جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

تاریخچه ی نیروی دریایی عثمانی؛ قسمت اول


امپراطوری عثمانی در سال 1324.

فتح جزیره امرالی در دریای مرمره(1308 م.) اولین گام عثمانی های برای تبدیل شدن به یک قدرت دریایی در حوزه ی مدیترانه بود. ناوگان عثمانی در سال 1321 برای اولین در تراکیه نیرو پیدا کرد. اولین قلعه ی عثمانی ها در خاک اروپا در سال 1351 م. و دومی در سواحل آسیایی تنگه ی استراتژیک بسفر و در نزدیکی قسطنطنیه در سال 1352 م. ساخته شدند. هر دو ساحل تنگه ی استراتژیک داردانل نیز توسط عثمانی ها فتح شد.  در سال 1373 م. اولین عثمانی ها در سواحل مقدونیه در دریای اژه پیاده شدند و در خاک اروپا پیشروی کردند.  در سال 1366 هم سالوینیک را محاصره کردند.  فتوحات عثمانی ها در سالوینیک و مقدونیه در سال 1387 به پایان رسید. بین سالهای 1387 و 1423 ناوگان عثمانی  به گسترش  امپراتوری عثمانی در شبه جزیره ی  بالکان و سواحل دریای سیاه آناتولی کمک کردند. به دنبال اولین حمله به مستعمرات ونیز در موره، اولین جنگ عثمانی و ونیز (1423–1430م.) آغاز شد. در این جنگ، نیروی دریایی عثمانی با فتح سینوپ (1424م.) ، ازمیر (1426م.) و بازپس گیری مجدد سالوینیک از ونیزی ها (1430م.) همچنان به گسترش امپراتوری عثمانی در دریای اژه و دریای سیاه کمک کرد. آلبانی نیز با عملیات آبی-خاکی بین سالهای 1448 و 1479 توسط ناوگان عثمانی دوباره تصرف شد.


امپراطوری عثمانی در سال 1451 میلادی.

ترجمه ی آزاد از اینجا.

شیعه کشی تو روز روشن

من اصولا حوصله ی مناسبتی نوشتن ندارم.... کار بیهوده ایه... کاری اگر بخواد موندنی باشه باس فارغ از چارچوبهای زمانی باشه... اما بعضی وقایع تاریخی هستن که به سادگی نمیشه ازشون گذشت. مخصوصا وقتی توی کشوری زندگی کنی که دولت اون خودش رو رسما مسئول خیر و صلاح و خوشبختی 1.8 میلیارد نفر مسلمان بدونه و در حرکتی که بر ضد مسلمانان اجرا بشه (از سین کیانگ چین تا روهینیای برمه تا جنوب لبنان و نوار غزه و کوه و کمرهای بوسنی) واکنش نشون بده.

داستانی که به صورت خلاصه بهش اشاره میکنم (و خودتون بعدا سر فرصت میتونید برید و دنبالش کنید) داستان قتل عام شیعیان هزاره افغانستان در محله ی افشاری کابل به دست نیروهای شبه نظامی طرفدار برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود در شب 21 و روز 22 بهمن 1371 است.

رژیم کمونیستی افغانستان که سقوط کرد قرار شد یه حکومت موقتی بر سر کار بیاد تا سر فرصت گروه های شبه نظامی و احزاب سیاسی افغانستان بر سر نظام جدید سیاسی به توافق برسند و قانون اساسی جدیدی رو تصویب کنند. اولش قرار شد یه دوماهی صبغت الله مجددی کنترل دولت رو در اختیار بگیره و بعد قدرت رو تحویل برهان الدین ربانی (مهمترین متحد سیاسی جمهوری اسلامی در افغانستان)  بده. برهان الدین ربانی هم خودش قرار بود تا 6 ماه بر سر کار باشه اما بعد از شش ماه با نشان دادن انگشت شصت خود پاسخ دیگر احزاب افغانستان را داد و باعث شد که پاکستان و سعودی (که میلیارد ها دلار توی افغانستان کاشته بودند و حالا منتظر فصل درو بودند) احساس مال باختگی بکنن.

در این وسط حکمتیار ( که مهره اصلی پاکستان و سعودی در اون زمان بود) رفت به سمت وحدت با مزاری (فرمانده ملیشیای هزاره و رییس حزب وحدت اسلامی) برای گرفتن حال ربانی و مسعود. اتحاد تاکتیکی این دو قدرت نظامی (که با منافع سیاسی جمهوری اسلامی در تضاد بود) با راکت پراکنی به کابل زنگهای خطر رو برای ربانی و شاه مسعود به صدا درآورد. احمد شاه معسود (وزیر وقت دفاع) هم در عوض شروع کرد به یارگیری از گروه های رقیبی مثل حزب اتحاد اسلامی عبدالرب رسول سیاف و حزب حرکت اسلامی محمد آصف محسنی (روحانی شیعه پرورش یافته در قم و متحد مهدی هاشمی معدوم).

