در قرنهای 17 و 18ام ، عملیات ناوگان عثمانی عمدتا به دریای مدیترانه ، دریای سیاه ، دریای سرخ ، خلیج فارس و دریای عرب محدود شد. جنگ طولانی مدت عثمانی و ونیز در سالهای 1645–1669 با پیروزی عثمانی و تسخیر کرت به پایان رسید، و این اوج قلمرو امپراتوری عثمانی بود. در سال 1708 آرزوی قدیمی دیگری ، فتح اوران (آخرین سنگر اسپانیا در الجزایر) محقق شد.
قرن هجدهم ، با تعداد زیادی ناکامی و پیروزی، برای ناوگان عثمانی یک بن بست بود. پیروزی های مهم نیروی دریایی عثمانی در این دوره شامل باز پس گیری مولداوی و آزوف از روس ها در سال 1711 بود. جنگ عثمانی و ونیز در سالهای 1714-1718 باعث باز پس گیری موریا از ونیزی ها و از بین رفتن آخرین سنگر آنها در اژه شد.
با این حال ، در طول جنگ روسیه و ترکیه از 1768 تا 1774 ، ناوگان عثمانی در نبرد دریایی چشمه (1770) منهدم شد. در جنگ بعدی روسیه و ترکیه (1792-1787) بازهم عثمانی شاهد شکست های دریایی زیادی از ناوگان دریای سیاه روسیه به فرماندهی دریاسالار فئودور اوشاکوف بود.
در طول جنگ استقلال یونان (1829-1821) ، نیروی دریایی شورشیان یونانی، متشکل از کشتی های بازرگانی تغییر یافته، در ابتدا برتری نیروی دریایی عثمانی را در اژه به چالش کشیدند و قلعه های عثمانی را در موریا مسدود کردند و به تصرف آنها توسط نیروهای زمینی یونان کمک کردند. در پی مداخله مصر در سال 1824 ، ناوگان بسیار برتر عثمانی-مصری تحت فرماندهی ابراهیم پاشا برتری یافت و با موفقیت به کرت و موریا حمله کرد و تا ورود ناوگان مشترک انگلیس-فرانسه-روسیه که بیشتر نیروی دریایی عثمانی-مصر را در جنگ ناوارینو در سال 1827منهدم کرد، دست بالا را داشتند.
ترجمه ی آزاد از اینجا.
1453-1683
صحنه ای از نبرد زونچیو (1499)
در سال 1453 ناوگان عثمانی در فتح تاریخی قسطنطنیه ، گوکچهادا ، لمنوس و تاسوس شرکت کرد. فتح دوک نشین آتن و حکمرانی موریا بین سالهای 1458 تا 1460 به پایان رسید و متعاقب آن فتح امپراتوری ترابوزان و مستعمره ژنوایی ها در آماسرا در سال 1461 انجام شد. با این فتوحات به حیات حکومتهای بازمانده از امپراتوری بیزانس پایان داده شد . در سال 1462 ناوگان عثمانی جزایر مستعمره ی جنوایی ها در شمال دریای اژه، از جمله پایتخت شان در جزیره لسبوس، را که توسط خانواده ی گاتیلوسیو اداره می شدند فتح کرد. به دنبال آن جنگ عثمانی و ونیز در سالهای 1463-1479 آغاز شد. در دوره ی بعدی ناوگان عثمانی قلمرو بیشتری در دریای اژه بدست آورد و در سال 1475 قدم به شبه جزیره ی کریمه در سواحل شمالی دریای سیاه گذاشت.توسعه طلبی ارضی عثمانی تا سال 1499 با گسترش بیشتر در سواحل دریای سیاه (مانند فتح گرجستان در 1479) و در شبه جزیره بالکان (مانند فتح نهایی آلبانی در 1497 و فتح مونته نگرو در 1499) گسترش یافت. سقوط قلعه های ونیزیها در مونته نگرو، در نزدیک شهر استراتژیک کاستلنوو، جنگ عثمانی و ونیز در سالهای 1499-1503 را سبب شد که طی آن ناوگان ترکها به فرماندهی کمال رییس توانست ونیزی ها را در نبردهای دریای زونچیو (1499) و مودون (1500) شکست دهد. در سال 1503 ناوگان عثمانی به سواحل شمال شرقی ایتالیا در دریای آدریاتیک یورش برد و سرزمینهای ونیزی ها را در موره، سواحل دریای ایونی و جنوب شرقی ساحل دریای آدریاتیک به طور کامل تصرف کردند.
