در روزهای گذشته، مجموعهای از عملیاتهای موشکی ایران که تحت عنوان «وعده صادق» شناخته میشود، بار دیگر در مرکز توجه افکار عمومی و تحلیلگران قرار گرفت. در حالی که رسانههای رسمی و نهادهای امنیتی تلاش داشتند تا هرگونه نقد به این اقدامات را سرکوب یا محدود به تمجید کنند، واقعیت میدانی و نشانههای استراتژیک حاکی از آن است که هر دو عملیات وعده صادق یک و دو، به رغم جنبههای نمادین، در تحقق اهداف کلان خود ناکام ماندهاند.
در این تحلیل، به سه مؤلفه کلیدی در ناکارآمدی این عملیاتها پرداخته میشود: زمانبندی، انتخاب اهداف، و نحوه اجرای حمله. پیش از ورود به جزئیات، ضروری است تأکید شود که هدف اصلی از این حملات، ارسال پیام بازدارندگی و نمایش «اراده پاسخدهی» ایران بود. با این حال، بازتاب این حملات در عرصه بینالمللی، و مهمتر از آن، واکنشهای بعدی اسرائیل، نشان میدهد که این پیام یا به درستی ارسال نشده یا دچار سوء برداشت شده است.
برای درک بهتر، باید به نقطه عطفی در تاریخ تقابل ایران و آمریکا بازگردیم: حمله موشکی ایران به پایگاه عینالاسد در دیماه ۱۳۹۸. این حمله، پاسخی به ترور سردار قاسم سلیمانی بود. اما آنچه بیش از همه مورد انتقاد قرار گرفت، تأخیر یکهفتهای ایران در واکنش بود؛ تأخیری که پیام ضعف در تصمیمگیری سریع را به دشمن منتقل کرد. همین الگو در عملیاتهای «وعده صادق» نیز تکرار شد.
در وعده صادق اول، واکنش ایران به حمله اسرائیل به کنسولگری در دمشق (۱۳ فروردین ۱۴۰۳) با تأخیری ۱۲ روزه در ۲۵ فروردین انجام شد. در وعده صادق دوم نیز واکنش به ترور سید حسن نصرالله (۶ مهر ۱۴۰۳) تنها پس از چهار روز صورت گرفت، که هرچند کوتاهتر بود، اما باز هم نتوانست عنصر «غافلگیری» را به همراه داشته باشد.
در سومین اقدام، یعنی وعده صادق ۳، واکنش نسبتاً سریعتری انجام شد، اما همچنان تأخیر چندساعته پس از حمله مستقیم اسرائیل به خاک ایران، نشان داد که تصمیمگیریهای راهبردی در سطوح فرماندهی، با کندی و سردرگمی مواجهاند.
یکی از نقاط ضعف اساسی در عملیاتهای پیشین، انتخاب اهداف نمادین به جای نقاط استراتژیک بود. در حالی که پیش از هر دو عملیات، چهرههای مهم سیاسی و نظامی ایران یا متحدانش توسط اسرائیل ترور شده بودند، پاسخ ایران به اهدافی چون پایگاههای نظامی درجه دوم یا سوم محدود شد. این تصمیم، به جای بازدارندگی، نوعی پیام عدم تمایل به درگیری گسترده را به دشمن منتقل کرد.
انتظار این بود که در واکنش به اقداماتی مانند ترور سید حسن نصرالله یا حمله به کنسولگری، ایران مراکز حیاتیتر مانند کاخ ریاست جمهوری، کنست (پارلمان)، یا ستاد ارتش اسرائیل را هدف قرار دهد. اما با کنار گذاشتن این اهداف کلیدی، عملاً فضای بازی به نفع تلآویو باقی ماند.
در بعد فنی نیز، عملیاتها از دقت و شدت کافی برخوردار نبودند. موشکهای استفادهشده از نظر وزن کلاهک، دقت هدفگیری و شدت تخریب نتوانستند تأثیری فلجکننده بر زیرساختهای نظامی اسرائیل بگذارند. بهعنوان مثال، حتی حمله به پایگاه نواتیم که میتوانست پیام روشنی دربر داشته باشد، به گونهای طراحی نشده بود که موجب از کار افتادن چند هفتهای آن شود.
