جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

جعبه سیاه جنگ کجاست؟ قسمت دوم صورت جلسه شورای عالی دفاع کجاست

قسمت اول

در روز 23 تیر   سال 1361 ایران حمله بزرگی را به سمت بصره آغاز کرد و برای اولین بار از مرزهای بین المللی عبور کرد. 50  روز قبل ایرانی ها توانسته بودند در عملیات الی بیت المقدس خرمشهر را آزاد کنند. عراق نیروهای رزمی خود را به بهانه حمله اسرائیل به لبنان در بیشتر مناطق ایران عقب کشید و به پشت خطوط مرزی بازگشت. حال نوبت مسئولین نظامی و سیاسی ایران بود که در ادامه جنگ چه تصمیمی بگیرند، ماندن بر سر مرزهای بین المللی و ورود به خاک عراق؟ تصمیم بر سر اینکه کدام گزینه باید انتخاب بشود به امام خمینی سپرده شد و در نهایت دو جلسه شورای عالی دفاع در حضور معظم له برقرار شد تا طرفین ماجرا بتوانند استدلال های خود را بیان کنند. بنا بر بیشتر مصاحبه های برجای مانده درباره این جلسات ایشان در ابتدا با ورود به خاک عراق مخالف بوده اند. بعدتر سیداحمد خمینی در مصاحبه ای عنوان کرد که آقای خمینی حتی با ادامه جنگ نیز مخالف بوده است. در انتهای جلسه دوم امام خمینی با شنیدن استدلالهای مرحوم ظهیر نژاد و محسن رضایی تصمیم گرفتند که ایران عملیات تهاجمی خود را در جنوب ادامه بدهد.


امروز (24ام فروردین1403) که 43 سال از آن روز می گذرد معلوم نیست که در طی آن مذاکرات چه نکاتی مطرح شد و چه کسانی موافق پایان جنگ بودند و چه کسانی اصرار داشتند که ایران باید وارد خاک عراق بشود؟ اما نکته جالب تر این است که صورت جلسه مذاکرات این دو جلسه همزمان با برگزارکردن آنها مکتوب نشد و تنها به ضبط جلسات بر روی نوار کاست اکتفا شد. نوارکاستهایی که اکنون معلوم نیست که کجا و در دستان چه کسانی هستند و در آینده بر علیه چه کسانی ممکن است به کار بروند.


محمدحسن محققی در طی چند مصاحبه که برای نوشتن کتاب اسرار مکتوم با مسئولان نظامی و سیاسی که در آن زمان سمتی داشتند می کند از زبان مسئولان گوناگون قضیه گم شدن این نوارهای را می شنود. 

مصاحبه آقای هاشمی رفسنجانی:

  • درباره جلسات شورای عالی دفاع که در محضر حضرت امام، با موضوع تصمیم گیری در مورد ادامه جنگ تشکیل شد، توضیحاتی را بفرمایید.
  • ... قرار شد ما یکی از جلسات شورای عالی دفاع را در خدمت امام برگزار کنیم، تا ایشان تکلیف را روشن کنند؛ چرا که این موضوع قانونا، شرعا و از لحاظ نظری، جزو مسئولیتهای ایشان در مقام رهبری بود. به هر حال، جلسه شورای عالی، با حضور فرماندهان ارتش و سپاه تشکیل شد؛ من و آقای خامنه ای هم بودیم.
  • ظاهرا دو جلسه در خدمت امام تشکیل می شود که نظامی ها در جلسه اول نبودند.
  • اینکه می گویند دو جلسه بود، یادم نیست. ... اگر بوده حتما در آرشیو شورای عالی دفاع هست.
  • خیلی دنبال آن جلسه گشتیم و پیدا نکردیم. ظاهرا صورت جلسات را آقای نظران می نوشتند که متاسفانه فوت کردند و ما هم پیدا نکردیم.
  • شرح آن جلسه ای که فرماندهان نظامی بودند را هم پیدا نکردید؟
  • نه متاسفانه.
  • نمی دانم چرا جلسه ای به آن مهمی را از دسترس بردند. آقای نظران هم بود و حتی ضبط شده بود. چون جلسه رسمی شورای عالی دفاع بود. (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحات107-108)

هاشمی رفسنجانی در مصاحبه دیگری می گوید:

با پیشنهاد امام(ره) راه‌حلی انتخاب شد و دیگران هم قبول کردند و آن این بود که اگر می‌خواهید وارد خاک عراق شوید و ضرورت دارد وارد شویم در جایی وارد شویم که مردم نباشند یا خیلی کم باشند. شما چنین جایی را پیدا کنید و وارد خاک عراق شوید تا هم قدرتتان را نشان بدهید و هم خاطر دشمن راحت نشود. این استراتژی‌ای شد که امام(ره) به ما دادند. متاسفانه بعدا ما نتوانستیم این نوار را پیدا کنیم یا دفتر امام(ره) این نوار را نداد، چون ما دبیرخانه‌ای داشتیم که مذاکراتمان را ضبط می‌کرد.

مصاحبه با غلامعلی رشید( در همان کتاب اسرار مکتوم):

  • صورتجلسه مذاکرات شورای عالی دفاع در محضر حضرت امام را دیده اید و یا اطلاعی از آن دارید؟ گفته می شود که در اختیار مرحوم نظرات بوده است.
  • من هم فکر می کردم چون دست نظران بوده، پس الان پیش امیر هاشمی است. رفتم پیش او و گفت: والله پیش من نیست. گفتم کجاست؟ گفت ما دادیم به سردار شیرازی (دفتر نظامی فرمانده معظم کل قوا). رفتم پیش سردار شیرازی، گفتم من این اسناد را می خواهم. گفت: نمی توانید بیرون ببرید، بیایید اینجا بخوانید، گفتم باشد. رفتم پرونده ها را گشتم و نگاه کردم، دیدم چیزی به آن شکل نیست. آن دو تا نوار را می خواستم که گیر نیاوردم. چون اینجا چیزی مکتوب نمی شود، نوار ضبط می شود. آن دو تا نوار را من ندیدم. ده بیست تا پرونده هم آوردند، اما چیزی گیر نیاوردم. 
سوال خوبی که می تواند به گشوده شدن یکی از جعبه های سیاه جنگ ایران و عراق بکند این است که بر سر این نوارها چه آمد و آنها اکنون کجا هستند؟ آیا کسی یا سازمانی آنها را از بین برده است؟ آیا کسی به صورت آتش به اختیار آنها را پنهان کرده است؟ آیا کسی دستورگرفته بوده تا انتشار محتوای این نوارها جلوگیری کند؟ تا روشن نشدن تکلیف این نوارها بحث بر سر بازکردن جعبه سیاه جنگ تنها به یک شوخی شبیه است و نه بیشتر.

دروغ سیزده؛ قسمت اول


یکی از دروغهای 13 که به کرّات از زبان بعضی از مسئولین ،و به ویژه فرماندهان سپاه در زمان جنگ، شنیده می شود این عبارت است که « جنگ ایران و عراق تنها جنگی در 200 سال گذشته بوده که قسمتی از خاک ایران از آن جدا نشده است[i][ii].» این دروغ به حدی تکرار شده است که حتی استاد بی بدیلی چون استاد رائفی پور ،که از اوتاد و اقطاب زمانه ی ما می باشند و چه بسا که از معجزات قرن بیست و یکم، نیز آن را در سخنرانی هایشان تکرار می کنند.


این دروغ البته یک دروغی عادی نیست چرا که در حقیقت ترکیبی است از دو دروغ کوچکتر. اینکه ادعا می کنند این جنگ در 200 سال گذشته تنها جنگی بوده که قسمتی از خاک ایران از آن جدا نشده است سبب می شود که دروغ دوم هم در دل آن مستتر بشود و البته منظور اصلی از ساختن این دروغ 13 هم در اصل همان دروغ دوم است. دروغ دوم به صورت ضمنی ادعا می کند که ما در جنگ با عراق هیچ قسمتی از خاک خودمان را به دشمن واگذار نکردیم.


اول بپردازیم به دروغ اول: بزرگترین جنگهایی که در دوران قاجاریه ایران را مشغول خود کردند عبارتند از جنگهای اول و دوم ایران و روس (1218 تا 1228 و 1241 تا 1243) که قسمتهای مهمی از شمال غربی ایران در طی این جنگها به روسیه ی تزاری واگذار شد. اما حقیقتی که از آن غفلت می شود این است که 8 سال پس از پایان دوره ی اول جنگهای ایران با روسیه عباس میرزا با عثمانی وارد جنگ شد و ولیعهد شجاع فتحعلی شاه  توانست با رشادت بی نظیرش ارتش عثمانی را درهم بکوبد. نتیجه ی این جنگ با عثمانی این بود که تحت معاهده ی ارزروم حکومت عثمانی مرزهای غربی ایران را به رسمت شناخت. پس جنگ ایران و عراق در 200 سال گذشته تنها جنگی نبوده که ایران خاکی از دست نداده بلکه در آخرین جنگ ایران با عثمانی نیز ایران خاک خود را از دست نداد.