طبق گفته کاتب چلبی(یا حاجی خلیفه) یک ناوگان عثمانی در اواسط قرن هفدهم نوعا از 46 شناور (40 کشتی بادبانی-پارویی و 6 کشتی تدارکاتی) تشکیل شده بود و خدمه ی آن به 15800 نفر بالغ می شد که تقریباً دو سوم آنها (10،500) پاروزن و بقیه (5300) جنگجو بودند.
صحنه ای از نبرد پروِزا (1583) بین عثمانی و شارل پنجم
پیشروی در شامات و مغرب، عملیات در مدیترانه ی غربی
ناوگان عثمانی در زمان تسخیر تونس در سال 1574.
ناوگان مشترک عثمانی-فرانسه در محاصره ی بندر نیس در سال 1543
با آغاز فتح سوریه در سال 1516 ناوگان سلطان سلیم اول شروع به توسعه ی سرزمین های عثمانی در شامات و سواحل آفریقای شمالی کرد. بین سالهای 1516 و 1517 الجزایر توسط نیروهای عروج رییس ، که وفاداری خود را به امپراتوری عثمانی اعلام کرده بود، از اسپانیایی ها گرفته شد. پس از آن فتح مصر و پایان امپراتوری ممالیک در سال 1517 انجام شد. در سال 1522 جزیره ی استراتژیک رودس، مقر شوالیه های سنت جان، توسط ناوگان دریایی کوردوغلو مصلح الدین رییس فتح شد. سلطان سلیمان قانونی به شوالیه ها اجازه داد جزیره را ترک کنند، و آنها پایگاه خود را ابتدا به سیسیل و بعداً به مالت منتقل کردند.
در سال 1527 ناوگان عثمانی در فتح دالماسی، کرواسی، اسلوونی و بوسنی شرکت کرد. در سال 1529 ناوگان عثمانی تحت فرماندهی صالح رییس و آیدین رییس ناوگان اسپانیایی رودریگو پورتوندو را در نزدیکی جزیره ی فورمنتِرا منهدم کرد. به دنبال آن اولین بازپسگیری تونس از اسپانیایی ها و فتح مجدد موریا توسط ناوگان خیرالدین بارباروسا انجام شد. این ناوگان در سال 1537 جزایر دوک نشین نکسوس را فتح کرد. پس از آن، ناوگان عثمانی مستعمره ی ونیزیها در کورفو را محاصره کرد و در پاشنه ی چکمه ی ایتالیا نیرو پیاده کرد و سبب شد تا جمهوری ونیز و شارل پنجم (پادشاه اسپانیا) از پاپ درخواست کنند که یک اتحادیه ی مقدس متشکل از اسپانیا، ونیز، جنوا، ایالتهای تحت فرمان پاپ در ایتالیا و شوالیه های مالت تشکیل دهد. ناوگان مشترک تحت فرمان دریادار برجسته ی شارل پنجم ، آندره دوریا قرارگرفت. آندروه دوریا و خیرالدین بارباروسا در سپتامبر 1538 در نبرد پروِزا، که اغلب بزرگترین پیروزی دریایی ترکیه در تاریخ به حساب می آید، با هم مصاف دادند. در سال 1543 ناوگان عثمانی با نیروهای فرانسوی در محاصره ی نیس، که در آن زمان بخشی از دوک نشین ساووی بود، شرکت کرد. پس از آن، فرانسیس اول (شاه فرانسه) ناوگان عثمانی را برای سرکردن زمستان به بندر تولون دعوت کرد. این اقامت کوتاه به عثمانیها اجازه داد تا به بنادر هابسبورگها در اسپانیا و ایتالیا حمله کنند. آنها تولون را در مه 1544 ترک کردند.
در سالهای 1541 ، 1544 ، 1552 و 1555 ، ناوگان مشترک اسپانیا-ایتالیا تحت فرماندهی آندره دوریا به ترتیب در الجزایر، ناپل، پونزا و پیومبینو شکست خورد.
