند بهای آن را به قیمت روز و بدون تخفیف در ۱۰ سال بپردازیم. ایشان به همان شروط پذیرفتند. ما هم تقریبا به همه شرط‌ها عمل کردیم. البته همین تقسیط امتیاز کمی نبود ولی یک وجب آن‌ هم ملک کسی نیست، البته اگر امروز بخواهم نظر مشورتی بدهم، ممکن است نظر دیگری بدهم.»

(در بخش نظرها به این موضوع واضح اشاره شده که برای مستضعفان دبیرستان می سازی چرا می روی در سعادت آباد می سازی؟ یا مستضعف نمی دانی چیست یا سعادت آباد نمیدانی کجاست! یا صورت مسئله را داری وارونه می کنی که البته همین آخری است و عنوان دروغگو را هم برای همین داده اند.)

اما این داستان سازمان شفافیت هم ماجرایی است. کافیست گوگل بکنید معنی شفافیت را تا ببیند چقدر برداشتش از شفافیت دور است. شفافیت این نیست که نامه بنویسی به یک مقام که بیا و شفاف باشد. مهمترین اصل شفافیت این است که قانونی قابل اجرا باشد برای (1) آشکار کردن اطلاعاتی که مربوط به عموم است (قاعده بر این است که اطلاعاتی که مربوط به عموم است باید در دسترس عموم باشد مگر اینکه در دادگاه بتوان ثابت کرد که آشکارشدنش خطر عمومی دارد) و (2) مجرم دانستن فردی که اطلاعات عمومی را در دسترس افراد عادی نمی گذارد (اصل پرسشگری).

توکلی مفاهیمی که در جوامع مدرن ایجاد شده است را دارد با چوب خط فکری خودش اندازه می گیرد و برای همین است که هر حرفی که می زند کار را بدتر می کند. مهمترین اصل حکومت بر مبنای قانون (در مقابل حکومت بر مبنای رابطۀ شخصی) «غیر شخصی بودن» است. فهم این اصل هم اتفاقا در مورد مدرسۀ توکلی صادق است: او می تواند 3000 متر زمین در یکی از بهترین مناطق تهران بگیرد و یک آدم معمولی نمی تواند. به همین دلیل ادعایش در مورد قانون و عدالت و برابری و شفافیت در نهایت یعنی کشک!

مطلب بالا از اینجا نقل شده بود:

https://irpdonline.com/2020/08/16/post550/

دروغ سیزده؛ قسمت هفتم


هواپیمای اوکراینی را موشک «کروز» تشخیص دادیم
سردار حاجی زاده عزیز در مصاحبه خود درباره ی سقوط پرواز 752 اوکراین فرموده اند که:

در آن لحظاتی که این اتفاق می‌افتد این سامانه مواجه می‌شود با هدفی در 19 کیلومتری که «کروز» تشخیص داده می‌شود. این سامانه ساعت 12 شب در منطقه مورد نظر مستقر می شود و  و زمانی که هواپیمای اوکراینی پرواز می‌کند -با توجه به سمت پروازی که داشته است- از طرف سامانه، موشک کروز تشخیص داده می شود. اما اپراتور باید تماس می گرفته و تایید این موضوع را دریافت می کرده است.....

 

اگر ایشون رو دیدید از طرف من بهش بگید که هواپیمای اوکراینی در ارتفاع حدود 1400 متری از سطح زمین مورد اصابت قرار گرفته.... کدوم موشک کروزی توی این ارتفاع پرواز می کنه؟ عموما موشک های کروز برای اینکه در رادار دشمن دیده نشوند در ارتفاع خیلی پایین ، نزدیک به سطح زمین، پرواز می کنند و اتفاقا به همین دلیل به اونها کروز می گویند. فیلمهای زیادی از این موشکها در اینرنت وجود داره که اگر فکر می کنید من چرت و پرت می گم می  تونید خودتون مشاهده کنید. بعدش هم این هواپیما در حال اوج گیری بوده... چطور اوپراتور نفهمیده که این غول بیابونی موشک کروز نیست؟ نکنه اوپراتورهای موشکهای پدافند هوایی سپاه همونجایی دوره دیده اند که این بنده ی خدا از اونجا درجه ش رو گرفته؟

 