شب 21ام بهمن گلوله بار منطقه ی افشاری (که اقوام هزاره و قزلباش و چن تایی اقلیت قومی دیگه در اونجا ساکن بودن) توسط نیروهای دولتی و متحدین ش آغاز شد. مزاری ظاهرا از قبل خبردار شده بود ( یا هرچی) و دم به تله ی مسعود نداد. نیروهای دولتی به سرعت مواضع دفاعی حزب وحدت اسلامی و متحدینش رو در هم کوبیدند و وارد محله افشاری شدند. کشت و کشتارها تا فردای اون روز ادامه پیدا کردن. اون چه در اون شب و روز در افشاری اتفاق افتاد رو نمیشه به دقت توضیح داد. اطلاعات موجود به شدت پراکنده و  بایاس شده هستند. تعداد کشته های هزاره ها رو بین80 تا 250  و مفقودین را بین 700تا 800 نفر گزارش کرده اند اما از اونجایی که اصولا در افغانستان هر غیرنظامی میتونه یه آکا-47 دستش داشته باشه و یه سرباز بالقوه به حساب بیادش نمیشه گفت که این تلفات واقعا به مردم غیرنظامی وارد شده و یا اینکه تعدادی از ملیشیای هزاره و غیره هم توشون بُرخوردن. از اونجایی که بعد از این جریان یه کمیته حقیقت یاب درست و حسابی تشکیل نشد و هیچ وقت (تا به امروز) برای عاملان و مجریان این جنایت دادگاهی برگذار نشد بعید هست که هیچ وقت ابعاد واقعی این جنایت رو بفهمیم. گزارشهایی از ریپ زنان و دختران هزاره هم در فضای مجازی وجود داره که به وضوح بایاس دارن ولی با شناختی که من از اوضاع خر تو خر کابل در اون دوره به یاد دارم همچی بعید هم نیست که در سطح محدود(یا نامحدود) این اتفاق هم افتاده باشه.

خلاصه اینکه زیر گوش جمهوری اسلامی و با چراغ سبز ( یا دست کم چشم پوشی) مسئولان وقت سیاست خارجی وقت ایران متحدان و حقوق بگیران ایران در افغانستان در یک حرکت نظامی برای از میان به در کردن رقبای سیاسی خودشون بزرگترین جنایات جنگی و نسل کشی ده سال آخر قرن بیستم در افغانستان را رقم زدن.

اسناد وزارت امور خارجه ایران از واقعه منتشر نشده (یا اگرم منتشر شده من ندیدم) ولی بعید میدونم که این عملیات نظامی بدون اطلاع ایران انجام شده باشه. هم برهان الدین ربانی و هم شاه مسعود متحد نزدیک ایران بودن و به علاوه محمد آصف محسنی عملا مهره ایران به حساب می اومد.  حتا اگر فرض کنیم که دولت و نیروهای متحد با اون بدون اطلاع دادن به جمهوری اسلامی فاجعه کشتار افشاری رو رقم زدن میتونیم مطمئن باشیم با وجود عوامل اطلاعاتی متعددی که ایران در گروه های مختلف جهادی افغانستان داشته حتما عناصری در سطوح میانی وزرات امور خارجه و سپاه قدس (البته اون موقع سپاه قدس با این تعریف فعلی وجود نداشته) از جریان خبر داشتند.

خلاصه قهر و آشتی های جمهوری اسلامی با احمد شاه مسعود، اتحاد تاکتیکی با آمریکا برای برانداختن طالبان، به رسمیت شناختن دوفاکتوی طالبان توسط آقای ظریف، چشم بستن بر فجایعی مثل حادثه ی افشاری، بستن عابر بانکها و سیم کارتهای برادران و خواهران افغانستانی ساکن در ایران، عدم توافق بر سر سهم آب ایران از رود هیرمند  و هزاران مورد این چنین نشون میده که جمهوری اسلامی از یک خلأ اساسی در طرح ریزی استراتژیکی سیاست خارجی  در افغانستان رنج میبره. جمهوری اسلامی در افغانستان برای خودش یه کلاف سردرگم درست کرده که بازکردن اون غیرممکنه شده. معلوم نیست که اصلا اهداف ما در افغانستان چیه؟ برای رسیدن به این اهداف چه راهکار هایی تعریف شده؟ برای اجرایی کردن این راهکارها از چه ابزارهایی قرار هست که استفاده بشه؟ و دست آخر اینکه متحدین سیاسی ایران در این بازی چه کسانی هستند؟

اون چه قضیه رو تاسف بارتر کرده این هست که با وجود این همه هزینه ای که ایران در افغانستان میکنه (و البته از بیت المال نه از جیب آقای ظریف یا متحدین نظامی ایشون چون ایشون هم بدش نمیاد که تیشرت با آرم من هم سپاهی هستم رو تنش بکنه) تمام صادرات ما به این کشور 1325 میلیون دلار بوده.... یعنی عملا بازار افغانستان رو واگذار کردیم به چین و هندوستان و پاکستان در عوض دلمون خوشه به ... واقعا دلمون خوشه به چی؟ اگه فهمیدی به ما هم بوگو...