عملیات در اقیانوس هند و فتح نهایی آفریقای شمالی
در سالهای 1539-1538 ناوگان اقیانوس هند عثمانیها، مستقر در سوئز و بصره، چندین بار در نزدیکی شبه جزیره ی عربستان نیروهای پرتغالی را شکست داد و عدن، یمن، جده و جیبوتی در ساحل دریای سرخ فتح کردند. محاصره ی دیو( پایگاه پرتغالی ها در هند) در سال 1538،به هدف اخراج قطعی پرتغالی ها از اقیانوس هند ولی با شکست مواجه شد.
بین سالهای 1547 و 1548 ، یمن از پرتغالیها بازپس گرفته شد. در خلیج فارس و دریای عرب بندرهای مهم دیگر پرتغال مانند عمان و قطر در سال 1552 فتح شدند، اما عثمانی ها نتوانستند جزیره ی هرمز را تصاحب کنند و بنابراین کنترل خلیج فارس همچنان در دست پرتغالی ها باقی ماند.
در سال 1565 سلطنت آچه در اندونزی به امپراتوری عثمانی اعلام وفاداری کرد و در سال 1569 ناوگان عثمانی به رهبری کوردوغلو خضر رییس به بندرهای جدیدی مانند دبل ، سورات ، جانجیرا رفت و سرانجام با تجهیزات مجهز پا به آچه گذاشت. این ناوگان، با استعداد 22 فروند کشتی، شرقی ترین لشکرکشی دریایی عثمانی را صورت داد.
قطعه ای از اولین نقشه جهان توسط دریادار عثمانی پیری رییس (1513) که اقیانوس اطلس و قاره آمریکا را نشان می دهد.
پیروزی نیروی دریایی عثمانی در جنگ پروزا در سال 1538 و جنگ جبرا در سال 1560 برتری عثمانی را در دریای مدیترانه برای چندین دهه تضمین کرد تا اینکه عثمانی ها اولین شکست نظامی خود را از اروپایی ها در نبرد لپانتو (1571) متحمل شدند. اما شکست در لپانتو، برخلاف تبلیغ اروپاییان، فقط یک عقب نشینی موقت بود. این شکست نتوانست مانع فتح قبرس توسط عثمانی ها شود و در عرض یک سال عثمانی ناوگان بزرگی ساخت که در سال 1574 تونس را از اسپانیایی ها باز پس گرفت. این امر پس از فتح لیبی توسط ناوگان تورگوت رییس و فتح سواحل مراکش در اقیانوس اطلس توسط صالح رییس (1553) اتفاق افتاد و فتح شمال آفریقا را کامل کرد.
از اوایل قرن هفدهم ، ناوگان عثمانی شروع به فعالیت در اقیانوس اطلس کرد. کمال رییس در سال 1501 به جزایر قناری سفر کرد، در حالی که ناوگان مراد رییس (پدر) جزیره ی لانزاروته ( از جزایر قناری) را در سال 1585 تصرف کرد. در سال 1617 ، ناوگان عثمانی قبل از حمله به ساسکس، پلیموث، دِوون، هارتلند پوینت، کورن وال و سایر شهرستانهای سواحل غرب انگلستان در آگوست 1625 ، مادیرا را در اقیانوس اطلس به تصرف خود درآورد. در سال 1627 کشتی های نیروی دریایی عثمانی ، به همراه دزدان دریایی بربر، به رهبری مراد رییس (پسر) ، جزیره ی لوندی را در کانال بریستول تصرف کردند و آن را به صورت پایگاه اصلی عثمانی در اقیانوس اطلس شمالی در طی پنج سال آینده درآوردند. آنها از آنجا به جزایر شتلند، جزایر فارو ، جزایر دانمارک، نروژ، ایسلند و وستمانایا یار حمله کردند. بین سالهای 1627 و 1631 این ناوگان به سواحل ایرلند و حتی سوئد نیز حمله کرد. کشتی های عثمانی بعداً در سواحل شرقی آمریکای شمالی ظاهر شدند و به ویژه در مستعمرات انگلیس مانند نیوفاندلند و ویرجینیا دیده می شدند.