من فکر کنم که اصلا ناف این جماعت را با دروغ گفتن بریده اند... حتی زمانی که می خوان راست بگن هم بای دیفالت دروغ تحویل طرف مقابل می دن.... خسته نباشید سردار

دروغ سیزده؛ قسمت ششم


http://s6.picofile.com/file/8386427676/107921484_61046.jpg
امثال نوشته ی بالا را حتما در چند سال اخیر زیاد دیده اید یا شنیده اید: خلاصه اینکه اگر سپاه قدس در عراق به مقابله ی نظامی با داعش نمی پرداخت داعش به مرزهای ایران حمله و می کرد و اینکه ما با عملیات نظامی در خاک عراق عمق استراتژیک خود را بیشتر کرده ایم و اگر در خاک عراق با داعش روبرو نمی شدیم حتما باید در کرمانشاه و قصرشیرین و چه بسا در همدان با آن غولهای بی سر و دم رو برو می شدیم و چه و چه  
این گونه استدالال ها و جملات ، که در درون خود نشانه های بارزی از تبلیغات صدا و سیما را مستتر کرده اند، ادعا که با تشکیل داعش در سال 1394 حمله ی گسترده ی آنها به شهرهای عراق نیروهای سپاه قدس و متحدین آنها در عراق به مقابله با داعش شتافتند. متاسفانه این ادعا قسمتی دروغ و قسمتی راست است.    اسنادی که به تازگی سپاه منتشر کرده  نشان می دهد که حضور نظامی سپاه در عراق نه از سال 1394 بلکه از سال 1370 آغاز شده است و سپاه از همان سال سعی کرد تا با تقسیم پول و سلاح در میان عشایر عرب جنوب عراق برای خود در این کشور جای پایی پیدا کند. این عملیات کورت با هدایت مستقیم سران عالی رتبه ی سپاه انجام شده است و نمی توانیم آن را حرکتی خودجوش از جانب عده ای خودسر در درون نظام بدانیم که قصد ضربه زدن به انقلاب و نظام را داشته اند. با اینکه پس از پذیرش قطعنامه ی 598 ایران با عراق وارد مرحله ی آتش بس شد و در طی جنگ اول خلیج فارس رسما موضع بی طرفی گرفت اما سپاه در طی حضور مستقیم خود در خاک عراق هم با آتش بس حاصل از 598 به مقابله برخواست و هم بی طرفی ایران را زیر سوال برد و در نهایت اینکه به صورت آگاهانه ای سعی کرد تا در بی ثباتی در خاک عراق دامن بزند. از یاد نبریم که  بی ثباتی که امروز دشمن امنیت ملی ایران خوانده می شود تا حدودی دست پخت عملکرد خود ما است.

دروغ سیزده؛ قسمت پنجم

از جمله دروغ هایی که سالهاست از انواع رسانه های جمعی پخش می شود یکی هم این است که ایران خواسته های خود را در قطعنامه 598 گنجاند و تصویب این قطعنامه در حقیقت به صورت پنهانی ابتکار ایران بوده و سبب شکست سیاستهای منطقه ای ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ شده است.


به عنوان مثال گفته های آقای هاشمی رفسنجانی را بخوانیم به نقل از کتاب اسرار مکتوم:


«در یک سال آخر جنگ که مذاکرات فشرده و مهمی بر سر محتوای قطعنامه داشتیم و خود هم اداره می کردم، به نظرم دیپلماس ما بر فعالیتهای عراقی ها و حتی نمایندگان سازمانهای بین المللی غلبه کرد. چون توانستیم بندهایی در قطعنامه بیاوریم که با استناد به همان بندها، عراق متجاوز شناخته شد و ما هم مستحق غرامت شدیم. .... یکی از نکات ظریفی که در همین قطعنامه، نشان از هوشیاری دیپلماسی ایران داشت، جابجایی دو بند از آن بود. در پیش نویس اولیه قطعنامه، ترتیب بندها این گونه بود که اول آتش بس بشود و بعد از آن، نیروهای دو کشور به مرزهای خود برگردند. در لابلای این دو بند هم آمده بود که هر کشوری که تا زمان برگشت نیروها به مرزهای خود، آتش بس را نقض کند، مجرم شناخته می شود. اگر دیپلماسی ما هوشیاری نداشت و ترتیب این دو بند را به همین صورت می پذیرفت، چه بسا عراق پس از اعلام آتش بس تا مدتها به مرها بر نمی گشت و ما هم با توجه به تأکیدی که در قطعنامه بود، نمی توانستیم کاری بکنیم. اما تیم دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با استدلالات سیاسی توانست، جابجایی این دو بند را در متن قطعنامه به تصویب برساند و همین باعث شد که عراق نتواند شیطنت کند. » (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 124)