اسطوره در برابر قهرمان

توی مطالبی که نوشته ام این یکی را بیش از همه دوست دارم..... حال که میهن بلاگ را از دست دادیم بازنشر آن را فکر بدی نمیدانم. بخوانید و ....


Mehdi Bakeri 1.jpg

 

پرده ی اول

هر چند که اصول اساسی و استراتژی های جنگ به مدت هزاران سال ثابت مانده اند اما وقوع انقلاب صنعتی سیمای درگیری های نظامی را به گونه ای تغییر داد که جنگهای پس از انقلاب صنعتی را به هیچ وجه نمی توان با جنگهای قبل از این دوران مقایسه کرد. انقلاب صنعتی مفاهیم جدیدی را به دایرة المعارف های جنگی اضافه کرد که تا آن زمان ناشناخته بودند. به عنوان مثال تا قبل از اختراع موتور بخار جابجایی ارتشها مبتنی بودند بر جاده هایی که در فصول بارانی و برفی حرکت سربازان را با مشکل مواجه می کردند. اما با اضافه شدن شبکه ی راه آهن به زیرساخت حمل و نقل کشورهای اروپایی امکان جابجایی سپاهیان و تدارکات آنها در هر فصلی از سال امکان پذیرشد. دیگر جنگها محدود به فصلهای بهار یا تابستان نبودند.

اثرات کوتاه مدت و دیرپای انقلاب صنعتی بر جنگها را در فرصتی مناسبتر پی خواهیم گرفت. بحث امروز درباره ی اثرات انقلاب صنعتی بر مردم پشت جبهه است و راه جداگانه ای که ایران در طی جنگ 8 ساله ی خود با عراق در پیش گرفت.

یکی از اختراعاتی که در جنگها به صورتی دائم تأثیر گذاشت تلگراف بود. تلگراف نه تنها امکان تبادل اطلاعات بین جبهه و فرماندهان پشت جبهه را فراهم کرد بلکه این امکان را برای خبرنگاران فراهم کرد تا تصویر تقریبا همزمانی از صحنه ی جنگ را پیشاروی مردمی که در پشت جبهه ها بودند ترسیم کنند. روزنامه ها ،که توسط دستگاه های چاپ مدرن در تیراژهای میلیونی تکثیر می شدند، بر شعله ی همبستگی ملی و نفرت مردم از تجاوز بیگانگان می دمیدند. دشمن چون دیوی خوار و زبون جلوه داده می شد و ارتش خودی چون قهرمانی نجات بخش. اخبار عملیات قهرمانانه ی سربازان و افسران در کوتاه ترین مدت به پشت جبهه می رسید و حس وطن پرستی را به سربازانی که قرار بود به جبهه اعزام شوند تزریق می کرد. تا قبل از آن، قهرمان جنگ عمدتا فرمانده یا افسر بلند مرتبه ای ،از خانواده های اشرافی، بود که پس از جنگ به خاطر خدماتش به مدالی می رسید و عامه ی مردم ،به دلیل ساختار فئودالیسم حاکم، از شناسایی و نزدیک شدن به او عاجز بودند. اما روزنامه ها ،از طریق خبرنگاران جنگی، قهرمانهای جنگ را به میانه ی زندگی مردم آوردند. دیگر هرکسی می توانست با سربازی که در میان باران گلوله جان همقطار زخمی خود را نجات داده بود همذات پنداری کند. قهرمان جنگ از میان عامه ی مردم بر می خواست و کسی بود که توانسته بود از مرزهای توانایی های همگنان خویش عبور کند. قهرمان جنگ انسانی چون دیگر انسانها بود. او به تمام ملت تعلق داشت نه فقط به طبقه ی اعیان و اشراف.

این گونه بود که مفهوم قهرمان جنگ به صورتی گسترده در ارتشهای مدرن جای خود را بازکرد. انواع مدالها و تشویق نامه ها برای سربازان و افسرانی که عملیاتی فراتر از دیگران انجام می دادند در نظر گرفته شد. قهرمانهای جنگی با چاپ عکسها و پوسترهایشان بلافاصله در معرض دید مردم پشت جبهه قرار می گرفتند و شرح قهرمانی هایشان بارها و بارها نَـقل محافل می شد. خبر بازگشت قهرمانان جنگ خیلی زودتر از خودشان به مردم می رسید و مردم برای استقبال از قهرمان مورد علاقه ی خود در ایستگاه های راه آهن و اسکله ی بنادر صف می کشیدند.