از سوی دیگر اگر بخواهیم بر اساس حقوقی بحث کنیم چون ایران در جنگ جهانی دوم به آلمان اعلان جنگ داد پس ایران را باید یکی از دولتهای متفقین به حساب بیاوریم. البته از یاد نمی بریم که با مجاهدت قوام و در نهایت با اوتلیماتوم ترومن در این جنگ هم قسمتی از خاک ایران از دست نرفت. پس می بینیم که جنگ ایران و عراق اولین جنگی در 2 قرن گذشته نبوده که ایران خاکی را از دست نداده است. 


حقیقت ماجرا این است  زمانی که ایران به ناچار مجبور شد که قطعنامه 598 را قبول کند قسمتهایی از خاک ایران در دست عراقی ها بود (نقشه زیر را ببینید). زمانی که ماشین نظامی ایران در اثر آخرین حمله ی بزرگ خود از نفس افتاد و با حیله ی استراتژیک عراق درگیر جنگ های بی حاصل در کردستان عراق شد عراق توانست با چند حمله ی بزرگ و پشت سر هم فاو، شلمچه، جزایر مجنون و ارتفاعات استراتژیکی را در جبهه ی میانی از دست ایرانی ها درآورد. این ارتفاعات بر اساس قرارداد 1975 الجزایر به عراق واگذار شده بود اما به دلیل اینکه خطوط مرزی در قبل از انقلاب کاملا جابجا نشدند تا زمان انقلاب در دست ایران باقی ماندند و یکی از علتهای اصلی عراق در حمله به خاک ایران به دست آوردن همین ارتفاعات بود. هاشمی رفسنجانی درباره اینکه قسمتهایی از سرزمینهای ایران در زمانی که شورای امنیت قطعنامه 598 را تصویب کرد گفته است:


« اگر دیپلماسی ما هوشیاری نداشت و ترتیب این دو بند را به همین صورت می پذیرفت، چه بسا عراق پس از اعلام آتش بس تا مدتها به مرها بر نمی گشت و ما هم با توجه به تأکیدی که در قطعنامه بود، نمی توانستیم کاری بکنیم. اما تیم دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با استدلالات سیاسی توانست، جابجایی این دو بند را در متن قطعنامه به تصویب برساند و همین باعث شد که عراق نتواند شیطنت کند. » (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 124)


اگر واقعا در جنگ سرزمینی را از دست نداده بود چرا هاشمی نگران بازگشت عراق به پشت خط مرز بود؟ بعدها رفسنجانی در طی نامه نگاری های خود با صدام حسین به او می نویسد:


«بسیاری از مواضع خاک ایران باقی ماندند من جمله شهرهای نفت شهر و خسروی و مهران و ده ها روستا و ارتفاعات که شرایطی متفاوت با جبهه ی جنوب داشت که اکثر آن مناطق از اول جنگ تا امروز در اشغال نیروهای شماست و بعید است که فرماندهان شما حقیقت را از شما مکتوم داشته باشند". رفسنجانی آشکارا اعتراف می کند که پس از پایان جنگ این مناطق هنوز در دست عراق باقی مانده اند.( متن کامل این نامه را می توانید در اینجا بخوانید.)


  قسمتهایی از خاک ایران که پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران در سال 1367 در دست عراق مانده بود،بر خلاف تبلیغات رسمی و غیر رسمی، نه در اثر کوششها و مجاهدتها بلکه در اثر اشتباه استراتژیک عراق دوباره به ایران بازگشتند. در حدود 2 سال بعد عراق به کویت حمله کرد و در نتیجه صدام تصمیم گرفت تا برای اینکه خیالش از پشت سر خود راحت باشد مشکلات کهنه ی خود را با ایران حل و فصل کند. با رد و بدل شدن چند نامه بین صدام حسین و آقای هاشمی رفسنجانی ،رئیس جمهور وقت ایران، صدام راضی شد که در روز 26 مرداد 69 اراضی اشغالی ایران را تخلیه کند. اگر نبود این اشتباه فاحش صدام شاید هنوز هم قسمتهایی از خاک ایران در دست عراق باقی مانده بود. اما چرا این دروغ به این حد تکرار می شود؟ فهمیدنش چندان هم سخت نیست.


