سردار سرلشکر رحیم صفوی: ما در مرزهایمان، نه مرزهای زمینی مان، نه مرزهای دریایی مان و نه مرزهای هوایی مان، متوقف نمی شویم. همه فهمیدند که ما دشمن را در خانة خودش تعقیب می کنیم. (کتاب اسرار مکتوم، صقحه 252)
سال 1366برای ایران سالی سرنوشت ساز بود. تصمیمات منجر به تعیین سرنوشت جنگ ایران و عراق و پایان یافتن این مناقشه خونین هشت ساله در سال 1366 گرفته شدند. عراق که گمان می کرد با تکیه بر جنگ اقتصادی می تواند اراده سیاسی ایران را در هم بشکند حملات خود را به کشتی های نفتکشی که نفت ایران را می خریدند افزایش داد. صدام می دانست که ایران به زودی واکنش نشان خواهد داد اما خیالش از یک بابت کاملا آسوده بود. عراق نفتی نداشت که بخواهد از طریق دریا صادر کند. اسکله های نفتی البکر و الأمیه،که ترمینالهای اصلی صادرات نفت عراق از طریق دریا بودند، در همان ابتدای جنگ توسط ارتش ایران بمباران شده بودند و دیگر فعالیت نفتی نداشتند. عراق بندر نفتی و اصولا، به دلیل عمق کم سواحل خود، امکان بارگیری سوپرنفتکش ها را در آبهای ساحلی خود نداشت. نتیجه اینکه ایران باید برای انتقام گیری به نفتکشهایی حمله می کرد که نفت کویت، بحرین، عربستان سعودی، قطر یا امارت را حمل می کردند. اما حمله به نفتکشهای این کشورها منطقا پای کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، را به خلیج فارس باز می کرد؛ چرا که آمریکا خود را ملزم به حفظ جریان صدور نفت از منطقه می دانست و این اتفاقی بود که در واقعیت افتاد.
در سال 1366 بود که آمریکا نیروهای نظامی خود را به صورت جدی، و به هدف متوقف کردن فعالیتهای ایران بر علیه خطوط کشتی رانی بین اللملی، وارد خلیج فارس کرد. در روز 30 شهریور 1366 آنها در یک اقدام غافلگیرکننده، البته برای ایران، یک کشتی باری نیروی دریایی ارتش را که در آبهای بین المللی در حال مین ریزی بود اشغال کردند و پس از تخلیه نفرات آن خود کشتی را غرق کردند. این کشتی ایران اجر نام داشت.
در روز 16 مهر 1366 هلیکوپترهای آمریکایی با قایقهای تندروی سپاه پاسداران در آبهای بین المللی جنوب جزیره فارسی درگیر شدند و در این درگیری قایقهای سپاه و یک فروند از هلیکوپترهای مهاجم غرق شدند. محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، از فرمانده نیروی دریایی سپاه، حسین علائی، درخواست کرد تا با اجرای عملیات انتقامی به کشورهای عرب منطقه و حامیان غربی آنها بفهماند تا زمانی که صدام دست از زدن نفتکشهای حامل نفت ایران بر ندارد ایران هر نفتکشی را که در آبهای خلیج فارس ببیند به عنوان یک هدف مشروع نظامی مورد هدف قرار خواهد داد. در روز 24 مهر نیروی دریایی سپاه، که موشکهای کرم ابریشم خود را در سواحل غربی شبه جزیره فاو مستقر کرده بود، به یک فروند سوپرنفتکش کویتی، که با پرچم آمریکا حرکتی می کرد، حمله کرد. این حمله در آبهای سرزمینی کویت و بر خلاف تمامی قوانین بین المللی انجام شد.
محل اصابت موشک شلیک شده توسط سپاه به نفتکش کویتی در دهانه بندر الاحمدی
بلافاصله کویت و کشورهای حامی وی واکنش نشان دادند و این حمله را به ایران منتسب کردند و به آن اعتراض کردند، ولی ایران بر اساس سیاست معمول خود از پذیرفتن مسئولیت این حمله موشکی شانه خالی کرد. اصطلاحی که در آن زمان در رسانه های جمعی ایران برای اشاره به حملات موشکی ایران به کشورهای منطقه رایج بود «موشکهای سرگردان» بود. خلاصه سالها گذشت تا اینکه مرکز اسناد سپاه تصمیم گرفت که گزارش نیروی دریایی سپاه درباره موشکهای سرگردان شلیک شده به نفتکش کویتی را منتشر کند. سند زیر را می توانید در زیر ملاحظه کنید:
نتیجه درگیری سپاه و ادامه جنگ نفتکشها این شد که کویت و کشورهای عربی منطقه شورای امنیت را تحت فشار گذاشتند که قطعنامه 598 را تصویب کند. این قطعنامه، برخلاف قطعنامه های قبلی صادر شده در زمینه جنگ ایران و عراق، در ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار می گرفت و معنی آن این بود که در نهایت شورای امنیت می توانست مجوز عملیات نظامی بر علیه ایران را صادر کند.