از سوی دیگر قهرمان جنگی ،نه یک سرباز معمولی، بلکه بازتابی از ایده آلهای جمعی مردمی بود که خواه ناخواه از جنگ خسته می شدند و نیاز داشتند تا هر چند وقت یکبار روح حماسی در آنها دمیده شود. داشتن قهرمان برای هر ارتشی به اندازه ی توپ و تفنگ لازم بود چرا که سربازی که روحیه اش را از دست می داد نه تنها به هیچ دردی نمی خورد بلکه باری می شد بر روی دوش همقطاران خویش. بسیاری از قهرمانهای جنگی پس از بازگشت از جبهه و دریافت مدال از برگشتن به خطوط مقدم بازداشته می شدند. آنها را به عنوان قسمتی از ماشین تبلیغات ملی در پشت جبهه به خدمت می گرفتند تا با برگزاری سخنرانی و جمع آوری اعانه مردم را به ادامه ی جنگ تشویق کنند.

پرده ی دوم

111 سال پس از جنگ فرانسه و پروس (یعنی اولین جنگ اروپا که ردپای انقلاب صنعتی در آن به وضوح دیده می شود) یکی از طولانی ترین جنگهای قرن بیستم بین ایران و عراق آغازشد. دولت دین محور ایران به جای تکیه بر مفهوم  سنتی قهرمان جنگ مفهوم جدیدی را برکشید: شهید راه حق. در فرهنگ اسلامی شهید به کسی گفته می شد که در جنگهای صدر اسلام برای تقویت دین خدا جان خود را در میادین جنگ از دست داده بود. شهید یک مرده ی معمولی نبود. شهید از مرگ باکی نداشت چرا که به احدالحسنیین می اندیشید. او یا در همین دنیا پیروز می شد و یا به دیدار خداوند خویش می شتافت. پس در حقیقت، شهید چیزی برای باختن نداشت چرا که در هر دو صورت به پیروزی می رسید. شهید ،پس از جان باختن، همچنان زنده بود و ،به شهادت قرآن مجید، نزد خداوند خود روزی می خورد.

با چنین ذهنیتی نسبت به مرگ، رهبران انقلاب 57 توانسته بودند مردم را در برابر رژیم محمدرضاپهلوی بشورانند. در اثر تبلیغات روحانیون ،افرادی چون علی شریعتی و گروه های مسلحی چون مجاهدین خلق، شهید به هر کسی که توسط رژیم شاه کشته می شد تعمیم داده شد[i] و بدین سان به سلاحی تبدیل شده بود که هر کسی در جستجوی آن برمی آمد تا با حکومت سکولار شاه مبارزه کند. در نهایت، روحیه ی تحریک شده ی مردم، کاریزمای مذهبی آیت الله خمینی و اشتباهات سیاسی شاه دست به دست هم دادند تا بساط سلطنت برچیده شود. پس از آن، روحانیون حاکم هیچ گاه به سمت تحلیل دقیق علل سقوط رژیم شاه روی نیاوردند. از نظر آنها تنها علت این معجزه ی قرن در دست یافتن مردم به سلاح شهادت بود. این فرهنگ برخواسته از عاشورای سال 61 هجری بود که توانست عاقبت رژیم ظلمه را به زانو درآورد. وعده ی الهی به حقیقت پیوست و خون بر شمشیر پیروزی شد. سلاح جدید روحانیت به قدری برای آنان معجزه آسا بود که گمان می کردند با تکیه بر آن می توانند با هر دشمنی بجنگند و بدون توجه به تلفاتی که بر آنها وارد می شود پیروز شوند.

