جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

بأیّ ذنب قتلت؟

هر چن وقت یه بار خبر میرسه که قاچاقچیا توی کردستان یا سیستان تیر خوردن. حالا یکی یکی یا چن تا چن تا؛ این ش البته مهم نیس. آدمهای متوسط و سطحی (که عموما خبر ندارن توی این مناطق یه من ماست چقدر کره می ده) یا با بی تفاوتی از این خبرها عبور می کنن یا فوق فوق ش یه شونه می ندازن بالا و میگن کون لقشون... میخواستن کار قاچاق نکنن. آدم نخبه اما به این اخبار که می رسه، اگر هم کاری نکنه و واکنش نشون نده، دست کم این سوال براش پیش میاد که چرا توی این مملکت به این بزرگی فقط توی این دو تا منقطه هست که قاچاقچیا به انواع تیر غیب و آشکار گرفتار میشن؟ یعنی توی این کشور شغل شریف قاقچاق فقط دراین دو تا استان رواج داره؟ توی آذربایجان غربی قاچاق نداریم؟ توی استان بوشهر قاچاق نداریم؟ آقازاده هایی که توی مرکز پنت هاس خرید و فروش می کنن در کار قاچاق طلا و دلار نیستن؟ این همه زامارتی و فورشه همه به صورت قانونی وارد ایران شدن؟ یا مثلا چرا بابک زنجانی که حکم اعدامش اومده و با نامه ی ریاست جمهوری قاچاق نفت می کرد تیر نمیخوره؟ و از این دست سوالها.

جواب گفتن به این سوالها اما سهل است و ممتنع. اینکه چرا فقط توی کردستان و سیستان قاچاقچیان تیر میخورن به این مسئله برمیگرده که مردم این نواحی دو تا گناه کبیره و جرم غیرقابل بخشش مرتکب شدن: اول اینکه فقیر هستن و دوم اینکه سنّی هستن.

بریم سراغ مورد اول: از زمان به ریاست جمهوری رسیدن مرحوم هاشمی بهرمانی رفسنجانی فقر به صورت غیر رسمی به عنوان یک جرم غیر رسمی در فهرست جرایم جمهوری اسلامی ثبت شد. یعنی شما خیلی کارها رو انجام می دادید و نگاه می کردن به دارایی تون. اگه مایه دار بودید جریمه میشدید و گاهی هم جریمه نمیشدید و اگر مایه دار نبودید حسابتون با کرام الکاتبین میشد. برخوردهای مدل 98 با ملتی که از شدت فقر جونشون به لبشون رسیده اولین بار در زمان اون مرحوم باب شد. توی خیلی شهرها از جمله مشهد و اسلام شهر ریختن سر ملت و ده بُکُش. البته اون موقع چون رسانه های غیر دولتی مثل وبلاگ و توییتر و اینها نبود این جور اخبار خیلی در سطح جامعه واکنش ایجاد نمی کرد. شاید اگه شورش مشهد الان اتفاق می افتاد شعله هاش بلافاصله تمام کشور رو در خودش غرق می کرد. خلاصه تز مرحوم رفسنجانی این بود: ایران مال بچه مایه  دارهاست. اگه ناراحتی جمع کن و برو.  تز آن شهید استخر بهترین چاره را برای محو کردن فقر محو کردن خود فقرا می دونست. به حال خودشون می ذاریم تا خودشون کم کم نسل شون ور بیفته. به همین خاطر هم هست که در طی دوران حکومت 4 تا رییس جمهور که هر کدوم 8 سال حکومت کردن(جمعا 32 سال) کوچکترین اقدام معنی داری از طرف دولت برای فقرزدایی از مناطق محروم صورت نگرفته. یعنی هر رییس جمهوری با هر گرایش سیاسی همون تز رفسنجانی رو در عمل ادامه داده. شما یه آمار بیار از مناطقی که فقیر نشین بودن و به خاطر اقدامات زیربنایی دولت الان وضعشون خوب شده باشه؟

اما مورد دوم از مورد اول خیلی مهمتر و اساسی تر هست. یعنی از گناه اول شاید بشه یه جورایی گذشت و غمض عین کرد اما دومی رو هیچ کاریش نمیشه کرد. از دید مذهب تشیع ما سه جور آدم داریم:

  • کافر حربی
  • اهل ذمّه
  • مسلمان

کافر حربی کافری هست که خدا انقدر بهشون عقل و شعور نداده تا اعتراف به برتری اسلام بکنن و هژمونی اسلام رو بپذیرن. به همین خاطر باید زد و دهن ش رو صاف کرد چون اصولا این کافرها با حیوون هیچ فرقی ندارن. این کافر حربی از سواحل غربی قاره آمریکا شروع میشه تا ژاپن و استرالیا و چین و روسیه و بگیر بیا تا هند... بعد از خاور میانه و شمال آفریقا جامپ کن برو توی اروپا و بعدش برگرد به قاره آمریکا و برو تا تهش... یعنی همه اینها از دم کافر حربی هستن و ملتهای مسلمان به محض قدرت گرفتن قراره بزنن و دهن همه شون رو صاف کنن.