بین سالهای 1220-1237، سلطان سلجوقی روم ، علاءالدین کیقباد اول، ناوگانی در سینوپ تحت فرمان امیر چوپان ، تشکیل داده بود و بخشهایی از شبه جزیره ی کریمه و سوگداک در دریای آزوف را فتح کرده بود.
پس از فتح قسطنطنیه در سال 1453 ترکهای عثمانی با ناوگان خود بر مدیترانه تسلط داشتند. در سال 1475 ، سلطان محمد سوم تعداد 380 فروند کشتی را به فرماندهی گدک احمد پاشا به کار گرفت تا شاه نشین یونان زبان تئودورو را به همراه بنادر تحت کنترل جنوایی ها در کریمه تسخیر کند. در نتیجه ی این فتوحات ، از سال 1478 تا 1774 خانات کریمه به تحت الحمایه امپراتوری عثمانی تبدیل شد.
شکست در محاصره ی مالت در سال 1565 و پیروزی نیروی دریایی مشترک اروپاییان در جنگ لپانتو در سال 1571 نشان داد که جریان امواج در حال تغییر هستند. با این حال دریای سیاه مدتها با نام "دریاچه ی ترکها"خوانده می شد. بیش از صد سال برتری نیروی دریایی عثمانی در دریای سیاه بر سه ستون قرار داشت: کنترل عثمانی بر تنگه های بسفر و داردانل، کنترل دهانه ی رود دانوب (که به کشورهای دیگر اجازه نمیداد کشتی های شان را وارد دریای سیاه کنند)، عدم وجود دزدان دریایی در دریای سیاه.
با این حال ، پس از دهه ی 1550 ، حملات مکرر دریایی توسط طایفه ای از قزاقهای تغییر عمده ای در کنترل دریای سیاه به وجود آورد. قایق های پارویی قزاقها می توانستند هفتاد نفر را در خود جای دهند و مجهز به توپ بودند. آنها کوچک و باریک و از دور به سختی قابل تشخیص بودند و مانورپذیری بهتری نسبت به کشتی های عثمانی داشتند. در اوایل دهه 1600 قزاق ها توانستند ناوگانی به استعداد 300 فروند تشکیل بدهند و به هر گوشه از دریای سیاه بفرستند. آنها حمله به شهرهای بزرگ مانند کافه ، وارنا، ترابوزان و حتی حومه ی قسطنطنیه را آغاز کردند.
اوج حملات قزاق ها در سال 1637 رخ داد ، زمانی که اتحادیه ی بزرگی از قزاقها قلعه ی آزوف را محاصره کردند. پس از دو ماه جنگ زمینی و دریایی ، آزوف توسط قزاق ها فتح شد.
نیروی دریایی عثمانی همچنین برای تحت فشار قرار دادن پادشاهی های محلی در طول قرن شانزدهم و هفدهم سواحل غربی گرجستان را بارها محاصره کرد.
ترجمه ی آزاد از اینجا.
امپراطوری عثمانی در سال 1324.
فتح جزیره امرالی در دریای مرمره(1308 م.) اولین گام عثمانی های برای تبدیل شدن به یک قدرت دریایی در حوزه ی مدیترانه بود. ناوگان عثمانی در سال 1321 برای اولین در تراکیه نیرو پیدا کرد. اولین قلعه ی عثمانی ها در خاک اروپا در سال 1351 م. و دومی در سواحل آسیایی تنگه ی استراتژیک بسفر و در نزدیکی قسطنطنیه در سال 1352 م. ساخته شدند. هر دو ساحل تنگه ی استراتژیک داردانل نیز توسط عثمانی ها فتح شد. در سال 1373 م. اولین عثمانی ها در سواحل مقدونیه در دریای اژه پیاده شدند و در خاک اروپا پیشروی کردند. در سال 1366 هم سالوینیک را محاصره کردند. فتوحات عثمانی ها در سالوینیک و مقدونیه در سال 1387 به پایان رسید. بین سالهای 1387 و 1423 ناوگان عثمانی به گسترش امپراتوری عثمانی در شبه جزیره ی بالکان و سواحل دریای سیاه آناتولی کمک کردند. به دنبال اولین حمله به مستعمرات ونیز در موره، اولین جنگ عثمانی و ونیز (1423–1430م.) آغاز شد. در این جنگ، نیروی دریایی عثمانی با فتح سینوپ (1424م.) ، ازمیر (1426م.) و بازپس گیری مجدد سالوینیک از ونیزی ها (1430م.) همچنان به گسترش امپراتوری عثمانی در دریای اژه و دریای سیاه کمک کرد. آلبانی نیز با عملیات آبی-خاکی بین سالهای 1448 و 1479 توسط ناوگان عثمانی دوباره تصرف شد.