این ضعفها در کلاهک، دقت و تعداد موشکها باعث شد تا اسرائیل نهتنها عقبنشینی نکند، بلکه حملهای دیگر در ۲۳ خرداد را تدارک ببیند و اجرا کند. به بیان سادهتر، دشمن به این برداشت رسید که ایران حتی در صورت داشتن اراده، از توانایی مؤثر پاسخگویی فوری برخوردار نیست.
با مرور روند سه عملیات وعده صادق، میتوان گفت که هدف اصلی، یعنی نمایش اراده نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، آنگونه که باید و شاید محقق نشده است. تأخیر در پاسخ، هدفگذاری محافظهکارانه، و ضعف در اجرای فنی باعث شدهاند که این حملات بیشتر به مانوری رسانهای شبیه باشند تا عملیاتهایی که بتوانند استراتژی دشمن را مختل کنند.
اگر قرار است در آینده، واکنشهای نظامی ایران به تهدیدات جدیتر گرفته شوند، نیازمند بازنگری در سه حوزه کلیدی هستیم: تصمیمگیری سریع، هدفگذاری مؤثر، و اجرای قاطع. در غیر این صورت، عملیاتهای بعدی نیز صرفاً تکرار نسخههایی نیمبند از گذشته خواهند بود—بدون قدرت بازدارندگی، و با احتمال تشدید تهدیدات.
نویسنده : رضا کیانی موحد 26ام خرداد 1403
سایت کثیف بی بی سی یه بحث حقوقی را درباره جنگ منتشر کرده که به خواندنش می ارزد. من هم با حفظ امانت و بدون کم و زیاد اینجا کپی پیست کردم جهت دوستانی که علاقه دارند مسائل رو عمیق تر ببینند:
صبح روز جمعه ۱۳ ژوئن، جهان با خبر حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای و نظامی در عمق خاک ایران بیدار شد؛ عملیاتی بیسابقه که آن را شدیدترین حمله در سالهای اخیر توصیف کردهاند. پاسخ ایران با ارسال صدها پهپاد آغاز شد و سپس با شلیک موشکها ادامه یافت؛ در شرایطی که فضای بینالمللی آکنده از اضطراب و انتظار انفجاری بزرگ بود.
اما در میان این رویدادهای پرشتاب، پرسشی ساده و در عین حال پیچیده بارها در شبکههای اجتماعی تکرار شد: آیا «جنگ» آغاز شده است؟
چه زمانی یک درگیری «جنگ» نامیده میشود؟
با وجود حملات سنگین متقابل میان اسرائیل و ایران، اینکه آنچه رخ میدهد را «جنگ» بنامیم، تنها بازی با کلمات نیست؛ بلکه مسئلهای حقوقی و سیاسی به شمار میرود.
به گفته دکتر مجید بودن، رئیس انجمن وکلای حقوق بینالملل در پاریس، حقوق بینالملل، بهویژه کنوانسیونهای لاهه و ژنو، جنگ را اینگونه تعریف میکند:
«درگیری مسلحانهای میان دو یا چند دولت، که در آن نیروهای مسلح در مقیاسی گسترده بهکار گرفته میشوند، و هدف آن تحقق اهدافی مشخص در حوزه سیاسی یا نظامی است، و منجر به تلفات گسترده انسانی و خسارات سنگین مادی میشود.»
اما اعلام رسمی جنگ معمولاً مستلزم صدور بیانیهای علنی از سوی یکی از کشورها، بسیج عمومی ارتش و نیروهای مسلح، و نیز درگیری طولانیمدتی است که از چارچوب پاسخهای محدود فراتر رود. تا این لحظه، نه ایران و نه اسرائیل به طور رسمی وارد «جنگ» نشدهاند.
به گفته آقای بودن در گفتوگو با بیبیسی عربی، جنگ معمولاً با اعلام رسمی شروع میشود، پس از آن هشدارهایی داده میشود، سپس درگیری نظامی آشکاری شکل میگیرد که به آتشبس منتهی میشود و در نهایت پیمان صلحی منعقد میشود که شرایط و طرفهای آن را تعیین میکند.