پس از آغاز جنگ با عراق همین الگو دوباره در دستور کار قرارگرفت. فرهنگ شهادت شهادت طلبی در میان مردم بیشتر و بیشتر ترویج شد تا نیاز جبهه های جنگ به نیروی انسانی تأمین شود. الگوی اصلی شهادت در فرهنگ شیعی امام سوم شیعیان ،حضرت امام حسین (ع)، است. از دید هیأت حاکمه ی ایران، دربرابر درخشش فداکاری و ایثار امام حسین (ع) فداکاری دیگر قهرمانان جنگ جلوه ای نداشت. به همین دلیل بود که در تبلیغات جنگی آن روزگار مفهومی به نام قهرمان جنگ حذف شد. همت، باقری، دوران، بابایی، خرازی و صدها فرمانده و رزمنده ی دیگر تنها زمانی معروف شدند که دیگر زنده نبودند. هیچ روزنامه و مجله ای در 8 سال جنگ ایران و عراق منتشر نشد که از یکی از فرماندهان زنده ی ارتش یا سپاه به عنوان قهرمان جنگ نام ببرد. هیچ مدال افتخاری در طی این 8 سال بر سینه ی سرباز یا رزمنده ای نصب نشد. شهید با مرگ خود در راه دفاع از دین الگویی ارائه می داد که باید جایگزین قهرمان جنگ می شد. قهرمان جنگ مفهومی بود که در کنه خود رگه ای از خودخواهی داشت درحالیکه الگوی شهید چیزی جز دگرخواهی نبود. قهرمان جنگ با عملیات قهرمانانه اش زنده می ماند و مدالی بر سینه میزد؛ اما شهید با مرگ خویش زنده ماندن را نفی می کرد. علاوه بر این، در آسمانی که خورشید آن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) بود کدام ستاره ای یارای نورافشانی داشت؟

اما داستان به همین جا ختم نشد. پایان جنگ با عراق سبب شد تا مشکلی تازه ایجادشود. تجربه ی انتهای جنگ و کمبود شدید نفرات داوطلب نشان داد که الگوی شهادت شاید در کوتاه مدت اثرگذار باشد اما در بلندمدت چندان هم قابل اتکا نیست.[ii] هرچند که در تمام طول جنگ دستگاه تبلیغاتی کشور از ترویج فرهنگ شهادت دست برنداشته بود اما اسناد موجود نشان می دهد که در ماه های آخر جنگ با عراق امید به حضور نیروهای داوطلب مردمی در فرماندهان عالی سپاه از بین رفته بود[iii]. بنابراین، برای حفظ روحیه ی مردم نیاز بود تا الگوهای ملموس تری به آنها ارائه شود تا در صورتی که جنگ دیگری درگرفت مردم با اتکا به این الگوها جایگاه مناسب خود را بیابند. از سوی دیگر اما؛ چون هیچ قهرمانی در طول جنگ به مردم معرفی نشده بود، مفهوم جدیدی در فرهنگ جنگ شکل گرفت: اسطوره ی جنگ.

اسطوره ی جنگ کسی بود که در جنگ با عراق شهید شده و یا در جنگ شرکت داشته و پس از پایان آن به هر دلیلی فوت کرده بود. اما اسطوره ی جنگ ،بر خلاف قهرمان جنگ، الگویی بود دست نیافتنی. اسطوره ی جنگ هیچ نقطه ضعفی نداشت چرا که اسطوره ی جنگ در وهله ی اول یک الگوی دینی-اخلاقی بود و چنین الگویی باید عاری از هر گونه ضعفی باشد. اسطوره ی جنگ فرمانده ای بود که همیشه در کنار زیردستانش و در خط اول می جنگید. اسطوره ی جنگ روزها را در سنگر و شبها را بر روی سجاده می گذراند. اسطوره ی جنگی تبلور ولایت پذیری و تعهد بود. اسطوره ی جنگ همیشه در عملیات ها پیروز شده بود و در هیچ نبردی شکست نخورده بود. اسطوره ی جنگ در طول جنگ هیچ اشتباهی مرتکب نشده بود. در یک کلام؛ اسطوره ی جنگ یک ابرقهرمان دینی بود. کسی که تمام مرزها را پشت سرگذاشته بود. اما این اسطوره ی جنگ دیگر کسی نبود که مردم بتوانند با او همذات پنداری کنند. رفتار وی، اعمال وی و از همه مهمتر عملکرد وی ،به عنوان یک فرمانده ی جنگی، هیچگاه در منظر عام تحلیل و نقد نشد. کارنامه ی فرماندهی او همواره از دید اغیار پنهان بود. مردم از عملکرد آنان در طول جنگ چیزی نمی دانستند. حداکثر چیزی که درباره ی اسطوره ی جنگ منتشر می شد این بود که تاریخچه ی مبارزاتش در دوران شاه چه بوده است؟ در چه زمانی به جبهه ها پیوست؟ و در چه عملیات (یا عملیاتهایی) شرکت داشت و دست آخر در کدام عملیات شهیدشد؟ هر اطلاعات جزئی دیگری به محاق فراموش سپرده شد. نقد اسطوره ی جنگ برابر بود با شکستن این الگو در چشم مردم و شکستن این تنها الگو برای نظامی که در طول 8 سال جنگ حتی یک قهرمان جنگ نداشت چیزی جز فاجعه نبود.