درگیریهای بیشتر سپاه و نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در بهار سال 1367 سبب شد تا آمریکا مستقیما به سکوهای نفتی ایران حمله کند و تقریبا تمامی نیروی دریایی ایران را در یک روز از بین ببرد. اما آنچه که سبب شد تا ایران در انتها به قطعنامه 598 تمکین کند و به صورت جدی به دنبال پایان جنگ با عراق بگردد غرق شدن ایرباس ایرانی توسط کشتی های جنگی آمریکا بود.
عملیات مقابله به مثل سپاه نه تنها پای آمریکا و دیگر کشورهای عربی حامی صدام را از مناقشه بین ایران و عراق کوتاه نکرد، بلکه به صورت غیر مستقیم سبب شد تا ایران در ضعیف ترین وضعیت نظامی خود ناچار به قبول قطعنامه های سازمان ملل بشود. همان سازمان مللی که همواره از سوی ج.ا به عنوان بازوی استکبار جهانی شناخته می شد. محسن رضایی، و اطرافیانش، هیچ گاه افتخار سرنگونی صدام را به دست نیاورند و دست آخر این عملیات نظامی آمریکا در سال 2003 بود که آنها را به آرزوی شان رساند؛ اکنون دیگر می توانستند راه قدس را از کربلا گذر بدهند.
پی نوشت:
تصویر سند فوق را می توانید در سایت مرکز اسناد دفاع مقدس در آدرس زیر پیدا کنید:
حمله موشکی به نفت کش سی ایل سیتی ، با پرچم آمریکا - دفاع مقدس (defamoghaddas.ir)
یکی از دروغهای 13 که به کرّات از زبان بعضی از مسئولین ،و به ویژه فرماندهان سپاه در زمان جنگ، شنیده می شود این عبارت است که « جنگ ایران و عراق تنها جنگی در 200 سال گذشته بوده که قسمتی از خاک ایران از آن جدا نشده است[i][ii].» این دروغ به حدی تکرار شده است که حتی استاد بی بدیلی چون استاد رائفی پور ،که از اوتاد و اقطاب زمانه ی ما می باشند و چه بسا که از معجزات قرن بیست و یکم، نیز آن را در سخنرانی هایشان تکرار می کنند.
این دروغ البته یک دروغی عادی نیست چرا که در حقیقت ترکیبی است از دو دروغ کوچکتر. اینکه ادعا می کنند این جنگ در 200 سال گذشته تنها جنگی بوده که قسمتی از خاک ایران از آن جدا نشده است سبب می شود که دروغ دوم هم در دل آن مستتر بشود و البته منظور اصلی از ساختن این دروغ 13 هم در اصل همان دروغ دوم است. دروغ دوم به صورت ضمنی ادعا می کند که ما در جنگ با عراق هیچ قسمتی از خاک خودمان را به دشمن واگذار نکردیم.
اول بپردازیم به دروغ اول: بزرگترین جنگهایی که در دوران قاجاریه ایران را مشغول خود کردند عبارتند از جنگهای اول و دوم ایران و روس (1218 تا 1228 و 1241 تا 1243) که قسمتهای مهمی از شمال غربی ایران در طی این جنگها به روسیه ی تزاری واگذار شد. اما حقیقتی که از آن غفلت می شود این است که 8 سال پس از پایان دوره ی اول جنگهای ایران با روسیه عباس میرزا با عثمانی وارد جنگ شد و ولیعهد شجاع فتحعلی شاه توانست با رشادت بی نظیرش ارتش عثمانی را درهم بکوبد. نتیجه ی این جنگ با عثمانی این بود که تحت معاهده ی ارزروم حکومت عثمانی مرزهای غربی ایران را به رسمت شناخت. پس جنگ ایران و عراق در 200 سال گذشته تنها جنگی نبوده که ایران خاکی از دست نداده بلکه در آخرین جنگ ایران با عثمانی نیز ایران خاک خود را از دست نداد.
از سوی دیگر اگر بخواهیم بر اساس حقوقی بحث کنیم چون ایران در جنگ جهانی دوم به آلمان اعلان جنگ داد پس ایران را باید یکی از دولتهای متفقین به حساب بیاوریم. البته از یاد نمی بریم که با مجاهدت قوام و در نهایت با اوتلیماتوم ترومن در این جنگ هم قسمتی از خاک ایران از دست نرفت. پس می بینیم که جنگ ایران و عراق اولین جنگی در 2 قرن گذشته نبوده که ایران خاکی را از دست نداده است.