اما اهل ذمه کسانی هستن که خدا انقدری بهشون عقل و شعور داده که هژمونی اسلام رو بپذیرن ولی هنوز به برتری اسلام در میان دیگر ادیان اعتراف نکردن. به همین جهت اینها یه پله از کافرای حربی به انسانیت نزدیک ترن. یعنی مثلا مثل حیوانات اهلی میمونن. یه پولی باید به حکومت مسلمین بدن و یه گوشه ای برای خودشون زندگی کنن و پا روی دم کسی نذارن و گرنه حساب اینها هم با کرام الکاتبینه. (ایرانی امروزی چون خودش آدم کولی هست فک می کنه که پدران و مادرانش هم الزاما آدمها کولی بودن و در گذشته خیلی اهل تساهل و تسامح و مدارا بودن. بارها شده که همین ایرونی های عزیز مهمان نواز ریختن توی محله های اقلیتهای دینی و هر کاری که بتونن بکنن کردن. به عنوان نمونه نگاه کنید به اینجا یا اینجا).

اما مسلمانان کسانی هستن که انسان واقعی هستن. چرا چون انقدری خدا بهشون عقل و شعور داده که بدونن اسلام دین برتر هست. ولی البته باید فراموش نکنیم که از دید شیعه دوازده امامی مسلمان یعنی شیعه. چرا؟ برای اینکه  از دید شیعه دوازده امامی وقتی کسی حداقلی از عقل و شعور داره که اسلام رو به عنوان دین خودش انتخاب کنه باید انقدری هم عقل و شعور داشته باشه که بفهمه در میان مذاهب مختلف جهان اسلام تنها مذهب شیعه دوازده امامی هست که برحق هست و ابوبکر و عمر و عثمان حق حضرت علی (ع) رو خوردن و در نتیجه اگر مذهبی غیر از این اختیار کنه معلومه که معاند هست و از روی لج و لج بازی رفته و غیر از شیعه ی دوازده امامی رو انتخاب کرده. پس وقتی که کسی خودش معاند هست و با قصد و آگاهی داره چوب لای چرخ دستگاه ائمه اطهار می ذاره بر تنها دولت شیعی جهان واجب هست که بزنه و دهنش رو صاف کنه و اتفاقا دولتهای ما توی 40 سال گذشته همین کار رو هم دارن می کنن.

به همین دو دلیل هست که شما هیچ وقت توی اخبار نمیخونید که مثلا توی استان خوزستان یا بوشهر یا مشهد یا آذربایجان یه قاچاقچی تیر بخوره. تیر خوردن قاچاقچیا منحصر هست به اهالی کردستان و سیستان و بلوچستان.

این شیعه چه میکنه؟

بزرگواری هست به اسم محسن حسام مظاهری. وبلاگی داره که میتونید مطالب قبلی ش رو بخونید چون الان مدتیه که دیگه متروکه شده و سقف ش تار عنکبوت بسته. و یه کانال تلقرامی هم داره که می تونید با اسم دین فرهنگ جامعه اون رو سرچ کنید. حاج محسن جامعه شناسی خونده و چون اهل خدا و پیغمبره فوکوس کرده روی جامعه شناسی شیعه و مطالبش هم دست اول و نقده و هم خوندنی.

یه حرفهایی داره به این مضمون (نقل به مضمون می کنم) : دو جور شیعه داریم. شیعه ی نوع اول توی قم و نجف و مشهد نشسته و سرش توی کتاب و حدیث و ... و پس از کلی دود چراغ خوردن و مرارت و زحمت حکم فقهی و فتوا صادر میکنه. شیعه ی نوع دوم توی خیابونهای ایران و عراق و جنوب لبنان و افغانستان و پاکستان راه می ره و اصلا کاری به اون شیعه ی نوع اول نداره مگر وقتی که براش صرف کنه. خلاصه حرفش اینه که دینداری مردم عادی خیلی ربطی به دینداری استاندارد حوزه نداره. مردم عادی در خیلی از موارد به قول ما می پیچونن و اون راهی رو میرن که بیشتر باهاش حال می کنن نه اون راهی رو که فقها و فضلای حوزه میگن.