پرده ی سوم

درحالیکه مکاتب مدیریتی امروزی خصوصیاتی چون تعیین اهداف، برنامه ریزی، شناخت سازمان، سازماندهی، کارگزینی، هدایت گری، جمع آوری اطلاعات از واحدهای زیردست، تنظیم طرح ها و اجرای آنها براساس توان سازمان، هماهنگ سازی، کنترل و مراقبت، خلاقیّت و سازندگی، رعایت اصل تشویق و تنبیه، انتقاد وانتقادپذیری، آینده نگری و خصوصیاتی از این دست را به عنوان خصوصیات یک مدیر شایسته برمی شمارند یحیی نیازی ،از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس، درباره ی روش مدیریتی فرماندهان سپاه  می نویسد:"در جنگ، استعداد آدمی شکوفا می شود و خصلت جوانمردی[iv]، ایثار، شهامت و شهادت طلبی در وی به ظهور می رسد. در جنگ ایران عراق و ابعاد مختلفی از جمله فرماندهی و تصمیم گیری شاهد بروز استعدادهای نابی در جبهه ی ایران بوده ایم... از مصداق هایی که درباره ی شیوه و ویژگی های تصمیمات این فرماندهان جوان ،به طور مختصر بحث شد، این موضوع مهم دریافت می شود که فرماندهان سپاه در ابتدای پذیرش مسئولیتهای رزمی و عملیاتی، فاقد آموزش و تجربه های مدیریتی لازم بودند، اما با تلاشهای شبانه روزی، انگیزه های بالا، توجه و تأسی به آموزه های دینی و قرآنی، درک موقعیت و وضعیت خاص کشور رفته رفته به قابلترین مدیران در میدان نبرد تبدیل شدند، طوری که با گذر از ماه های اولیه ی جنگ تصمیمهای آنها با اصول شناخته شده ی علمی[v] انطباق یافت و بسیاری از این اصول بی آنکه درس مدیریت خوانده باشند، به منصه ی ظهور گذاشتند [vi]". برای روشن شدن خوانندگان مان بد ندیدم که روش مدیریتی مورد نظر آقای نیازی را با ذکر مثالی بررسی کنم.

در روز 23 تیر سال 1361 بزرگترین عملیات ایران ،تا به آن روز، به قصد فتح بصره آغازشد. نبرد 2 هفته ای متعاقب آن بزرگترین نبرد زمینی تاریخ پس از پایان جنگ جهانی دوم[vii] به شمار می آید. عملیات رمضان اولین عملیات گسترده ی ایران در خاک عراق بود و قرار بود که با سقوط بصره سبب سقوط رژیم عراق شود. اما محاسبات برنامه ریزان جنگی ایران غلط از آب درآمد. عراق در خاک خود خیلی بهتر از قبل دفاع می کرد و با وجود تزلزل اولیه در نهایت توانست نیروهای ایرانی را تار و مار کند. ایرانی ها هنوز در روشهای جنگی خود از اشکالات عمده ای رنج می بردند: لجستیک ضعیف، عدم شناسایی مناسب مواضع دشمن، عدم وجود پشتیبانی هوایی کافی، عدم بکارگیری نیروی زرهی، عدم بکارگیری پیاده مکانیزه ی کافی، عدم توانایی رزم در روز، بکاربردن تاکتیکهایی که برای عراقیها تکراری شده بودند و درنهایت عدم هماهنگی بین واحدهای سپاه و ارتش.[viii] این شکاف رو به گسترش به جایی رسید که پس از مدتی هر یک از دو نیرو مجبور شدند جداگانه عملیات کنند[ix].

یکی از واحدهایی که در عملیات رمضان شرکت کرده بود تیپ 31 عاشورا به فرماندهی مهدی باکری بود. مهدی باکری زمانی به فرماندهی تیپ رسید که تنها 28 سال داشت. باکری با 3-4 سال تجربه ی جنگی در جایگاهی قرار گرفت که در ارتشهای مدرن دست کم برای رسیدن به آن باید 20 سالی خدمت کرد و ده ها دوره و کلاس آموزشی را گذراند. مطالعه ی نحوه ی فرماندهی باکری ،به عنوان یک مدیر/فرماده، در میان اسناد سپاه قابل تعمق است و نمونه ای به دست می دهد تا با نحوه ی فرماندهی جوانانی که به سربازی نرفته به مقام سرداری رسیدند ، و به قول آقای نیازی به قابلترین مدیران در میدان نبرد تبدیل شدند، در سطوح بالا بهتر آشنا شویم. بر اساس سند فوق، سیاهه ی خصوصیات مثبت و منفی باکری به شرح زیر است:

نکات مثبت: محجوب، بامعنویت، باتقوا، خوش برخورد، بی پیرایه، کم حرف، محبوب، متوجه به امور تبلیغات و آموزش، متکی به نیروی غیبی، متوجه به فرایض، متقی، دور از غیبت، پرکار، خونسرد.