هدف از این سلسله مراتب، جلوگیری از هرجومرج و حفظ جان غیرنظامیان است تا آنها قربانی جنگی ناگهانی و بیقانون نشوند. «اعلام جنگ بُعدی متمدنانه دارد. هدف آن این است که کشور مهاجم، دستکم به شکل ظاهری، به طرف مقابل فرصت دهد تا از غیرنظامیان، کودکان و زیرساختها محافظت کند.»
هرچند سرشت جنگ خشونتبار و مرگبار است، حقوق بینالملل تلاش کرده با وضع قواعدی، از غیرنظامیان در میانه خشونت تا حد ممکن حفاظت کند؛ و تنها زمانی استفاده از زور را مشروع میداند که بهطور متقارن و در چهارچوب مشخص صورت گیرد.
«جنگ فقط کشتن نیست ... بلکه کشتاری مشروع است»
آقای بودن تفاوت اساسی بین قتل در زندگی روزمره و کشتن در جنگ را چنین توضیح میدهد: «در زندگی روزانه، کسی که مرتکب قتل شود، به عنوان مجرم تحت محاکمه قرار میگیرد. اما در جنگ، کشتن دشمن از سوی هر دو طرف مشروع است. این اقدام بهعنوان قتل شناخته نمیشود، بلکه بخشی از درگیری مسلحانهای است که از نظر قانونی مجاز شمرده میشود.»
اما حتی این «قتل مشروع» هم محدودیت دارد. آقای بودن اشاره میکند که جنگ مشروع باید اصولی همچون تناسب در استفاده از نیرو و پرهیز از هدفگیری غیرنظامیان یا تخریب زیرساختها را رعایت کند. اگر این اصول زیر پا گذاشته شوند، آن اقدامات از چارچوب قانون جنگ خارج محسوب میشوند و حتی ممکن است جنایت جنگی محسوب شوند.
مسئولیت حقوقی: آغازکننده جنگ باید پاسخگو باشد
آقای بودن توضیح میدهد که بهمحض شناخته شدن درگیری بهعنوان جنگ، مسئولیتهای بینالمللی فعال میشوند. کشوری که جنگ را آغاز کند، مسئول نقض حاکمیت کشور دیگر است، حتی اگر ادعای دفاع از خود داشته باشد. او میگوید: «اگر ثابت شود اسرائیل آغازگر این درگیری بوده، در این صورت قوانین بینالمللی را نقض کرده است، زیرا حاکمیت ایران را زیر پا گذاشته و این مسئله پیامدهایی در سطح جامعه جهانی دارد.»
پیامدهای حقوقی جنگ سه مرحله دارد:
۱. پایان دادن به جنگ: توقف فوری هرگونه عملیات نظامی
۲. بازسازی و جبران خسارت: بازسازی زیرساختهای آسیبدیده و بازگرداندن داراییها در صورت وجود
۳. جبران خسارتهای انسانی و مادی: پرداخت غرامت به غیرنظامیان آسیبدیده، بازماندگان کشتهشدگان و کشورهای همسایه که از جنگ آسیب دیدهاند.
آقای بودن تأکید میکند که جبران خسارات جانی با پول ممکن نیست، اما از نظر قانونی یک الزام نمادین است: «هیچ چیز جبران از دست رفتن جان انسان نمیشود. اما قانون برای آن دسته از آسیبهای مادی، روانی و فرصتهای زندگی ازدسترفته کسی که کشته شده، ساز و کاری برای جبران در نظر گرفته است.»
«جنگ همیشه با اعلام رسمی آغاز نمیشود»
آقای بودن میگوید ممکن است اسرائیل جنگی را آغاز کرده باشد، بدون آنکه آن را «جنگ» بنامد؛ درست مانند آنچه در تاریخ منازعات بینالمللی پیش آمده است. او به نمونههایی از گذشته اشاره میکند، از جمله:
جنگ سال ۲۰۰۶ میان اسرائیل و حزبالله که، به رغم تلفات سنگین، هیچیک از دو طرف آن را رسماً «جنگ» نخواندند.
یورش عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ که با عملیات نظامی کوتاهی آغاز شد اما به یک جنگ منطقهای تمامعیار تبدیل شد.