حالا حرفهاش رو خودتون بخونید بیشتر دست تون میاد. من امروز می خوام درباره ی یه خصوصیت مشترک شیعیان نوع دوم بحث کنم. و اون خصوصیت این هست که این بزرگواران اگر به کسی علاقه عمیق قلبی داشته باشن ( و یا نفرت شدید) نمیتونن باور کنن که طرف به مرگ طبیعی مرده باشه. یعنی از دید اونها اگر طرف مومن و متقی باشه حتما به شهادت رسیده و اگر کافر حربی باشه حتما به تیر غیب گرفتار شده. نمونه ش م حضرت زهرا (س) هست که از دید شیعه شهید شده. حالا شما هزار تا دلیل تاریخی و مدرک و سند بیار تو کتش نمیره. مگه میشه؟ حتما دختر پیامبر باید شهید شده باشه. می پرسی چه جوری؟ میگه عمر با در زد توی پهلوش. میگی بابا اصلا اون موقع توی عربستان (حجاز) در چوبی نبوده که بخوای بزنی باهاش به پهلوی کسی. شما یه صحابه نمیتونی پیدا کنی که لقبش نجار باشه. درست کردن در چوبی یه مینیممی از تمدن میخواد که حتا در شهرهای اون موقع عربستان فاقد اون بودن. و آنچه که دلیل و برهان بیاورید البته جز آب در هاون کوبیدن نیست. نمونه دیگرش هم مرگ دلخراش مرحوم رفسنجانی در استخر هست که از هر ایرانی بپرسی علتش رو با قسم و آیه میخواد ثابت کنه که خودشون کشتن ش... حالا این خودشون کی هست دیگه والله اعلم.

حالا برای نمونه آگهی که به دیوار اداره مون زده بودن رو اینجا میذارم تا بهتر متوجه عرایضم بشید:


https://s16.picofile.com/file/8425253576/20210213dddddd_120340.jpg

سرود دزدی در روز روشن

سال 57 که شد هر گروه و دسته ای برای خودش داشت سرودهای انقلابی درست میکرد. اصولا مذهبی جماعت خیلی توی این فازهای هنری و سوسول بازی نبودن. اما اتمسفری بود که نمیشد ازش بیرون رفت. اونها هم شروع کردن به سرود ساختن. از جمله ی سرودهای اون زمان یکی ش هم این سرود زیر بود که من همون موقع حفظ کردم و خیلی دوست ش داشتم.



انقلاب انقلاب انقلاب اسلامی
جسم من جان من روح من تو را حامی
ای خونبهای شهیدان
پرثمر نهال ایمان
ای شعله های فروزان
جلوه ی خروش انسان
پاس می دارمت ز جان
ای گرفته سامان
ز خون جوانان
یادگار یاران
ای انقلاب انقلاب انقلاب
ای ز تو گریزان
تبهکار دوران
ای غریو طوفان
ای انقلاب انقلاب انقلاب
تویی تویی تو
حاصل شکنجه ها
وعده های انبیا
هدیه ی خدا به خلق ما
تویی تویی تو
دست قدرت خدا
حالیا بر آمده
از آستین توده ها
روزها کوشم و شب نخوابم
پاس می دارم از انقلابم
با نثار جانم
تا مگر توانم
بر ثمر رسانم
ای انقلاب انقلاب انقلاب
جان چه ارزدم گر
من فدا کنم در
راه پاک این خونین
انقلاب انقلاب انقلاب
به کف مسلسلم
عزم همچو آهنم
در کمین دشمنم
تا که ریشه اش
ز بن کنم
اگر دمی خدا
فرصتی دهد مرا
جان خود کنم
بهر خاک پاک میهنم
روزها کوشم و شب نخوابم
پاس می دارم از انقلابم

سال 58 که شد در دهه ی مبارکه فجر این سرودها رو تکرار کردن اما از سال بعدش دیگه فتیله این سرود رو کشیده بودن پایین. ماه عسل حزب توده (بزرگترین تشکل سیاسی چپ در ایران) با حکومت سر جنگ با عراق تموم شد. یواش یواش تمام نیروهای چپ سرکوب شدن و خوبی ت نداشت که توی سرودهای انقلابی واژه های مثل: طوفان و خلق و توده استعمال بشه.

سال 93 اما دوستان مذهبی شاهکار دیگری خلق کردن. یه تعدادی کلمات مثل: رهبر و اعتقاد و کربلا و امام حسین رو قاطی سرود بالا کردن و اون رو توی جشنواره فلیم عمار به خورد جماعت حاضرین دادن.