نکات منفی: بی توجه به واحدهای زیردست، بی توجه به سازماندهی، عدم کنترل و مراقبت دقیق، حضور کم در میان نیروها، عدم برخورد معتدل با نیروها، بی توجهی به جان خود، از دست دادن خونسردی با افزایش فشارهای روحی، ضعف در انتصاب، ضعف در جمع آوری اطلاعات.

یکبار دیگر به نکات منفی و مثبت ذکر شده در گزارش بالا دقت کنید و آنها را با فهرست خصوصیات مدیران امروزی مقایسه کنید. برای تحلیل نحوه ی فرماندهی مهدی باکری نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم و تنها توصیه می کنم که تمام گزارش را به دقت  بخوانید. شاید بهترین راه تحلیل توانمندی های مهدی باکری برای دوستانی که حوصله ی مطالعه ی کل گزارش را ندارند انداختن نیم نگاهی به آمار تلفات واحدهایی که زیردست او به عملیات رمضان اعزام شدند و ،بنا بر گزارش فوق تقریبا تمامی آنها متلاشی شدند، باشد.

اما قبل از رسیدن به آمار توضیح مختصری درباره ی نحوه ی عملیات تیپ عاشورا در این نبرد لازم به نظر می رسد. تغییراتی که عراق در زمینهای مقابل راهکارهای تیپ عاشورا اعمال کرد سبب شد که این تیپ در مرحله ی اول از عملیات رمضان از درگیریها به دور مانده و در مرحله دوم عملیات رمضان (25تیر 1361) وارد کارزار شود. قرار بود این تیپ به صورت ادغامی با تیپ 2 لشکر 21 حمزه در ساعت 21:40 وارد عمل شوند. این تیپ با وجود عدم مداخله ی لشکر 21 حمزه به خط زد و توانست خط دشمن را بشکند و 4 کیلومتر پیشروی کند و خاکریزی به طول 3 کیلومتر احداث کند اما با عقب نشینی واحدهای دیگر ناچار به عقب نشینی از مواضع خود شد.

مجددا تیپ عاشورا در مرحله ی چهارم عملیات (اول مرداد 1361) مأمور می شود به همراه تیپ 1 لشکر 21 حمزه در حد فاصل پل سوم تا کوت سواری و در جنوب در حد فاصل نهر خین و نهر دوئیجی تا نوک کانال ماهی نفوذ کند. یک روز قبل از آغاز این حمله به خاطر اینکه عراق منطقه ی عملیاتی این تیپ را به زیر آب می برد قرار می شود که تیپ عاشورا در شمال شلمچه وارد عمل شود که به دلیل مقاومت عراق نیروهای این تیپ با تحمل تلفات عقب نشینی می کنند.

با این خلاصه عملیات به بحث آماری بازگردیم. مجموع  تلفات تیپ عاشورا در هر دو مرحله ی عملیات رمضان به شرح ذیل است:

نام گردان

نام فرمانده گردان

شهید

مجروح

مفقود

جمع

شهید مدنی

رهبری

12

95

55

162

بعثت

کریم فتحی

21

42

نامعلوم

63

مصطفی خمینی

کامران ملک پور

13

119

60

192

امام حسین(ع)

داود نوشاد

نامعلوم

21

59

80

المهدی(ع)

حسین خوئی

نامعلوم

نامعلوم

نامعلوم

نامعلوم

امام صادق (ع)

دولت آبادی

نامعلوم

91

63

154

جمع

 

 

 

 

632

 

با توجه به نامعلوم بودن تلفات بعضی از گردانها 632 نفر حداقل تلفات گردانهای تیپ عاشورا می باشند. به دست آوردن تعداد رزمنده های هر گردان غیر ممکن است اما به طور متوسط هر گردان سپاه در آن مقطع دارای 300 تا 350 نفر (این تعداد گاه تا 600-700 نفر هم می رسیده) رزمنده بوده است. با این فرض و با توجه به جدول بالا در میابیم که 3 گردان تحت امر این تیپ در طی دو مرحله عملیات رمضان تقریبا مضمحل شده اند و 3 گردان باقیمانده نیز بیشتر توان عملیاتی خود را از دست داده اند.