امپراطوری عثمانی در سال 1451 میلادی.
ترجمه ی آزاد از اینجا.
من اصولا حوصله ی مناسبتی نوشتن ندارم.... کار بیهوده ایه... کاری اگر بخواد موندنی باشه باس فارغ از چارچوبهای زمانی باشه... اما بعضی وقایع تاریخی هستن که به سادگی نمیشه ازشون گذشت. مخصوصا وقتی توی کشوری زندگی کنی که دولت اون خودش رو رسما مسئول خیر و صلاح و خوشبختی 1.8 میلیارد نفر مسلمان بدونه و در حرکتی که بر ضد مسلمانان اجرا بشه (از سین کیانگ چین تا روهینیای برمه تا جنوب لبنان و نوار غزه و کوه و کمرهای بوسنی) واکنش نشون بده.
داستانی که به صورت خلاصه بهش اشاره میکنم (و خودتون بعدا سر فرصت میتونید برید و دنبالش کنید) داستان قتل عام شیعیان هزاره افغانستان در محله ی افشاری کابل به دست نیروهای شبه نظامی طرفدار برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود در شب 21 و روز 22 بهمن 1371 است.
رژیم کمونیستی افغانستان که سقوط کرد قرار شد یه حکومت موقتی بر سر کار بیاد تا سر فرصت گروه های شبه نظامی و احزاب سیاسی افغانستان بر سر نظام جدید سیاسی به توافق برسند و قانون اساسی جدیدی رو تصویب کنند. اولش قرار شد یه دوماهی صبغت الله مجددی کنترل دولت رو در اختیار بگیره و بعد قدرت رو تحویل برهان الدین ربانی (مهمترین متحد سیاسی جمهوری اسلامی در افغانستان) بده. برهان الدین ربانی هم خودش قرار بود تا 6 ماه بر سر کار باشه اما بعد از شش ماه با نشان دادن انگشت شصت خود پاسخ دیگر احزاب افغانستان را داد و باعث شد که پاکستان و سعودی (که میلیارد ها دلار توی افغانستان کاشته بودند و حالا منتظر فصل درو بودند) احساس مال باختگی بکنن.
در این وسط حکمتیار ( که مهره اصلی پاکستان و سعودی در اون زمان بود) رفت به سمت وحدت با مزاری (فرمانده ملیشیای هزاره و رییس حزب وحدت اسلامی) برای گرفتن حال ربانی و مسعود. اتحاد تاکتیکی این دو قدرت نظامی (که با منافع سیاسی جمهوری اسلامی در تضاد بود) با راکت پراکنی به کابل زنگهای خطر رو برای ربانی و شاه مسعود به صدا درآورد. احمد شاه معسود (وزیر وقت دفاع) هم در عوض شروع کرد به یارگیری از گروه های رقیبی مثل حزب اتحاد اسلامی عبدالرب رسول سیاف و حزب حرکت اسلامی محمد آصف محسنی (روحانی شیعه پرورش یافته در قم و متحد مهدی هاشمی معدوم).