حملات یازده سپتامبر که به دو جنگ متوالی در افغانستان و سپس عراق منجر شد، هرچند که این درگیریها شکل متعارف و سنتی جنگ نداشتند.
بودن میگوید: «گاهی جنگ با تنها یک موشک آغاز میشود، اما نامگذاری آن به عنوان جنگ به تأخیر میافتد. اما قانون منتظر بیانیه رسمی نمیماند. تا زمانی که درگیری گسترده، تلفات و حملات متقابل وجود دارد ... ما با جنگ روبهرو هستیم.»
آیا برای اینکه درگیری جنگ محسوب شود، لازم است قدرت طرفین برابر باشد؟
برخی تصور میکنند که درگیری زمانی «جنگ» به شمار میآید که دو طرف آن از نظر قدرت نظامی برابر باشند. اما دکتر مارکو روسینی، استاد حقوق بینالملل در دانشگاه وستمینستر توضیح میدهد که قانون بینالملل چنین توازنی را شرط وقوع «جنگ» نمیداند؛ بلکه برعکس، طرف قدرتمندتر را مسئولتر هم میداند.
«قانون لازم نمیداند که نیروها برابر باشند، اما طرف قویتر را ملزم میکند از قدرت خود سوءاستفاده نکند. جنگ زمانی رخ میدهد که قدرت نظامی بین کشورها به کار گرفته شود، چه توازن قدرت برابر باشد یا نباشد.»
او میگوید قانون از طرف ضعیفتر حمایت میکند و این عدم توازن قدرت را هنگام بررسی تخلفات یا تعیین میزان غرامت لحاظ میکند.
چگونه میتوان جلوی تشدید درگیری را گرفت؟
اگر جنگ به نقطهای برسد که از کنترل خارج شود، چگونه میتوان آن را متوقف کرد؟
روسینی توضیح میدهد که مسیرهای قانونی و دیپلماتیکی وجود دارد که کشورها میتوانند از آنها استفاده کنند. از جمله این روشها:
۱. مراجعه به دیوان بینالمللی دادگستری برای شکایت از کشور متجاوز.
۲. درخواست تشکیل جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل.
۳. مطرحکردن موضوع در مجمع عمومی سازمان ملل در صورتی که شورای امنیت اقدام نکند.
۴. درخواست دخالت آژانس بینالمللی انرژی اتمی اگر اتهامات مربوط به تهدید هستهای باشد.
«اگر اسرائیل مدعی است که ایران در حال آمادهسازی برای حمله هستهای است، باید مدارک واضحی ارائه دهد. در مقابل، ایران نیز باید راه را برای بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی باز بگذارد تا تأیید کنند که ماهیت برنامه هستهایاش صلحآمیز است.»
روسینی میافزاید: «هر دو طرف از روایت هستهای برای توجیه اقدامات خود استفاده میکنند. ایران میگوید که در حال توسعه انرژی صلحآمیز غیرنظامی است و اسرائیل را متهم میکند که میخواهد مانع از این کار شود. در مقابل، اسرائیل مدعی است که ایران به دنبال ساخت سلاح هستهای است، بدون آنکه سندی قطعی و علنی ارائه کند.»
میان دیپلماسی و تنش: پرونده هستهای در مرکز مناقشه
بحث درباره پرونده هستهای موضوع تازهای نیست. ایران و قدرتهای غربی بر سر آن توافق کردند اما آمریکا در دوران ریاستجمهوری دور اول دونالد ترامپ از آن خارج شد.
امروز، پرونده هستهای بار دیگر به کانون بحران بازگشته است. از یک سو، ایران میکوشد بر حق خود برای توسعه انرژی هستهای با اهداف غیرنظامی تأکید کند؛ و از سوی دیگر، اسرائیل هرگونه پیشرفت هستهای ایران را تهدیدی برای موجودیت خود تلقی میکند.
آقای بودن هشدار میدهد که «بهانههای هستهای» ممکن است برای توجیه جنگی پیشگیرانه به کار روند؛ جنگی که پشتوانه کافی حقوقی ندارد.