حقیقت میدونید چیه؟ با تموم هزینه و امکاناتی که به دست مذهبیون دادن از بعد از انقلاب به بعد اما چشمه خلاقیت این بندگان خدا بدجور خشک شده. شاید فقط عصای حضرت موسی (ع) بتونه براشون کاری بکنه. هنوزم بهترین نقاشی های مذهبی ما کار آدمهایی مثل فرشچیان و آقامیری هست. بهترین موسیقی ما مال آدمهایی مثل ناظری و خدابیامرز شجریان هست. در بقیه زمینه های هنری هم همین طور. نگاه کنید به معماری مجلس شورای اسلامی. هر جا که بچرخید همین خشکیدگی خلاقیت رو می بیند. فقط توی سینما بود که یه چن تا اثر خوب مذهبی مثل فیلم روز واقعه و سریال امام علی و ... رو ساختیم. همین و بس. بودجه ها میلیاردی و افشینسی در حد زیر صفر.

اگر دوست داشتید این سرود انقلابی را در این ایام مقدس دهه فجر و به یاد انقلاب 57 گوش بدید که می تونید به لینکهای زیر رجوع کنید.

ورژن بچه گونه

ورژن بزرگونه

ورژن بیکلام


این هم ورژن بچه حزب الهی ش:



ضرورت فلسفه؟ اوه مای گاش


پرونده:محمد تقی مصباح یزدی-98-1.jpg - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مسابقه ی دیروز پریروز ما در حقیقت برگرفته از  گل به خودی مرحوم محمد تقی مصباح یزدی (که تازگی ها به مقام قدیسی هم رسیده) توی کتاب آموزش فلسفه ش بود. ایشون برای اثبات ضرورت فلسفه می فرمایند مقدسات یه میلیارد و خرده ای آدم رو زیر سوال میبرند:

جهان بینی دینی در صورتی کارساز خواهد بود که ما دین حق را شناخته باشیم ولی این شناخت، متوقف بر شناختن پیامبر و فرستنده او یعنی خدای متعال است و روشن است که به استناد محتوای وحی نمی توان فرستنده و گیرنده آن را اثبات کرد و مثلا نمی توان گفت چون قرآن می گوید خدا هست، پس وجود او اثبات می شود.(آموزش فلسفه جلد اول درس دهم)


توجه بفرمایید... می گویند که به استناد محتوای وحی نمی توان فرستنده آن (یعنی خدا) و گیرنده آن( یعنی حضرت رسول(ص)) را اثبات کرد.... و خوب نتیجه هم این میشه که اصلا قرآن راهی برای اثبات خدا نداره و وقتی قرآن توانایی اثبات خدا رو نداره اصلا چه نیازی بهش هست؟ پس فرق قرآن با مثلا نوشته های من توی این وبلاگ چیه؟

با استدلال ایشان هر مسلمانی اول باید یک دوره فلسفه بخواند و  تازه بعدش برود سراغ  قرآن و خوب با  این حساب حتما به این نتیجه خواهیم رسید که دین چند صد میلیون مسلمان ناقص استچون مسلما نتوانسته اند کلاسهای درس فلسفه ایشان را درک  کنند.

من هر چه که فکر می کنم نمی فهمم این بزرگواران چه دشمنی با قرآن دارند و چرا  ... 

Motaharri Vs Shariati

https://s16.picofile.com/file/8423154084/umed.jpg

بحث ولایت فقیه که پیش میاد همه شریعتی(لعنة الله علیه) مادر مرده رو مقصر می دونن که کتاب امت و امامت رو نوشت و ولایت فقیه رو تئوریزه کرد. در صورتی که بحث ولایت فقیه هیچ ربطی به ژیگولو کراواتی هایی مثله علی شریعتی نداشت و هر شیعه دوازده امامی که بدون غرض و مرض بشینه و اسناد دینی تشیع رو مطالعه کنه خودش بای دیفالت می تونه ولایت فقیه رو ازش استخراج کنه نگاه کنید به فرمایشات شهید مرتضی مطهری در کتاب «امامت و رهبری» (ص ۸۰(

 

مسئله امامت از جنبه زعامت و حکومت این است که حالا که بعد از پیغمبر مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصی برای خود معین کرده است که او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایی است، دیگر جای انتخاب و شورا و این حرفها نیست. همان طور که در زمان پیغمبر نمی گفتند که پیغمبر فقط پیام آور است و وحی به او نازل می شود، تکلیف حکومت با شوراست و مردم بیایند رأی بدهند که آیا خود پیغمبر را حاکم قرار دهند یا شخص دیگر را . . .پیغمبر اوصیای دوازده گانه داشته است . . .با وجود چنین کسانی برای بیان احکام اسلامی، دیگر جای انتخاب و شورا و این حرفها نیست . . ..

خلاصه فرمایشات شهید مطهری اینه که با وجود ولایت فقیه چه نیازی هست به انتخابات و دموکراسی و این سوسول بازیها؟