هاشمی در مصاحبه ای با روزنامه فرهیختگان می گوید: 


طول کشید تا قطعنامه را به نفع ما اصلاح کردند. انصافا دوستان ما در وزارت خارجه که مسئولیت مذاکره را داشتند خوب عمل کردند..... یعنی ما با یک شگرد دیپلماتیک به‌گونه‌ای رفتار کردیم که همان‌هایی که در سازمان ملل همیشه علیه ما رای می‌دادند این‌بار به نفع ما رای دادند


 اما از طرف دیگر حسین علایی، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در دوران جنگ هشت ساله با عراق می‌گوید ایران طرحی برای خاتمه جنگ نداشت و قطعنامه ۵۹۸ پخت‌وپز آمریکا و شوروی بود. 



سردار علائی در همان کتاب اسرار مکتوم می گوید:

«... قطعنامه 598 را از موضع ضعف پذیرفتیم. یعنی ما 598 را نمی خواستیم بپذیریم، ناچار شدیم.» (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 467)


یا فرمایشات حاج محسن رضایی در همان کتاب:


«دنیا دیگر خودش قطعنامه 598 را صادر کرد و ایران دخالتی در صدور قطعنامه نداشت. در واقع مواد و بندهایش را خودشان تعیین کردند. » (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 189)


داستان از این قرار است که قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل در روز ۲۹ تیر ۱۳۶۶، صادر شد. این قطعنامه برخلاف قطعنامه‌های قبلی شواری امنیت ذیل فصل هفت منشور ملل متحد (اصول ۳۹ و ۴۰) صادر شد یعنی در صورت قبول نکردن آن توسط یکی از طرفین جنگ می توانست که موجب تحریم اقتصادی یا حمله نظامی قدرت‌های جهانی علیه آن کشوربشود. 


سفیر وقت ایران در سازمان ملل، سعید رجایی خراسانی در مصاحبه ای در سال 1388 گفت:


«مشکل جمهوری اسلامی این بود که اصرار داشت ما در شورای امنیت شرکت نمی کنیم. این اصرار، اصرار نسنجیده ای از جانب تهران بودد. وقتی اولین قطعنامه علیه ما در شورای امنیت مطرح شد، آقای خاویار پرز دکوئیار و معاونینش به من گفتند بیایید و در شورای امنیت شرکت کنید. گفتم من در این شورا شرکت نمی کنم، چون شما هیچ نکته ای که به نفع کشور ما باشد در این به اصطلاح قطعنامه نگنجانده اید. من بیایم آنجا و فقط صحه بگذارم بر عملکرد شما؟ ایران در شورای امنیت شرکت نمی کند. این سؤال یک سؤال تاکتیکی بود. این موضعی نبود که ایران هرگز در شورای امنیت شرکت نمی کند. در آن زمان به صلاحمان نبود شرکت کنیم و بر عملکرد آنها صحه بگذاریم. بعدا در تهران، این حرکت تاکتیکی را به معنای یک حرکت استراتژیکی گرفتند؛ که ما در شورای امنیت شرکت نمی کنیم. حتی یک بار در تهران به دوستان گفتم؛ با شرایطی که الان پیش آمده، به شورای امنیت بروید تا به صورت معقول در دفاع از خودمان، هماهنگی هایی را انجام دهیم و پیش برویم. تهرانی ها فکر می کردند اگر به شورای امنیت برویم، از مواضع اصولی مان عدول کرده ایم. در حالی که آن شرکت نکردن، یک موضع اصولی نبود. یک موضع مقطعی بود. ما هروقت منافعمان اقتضا کند شرکت می کنیم، هروقت منافعمان افتضا کند، شرکت نمی کنیم. نمی توانیم اینها را موضع اصولی تلقی کنیم. موضع اصولی، منافع ملی است؛ نـه شرکت و عدم شرکت. در آن روز حضرت امام رحمة الله علیه از آنچه من گفته بودم حمایت کردند و خیلی تجلیل کردند. یادم هست برخی دیگر از همکاران، مفصل تلفنی با من صحبت کردند که حتما به شورای امنیت برو و سخنرانی کن. بعدا برایت خیلی خوب است و از این چیزها . . . . گفتم منافع کشور ما تهدید می شود. من بروم آنجا بنشیم؟ من از آنها خواسته ام چند نکته که متضمن حفظ منافع کشور ما باشد، در قطعنامه بگنجانند. اگر گنجاندند می روم و اگر نگنجاندند نمی روم که صرفا دلم خوش باشد به عنوان عضو شورای امنیت بنشینم و حرف بزنم. نام من کبوتر حرم است. نــه. من این کار را نمی کنم. شرکت نکردم و حضرت امام هم این موضع را تایید کردند. اما قرار نبود هرگز در شورای امنیت شرکت نکنیم. هروقت منافعمان اقتضا کند شرکت می کنیم، هر وقت اقتضا نکند شرکت نمی کنیم. ما کشور مستقلی هستیم. منتها متاسفانه در تهران، شرکت در شورای امنیت به معنی یک موضع اصولی تلقی شد و استنباط برخی این بود که اگر شرکت کنیم، یعنی می خواهیم با توحید در بیفتیم. اشهد ان لا اله الا الله. این اشتباهی بود که شد و نمی بایست بشود. من معتقدم در بعضی از مقاطع ما می بایست در شورای امنیت شرکت کنیم.