حقیقت ماجرا این است زمانی که ایران به ناچار مجبور شد که قطعنامه 598 را قبول کند قسمتهایی از خاک ایران در دست عراقی ها بود (نقشه زیر را ببینید). زمانی که ماشین نظامی ایران در اثر آخرین حمله ی بزرگ خود از نفس افتاد و با حیله ی استراتژیک عراق درگیر جنگ های بی حاصل در کردستان عراق شد عراق توانست با چند حمله ی بزرگ و پشت سر هم فاو، شلمچه، جزایر مجنون و ارتفاعات استراتژیکی را در جبهه ی میانی از دست ایرانی ها درآورد. این ارتفاعات بر اساس قرارداد 1975 الجزایر به عراق واگذار شده بود اما به دلیل اینکه خطوط مرزی در قبل از انقلاب کاملا جابجا نشدند تا زمان انقلاب در دست ایران باقی ماندند و یکی از علتهای اصلی عراق در حمله به خاک ایران به دست آوردن همین ارتفاعات بود. هاشمی رفسنجانی درباره اینکه قسمتهایی از سرزمینهای ایران در زمانی که شورای امنیت قطعنامه 598 را تصویب کرد گفته است:
« اگر دیپلماسی ما هوشیاری نداشت و ترتیب این دو بند را به همین صورت می پذیرفت، چه بسا عراق پس از اعلام آتش بس تا مدتها به مرها بر نمی گشت و ما هم با توجه به تأکیدی که در قطعنامه بود، نمی توانستیم کاری بکنیم. اما تیم دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با استدلالات سیاسی توانست، جابجایی این دو بند را در متن قطعنامه به تصویب برساند و همین باعث شد که عراق نتواند شیطنت کند. » (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 124)
اگر واقعا در جنگ سرزمینی را از دست نداده بود چرا هاشمی نگران بازگشت عراق به پشت خط مرز بود؟ بعدها رفسنجانی در طی نامه نگاری های خود با صدام حسین به او می نویسد:
«بسیاری از مواضع خاک ایران باقی ماندند من جمله شهرهای نفت شهر و خسروی و مهران و ده ها روستا و ارتفاعات که شرایطی متفاوت با جبهه ی جنوب داشت که اکثر آن مناطق از اول جنگ تا امروز در اشغال نیروهای شماست و بعید است که فرماندهان شما حقیقت را از شما مکتوم داشته باشند". رفسنجانی آشکارا اعتراف می کند که پس از پایان جنگ این مناطق هنوز در دست عراق باقی مانده اند.( متن کامل این نامه را می توانید در اینجا بخوانید.)
قسمتهایی از خاک ایران که پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران در سال 1367 در دست عراق مانده بود،بر خلاف تبلیغات رسمی و غیر رسمی، نه در اثر کوششها و مجاهدتها بلکه در اثر اشتباه استراتژیک عراق دوباره به ایران بازگشتند. در حدود 2 سال بعد عراق به کویت حمله کرد و در نتیجه صدام تصمیم گرفت تا برای اینکه خیالش از پشت سر خود راحت باشد مشکلات کهنه ی خود را با ایران حل و فصل کند. با رد و بدل شدن چند نامه بین صدام حسین و آقای هاشمی رفسنجانی ،رئیس جمهور وقت ایران، صدام راضی شد که در روز 26 مرداد 69 اراضی اشغالی ایران را تخلیه کند. اگر نبود این اشتباه فاحش صدام شاید هنوز هم قسمتهایی از خاک ایران در دست عراق باقی مانده بود. اما چرا این دروغ به این حد تکرار می شود؟ فهمیدنش چندان هم سخت نیست.
نقشه ی بالا مناطقی از خاک ایران را نشان می دهد که پس از پذیرش آتش بس بین ایران وعراق در دست عراق باقی ماند. منبع :کتاب سیری در جنگ ایران وعراق جلد ششم ویرایش دوم مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محمددرودیان صفحه 198
[i] - این ادعا توسط افراد مختلف و در مناسبتهای مختلف و توسط افراد مختلف تکرار شده است. مثلا می توانید نگاهی به اینجا بیندازید یا مثلا اینجا.
[ii] به تازگی دکتر-سرلشکر محسن رضایی 100سالی به این عدد افزوده است و مدعی است که در 300 سال گذشته که البته به مناسبت حلول سال 1400 این خبر را از روی سایتشان برداشته اند.