منبع
زندگی نامه جذاب چند تن از بزرگترین فرماندهان زیردریایی در جنگ اول و دوم جهانی:
https://s33.picofile.com/file/8485037534/ace_of_deep.pdf.html
انقلاب اسلامی ایران که در بهمن ماه 1357 پیروز شد روسها از جمله کسانی بودند که با دم خود گردو می شکستند. خوشحالی کمونیستهای شمالی دو علت اساسی داشت. اول اینکه بساط آمریکا از مرزهای جنوبی آنها جمع شده بود و آنها دیگر نگران جاسوسی و استراق سمع آمریکایی ها نبودند. دوم اینکه با نفوذ نیروهای چپ در میان نیروهای انقلابی روسها انتظار داشتند تا ایران هم به زودی به جمع کشورهای بلوک شرق بپیوندد. آرزوی اول که در همان روز 23 ام بهمن 57 برآورده شد اما آرزوی دوم برآورده نشد چون سران سیاسی ایران برای خود مأموریتی تاریخی تعریف کرده بودند: تبدیل تهران به ام القرای جهان اسلام. و این مأموریت بدان معنی بود که در هر جای دنیا باید از حقوق حقه ی مسلمین دفاع می کردند. و خوب چون روسها اندکی قبل از انقلاب ایران کشور مسلمان افغانستان را اشغال کرده بودند سران نظام جمهوری اسلامی نه تنها حاضر نبودند زیر بیرق کمونیسم روسی بروند بلکه آنها را دشمن خونی خود نیز می دانستند.
همین شد که ایران سیاست کمک نظامی به نیروهای چریکی افغانی، که بعدتر به مجاهدین معروف شدند، را آغاز کرد. حمایت نظامی ایران از مجاهدین سبب دشمنی عمیق روسها شد و همین سیاست کج و معوج ایران سبب شد تا هر جایی که قطعنامه ای بر علیه ایران تصویب بشود روسها در کنار آمریکایی ها و اروپایی ها قرار بگیرند. دیپلماسی ضعیف ایران در برابر روسها یکی از علتهای اصلی طولانی شدن جنگ ایران و عراق در نهایت به بن بست رسیدن جنگ برای طرف ایرانی شد. یک سند کوتاه را که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتشر شده است را با هم بخوانیم تا ببینیم که چوپانهای دکتر نمایی چون ولایتی چه بر سر سرنوشت این ملت آورده اند.
آقای ولایتی ،وزیر امور وقت خارجه ایران، می گوید: به قائم مقام وزیر امور خارجه ی شوروی گفتم، چرا به عراقی ها موشک می دهید. گفت شما دست از حمایت مجاهدان عراقی بردارید، تا ما هم موشک ندهیم، معامله ی خوبی نیست؟
روند پایان جنگ محمد درودیان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ 1390 صفحه 259
بدون مقدمه فایل زیر را بخوانید.
سیاست عمومی امپراطوری هخامنشی در برابر دولت-شهرهای یونان سیاست چماق و هویج بود. در بسیاری از موارد ایرانیان با یک یا چند قدرت یونانی بر علیه دیگر یونانیان متحد می شدند. نبرد سنیدوس داستان اتحاد ایران و آتن بر علیه اسپارت است.
روسها و عثمانی ها بارها و بارها با هم جنگیده اند و بسیاری از نبردهای بین این دو قدرت در دریاها بوده است. داستان نبرد پاتراس داستان یکی از این نبردها است.
زمانی که آمریکایی ها تصمیم گرفتند با جنگ استقلال خود را از انگلستان به دست بیاورند نه تنها در خشکی بلکه در آبها هم مشغول نبرد با دشمن شدند. نبرد دریاچه اری داستان یکی از این نبردهای دریایی بین آمریکا و انگلستان است.
Lake Erieدر اوایل هزاره دوم انگلستان محل مهاجران وایکینگی بود که ساکسون نام داشتند. در طی نبرد هاستینگز دسته ای دیگر از وایکینگها، با نام نورمن، وارد خاک انگلستان شدند و توانستند تاج و تخت انگلستان را تصاحب کنند. داستان فتح انگلستان توسط ویلیام فاتح را در فایل زیر بخوانید.