این داستان مفصل را گفتم برای این نکتۀ محوری دوم: ژاپنی ها آمدند و گفتند: “ما می دانیم که شما تصمیم گرفته اید در شورای امنیت شرکت نکنید. شرکت نکنید. خیلی هم خوب است. ما شورای دیگری درست می کنیم به غیر از شورای امنیت. اعضای آن را هم تو – سعید رجایی خراسانی – انتخاب کن. از اعضای دائمی شورای امنیت هم هر کس را صلاح می دانی در آنجا بگذار. ما طرحی تهیه می کنیم که نـه به ضرر شما باشد، نـه امنیت شما را تهدید کند و نـه امنیت بین المللی منطقه را تهدید کند. با این طرح می توانیم شما را راضی کنیم که در شورای امنیت شرکت نکرده اید. نقطه نظرهای شما را هم در قطعنامه ای که خارج از شورای امنیت تصویب می کنیم می گنجانیم. بعد آن مصوبه را در شورای امنیت مطرح می کنیم؛ بدون اینکه شما در شورای امنیت شرکت کرده باشید”. من به تهران رفتم و به برخی از آقایان که هنوز هم الحمد لله در قید حیات اند، شخصا گفتم:”چنین وضعی پیش آمده و این بهترین شرایطی است که ما می توانیم پیشنهاد کنیم”. من الان نباید آن شرایط را باز کنم. به صلاح کشور نمی دانم. گفتند: “شما بروید به نیویورک، ما به شما خبر می دهیم”. ما به نیویورک رفتیم و دیگر خبری نشد که نشد. در نتیجه آن فرصت خیلی زیبایی که در واقع در اختیار ما بود، کم ارزیابی شد و منقضی شد. »


یعنی بر خلاف دروغ پردازی های هاشمی رفسنجانی، دیپلماتهای ایران در سازمان ملل کوچکترین نقشی در نوشتن قطعنامه 598 نداشتند. 


دو روز پس از صدور قطعنامه 598 عراق آن را پذیرفت. در روز بیستم مرداد 1388 رجایی خراسانی در نامه ای به دبیر کل وقت سازمان ملل عدم پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران را اعلام کرد هرچند که آن را رد نکرد. در روز 31 شهریور همان سال آیت الله خامنه، که در آن زمان رئیس جمهور بودند، در سازمان ملل سخنرانی کرد و مجددا از پذیرش رسمی قطعنامه 598 سرباز زدند. اما هاشمی رفسنجانی توضیح نداد که اگر واقعا در نوشتن قطعنامه 598 دست داشته پس چرا ایران این قطعنامه را رد کرد و در نهایت ایران، همان طور که سردار علایی گفته است، پس از یک سال و از روی ناچاری آن را قبول کرد؟