تلفات وارد شده به نیروهای تک ور سپاه به اندازه ای سنگین بود که پس از 5 مرحله در نهایت دستور توقف عملیات رمضان صادر می شود و سرانجام در روز 7 مرداد عملیات رمضان به پایان می رسد. کردزمن استراتژی اصلی ایران را در این مرحله از جنگ به زیبایی "استفاده از چکش برای نابودی سندان" نام نهاده است. حاصل این عملیات برای ایران 1580 نفر شهید، 10205 نفر مجروح و 2103 نفر اسیر و مفقود[x]نا بر آمار رسمی منتشر شده) و چند متری جابجایی در خطوط مرزی بود. با این وجود شاید بتوان ایران را در زمینه ی مدیریت جنگ نمونه ی منحصر به فردی در ارتشهای مدرن جهان به حساب آورد. کشوری که 8 سال در جنگی ویرانگر درگیر شده بود و هیچ یک از فرماندهان ارشد آن در زمان شکست خوردن روانه ی دادگاه های صحرایی نشدند. سردار سرلشکر دکتر محسن رضایی ،فرمانده ی وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پس از شکست سنگین ایران در عملیات رمضان در یک جلسه ی توجیهی برای فرماندهان ارشد سپاه به سادگی این شکست مهلک را عدم الفتح نامید. خوب مگر می شود کسی را به خاطر شکستی که نخورده است بازخواست کرد؟ مهدی باکری ،اما، در اسفند 63 و در طی عملیات بدر به دیگر اسطوره ها پیوست.

 



[i] - مفهوم شهید هم در جمهوری اسلامی مانند بسیاری از مفاهیم دینی دچار استحاله شده است و الان شاید به خیلی از افرادی که در زمان صلح و به دور از صحنه های جنگ ، و نه الزاما به دست کفار، کشته می شوند هم شهید گفته می شود.

[ii] -در اواخر سال 1367 مدت سربازی از 24 ماه به 28 ماه افزایش یافت.

[iii] - محسن رضایی در جمع فرماندهان سپاه 5 آبان 1366 در اهواز: شما نیروهایی که بتوانند 2 سال، 3 سال، 4 سال در اختیارتان باشد، پیداکنید، روی آنها سرمایه گذاری کنید، [و آنها را] آموزش بدهید.

[iv] درباره ی این خصلت جوانمردی در میان رزمندگان اسلامی بعدتر صحبت خواهیم کرد.

[v] -قبلا قسمتی از این اصول علمی مذکور را در اینجا بررسی کرده ایم.

[vi] -فصلنامه ی نگین ایران شماره 41 تابستان 91 صفحه 73

[vii] - بر اساس آمار در حدود 120 هزار نفر ایرانی و 140 هزار نفر عراقی در این عملیات با یکدیگر جنگیدند.

[viii] -برادر ملک پور (فرمانده گردان مصطفی خمینی) در پشت بیسیم با کشف می گوید: به ما خیانت شده و آنها [نیروهای ادغامی ارتش]  نیامدند و ادامه می دهد تمام ما از بین رفتیم... ( به نقل از همین گزارش)

[ix] -در اسنادی که از سازمان مجاهدین خلق در رابطه با عملیات رمضان به دست آمد این شکاف به خوبی پیش بینی شده است:" وجود اختلاف بین سپاه و ارتش امر بدیهی است ولی زمانی که عراق در ایران بود، این تضادها هیچگاه بدان صورت بازنشد که دردسر جدی فراهم کند. حتی در جریان حمله اول به خرمشهر زمانی که تعدادی از افسران به حکم دادگاه صحرایی مبنی بر عدم رعایت دستور، تیرباران شدند و حتی بین محسن رضایی و صیاد شیرازی درگیری لفظی پیش آمد، تضادها سرپوش گذاشته شد ولی این [عملیات رمضان] خود نقطه ی عطفی بود در رابطه بین سپاه و ارتش و بعد آن درگیری از این سطح فراتر رفت و به شورای عالی دفاع کشیده شد." فصلنامه ی نگین ایران شماره 25 صفحه 131-تحلیل درون گروهی سازمان منافقین

[x] - فصلنامه ی نگین ایران شماره 25 صفحه 120-کردزمن در جلد اول کتاب خود تلفات ایران را بین 20 تا 30 هزار نفر کشته برآورد کرده است که با منطق جنگهای مدرن سازگارتر است.(نگاه کنید به درسهای جنگ مدرن جلد اول صفحه 306)



8پل تا ناکجا؛ عملیات مارکت گاردن

در سال آخر جنگ جهانی دوم فیلد مارشال مونت گومری دست به یک قمار خطرناک زد و نتیجه این قمار بزرگترین شکست متفقین در انتهای جنگ بود. داستان شکست متفقین در عملیات مارکت-گاردن را در اینجا بخوانید.

انحراف

هواپیمای جنگنده ی انگلیسی بالش را در زیر بال موشک وی-1 آلمانی قرار داده تا با یک فشار کوچک آن را از مسیر خودش منحرف کند. یک راه حل ساده و هوشمندانه برای از بین بردن بمبهای پرنده ی آلمانی که سیستم هدایت خودکار نداشتند.

http://s12.picofile.com/file/8402972800/7c54b925c0be73579ec8c35b1e419673.jpg