شب 21ام بهمن گلوله بار منطقه ی افشاری (که اقوام هزاره و قزلباش و چن تایی اقلیت قومی دیگه در اونجا ساکن بودن) توسط نیروهای دولتی و متحدین ش آغاز شد. مزاری ظاهرا از قبل خبردار شده بود ( یا هرچی) و دم به تله ی مسعود نداد. نیروهای دولتی به سرعت مواضع دفاعی حزب وحدت اسلامی و متحدینش رو در هم کوبیدند و وارد محله افشاری شدند. کشت و کشتارها تا فردای اون روز ادامه پیدا کردن. اون چه در اون شب و روز در افشاری اتفاق افتاد رو نمیشه به دقت توضیح داد. اطلاعات موجود به شدت پراکنده و بایاس شده هستند. تعداد کشته های هزاره ها رو بین80 تا 250 و مفقودین را بین 700تا 800 نفر گزارش کرده اند اما از اونجایی که اصولا در افغانستان هر غیرنظامی میتونه یه آکا-47 دستش داشته باشه و یه سرباز بالقوه به حساب بیادش نمیشه گفت که این تلفات واقعا به مردم غیرنظامی وارد شده و یا اینکه تعدادی از ملیشیای هزاره و غیره هم توشون بُرخوردن. از اونجایی که بعد از این جریان یه کمیته حقیقت یاب درست و حسابی تشکیل نشد و هیچ وقت (تا به امروز) برای عاملان و مجریان این جنایت دادگاهی برگذار نشد بعید هست که هیچ وقت ابعاد واقعی این جنایت رو بفهمیم. گزارشهایی از ریپ زنان و دختران هزاره هم در فضای مجازی وجود داره که به وضوح بایاس دارن ولی با شناختی که من از اوضاع خر تو خر کابل در اون دوره به یاد دارم همچی بعید هم نیست که در سطح محدود(یا نامحدود) این اتفاق هم افتاده باشه.
خلاصه اینکه زیر گوش جمهوری اسلامی و با چراغ سبز ( یا دست کم چشم پوشی) مسئولان وقت سیاست خارجی وقت ایران متحدان و حقوق بگیران ایران در افغانستان در یک حرکت نظامی برای از میان به در کردن رقبای سیاسی خودشون بزرگترین جنایات جنگی و نسل کشی ده سال آخر قرن بیستم در افغانستان را رقم زدن.
اسناد وزارت امور خارجه ایران از واقعه منتشر نشده (یا اگرم منتشر شده من ندیدم) ولی بعید میدونم که این عملیات نظامی بدون اطلاع ایران انجام شده باشه. هم برهان الدین ربانی و هم شاه مسعود متحد نزدیک ایران بودن و به علاوه محمد آصف محسنی عملا مهره ایران به حساب می اومد. حتا اگر فرض کنیم که دولت و نیروهای متحد با اون بدون اطلاع دادن به جمهوری اسلامی فاجعه کشتار افشاری رو رقم زدن میتونیم مطمئن باشیم با وجود عوامل اطلاعاتی متعددی که ایران در گروه های مختلف جهادی افغانستان داشته حتما عناصری در سطوح میانی وزرات امور خارجه و سپاه قدس (البته اون موقع سپاه قدس با این تعریف فعلی وجود نداشته) از جریان خبر داشتند.
خلاصه قهر و آشتی های جمهوری اسلامی با احمد شاه مسعود، اتحاد تاکتیکی با آمریکا برای برانداختن طالبان، به رسمیت شناختن دوفاکتوی طالبان توسط آقای ظریف، چشم بستن بر فجایعی مثل حادثه ی افشاری، بستن عابر بانکها و سیم کارتهای برادران و خواهران افغانستانی ساکن در ایران، عدم توافق بر سر سهم آب ایران از رود هیرمند و هزاران مورد این چنین نشون میده که جمهوری اسلامی از یک خلأ اساسی در طرح ریزی استراتژیکی سیاست خارجی در افغانستان رنج میبره. جمهوری اسلامی در افغانستان برای خودش یه کلاف سردرگم درست کرده که بازکردن اون غیرممکنه شده. معلوم نیست که اصلا اهداف ما در افغانستان چیه؟ برای رسیدن به این اهداف چه راهکار هایی تعریف شده؟ برای اجرایی کردن این راهکارها از چه ابزارهایی قرار هست که استفاده بشه؟ و دست آخر اینکه متحدین سیاسی ایران در این بازی چه کسانی هستند؟
اون چه قضیه رو تاسف بارتر کرده این هست که با وجود این همه هزینه ای که ایران در افغانستان میکنه (و البته از بیت المال نه از جیب آقای ظریف یا متحدین نظامی ایشون چون ایشون هم بدش نمیاد که تیشرت با آرم من هم سپاهی هستم رو تنش بکنه) تمام صادرات ما به این کشور 1325 میلیون دلار بوده.... یعنی عملا بازار افغانستان رو واگذار کردیم به چین و هندوستان و پاکستان در عوض دلمون خوشه به ... واقعا دلمون خوشه به چی؟ اگه فهمیدی به ما هم بوگو...