https://s16.picofile.com/file/8428607600/%D8%A7%D8%B4%D8%BA%D8%A7%D9%84.jpg

نقشه ی بالا مناطقی از خاک ایران را نشان می دهد که پس از پذیرش آتش بس بین ایران وعراق در دست عراق باقی ماند. منبع :کتاب سیری در جنگ ایران وعراق جلد ششم ویرایش دوم مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محمددرودیان صفحه 198

 



[i] - این ادعا توسط افراد مختلف و در مناسبتهای مختلف و توسط افراد مختلف تکرار شده است. مثلا می توانید نگاهی به اینجا بیندازید یا مثلا اینجا.

[ii] به تازگی دکتر-سرلشکر محسن رضایی 100سالی به این عدد افزوده است و مدعی است که در 300 سال گذشته که البته به مناسبت حلول سال 1400 این خبر را از روی سایتشان برداشته اند.


قدیس سازی از تولید به مصرف؛ قسمت چهار م

https://s16.picofile.com/file/8423152442/n00000671_r_b_000.jpg

 در قدیم اگر کسی خیلی اهل نمازو روزه و دست گیری از مردم محروم و رعایت حلال و حرام بود در اواخر عمر تبدیل به قدیس می شد... این تبدیل و تبدّل هم بیشترا ز جانب ارادتمندان و مردم کوچه و بازار صورت می گرفت نه ، برخلاف مثلا واتیکان، توسط دستگاه روحانیت....

از حدود 200 سال قبل از مراحل قدیس شدن دچار یه پارادایم شیفت شده.... یعنی اول باید یه چندتایی حرف سیاسی بزنی... وقتی جا افتاد که با دستگاه سیاسی حاکم مخالفی خود به خود مراحل قدیس شدنت کلید میخوره و جلو میره... شما نگاه کنید به دوران ناصرالدین شاه به این طرف. میرزای شیرازی به دلیل مخالفت با قرارداد رژی تبدیل شد به قدیس. شیخ فضل الله نوری (رحمة الله علیه) به دلیل مخالفت با مشروطی و شهادت توسط مشروطه خواهان تبدیل شد به قدیس.  معاصرترش آیت الله کاظمی بروجردی (عکس بالا) بود که 15 سال قبل شروع کرد به حرفهای سیاسی و یهویی از طرف یه عده از طرفدارانش قدیس شد.


درباره ی مرحوم آیت الله مصباح (که توسط تلویزیون جمهوری اسلامی قدیس شدند) البته ذکر مبارزات سیاسی ایشان دشوار و خالی از اشکال نبود. ایشان هیچ سابقه روشنی در مبارزه با رژیم ستم شاهی نداشتند اما از طرف آیت الله صدیقی با صفت مجاهد از ایشان یاد شد(فیلم زیر ثانیه های آخر):



بعضی از ارادمتندان ایشان هم برای عقب نیافتادن از قافله تعدادی  سوابق مبارزاتی برای ایشان جور کردند که انشالله سعیشان مأجور باشه. اماجناب آقای تاج زاده (که از اسمش معلومه که طرفدار رژیم طاغوته) یه خاطره از مرحوم رفسنجانی نقل کرده که من فکر کنم به اندازه کافی گویای درجات مجاهده ی آن عزیز از دست رفته باشه. قضاوت بر عهده خودتون


https://s17.picofile.com/file/8422492792/tretertert.jpg

ماجراهای من و بابام

https://s17.picofile.com/file/8422608818/imag%DB%8C%DB%8C%DB%8C%DB%8Ces.jpg

حوصله دارید اگر، مصاحبه فائزه خانم رفسنجانی رو بخونید مجددا. از دید ایشون مردم جهان به دو دسته ی کلی تقسیم میشن:

  • من و بابام.
  • بقیه مردم.
فائزه به شدت اعتقاد داره که خودش و بابای خدابیامرزش کارشون درسته و هیچ قصور و تقصیری نداشتند.... اگر کوتاهی هست مال بقیه است... مثلا وقتی مصاحبه کننده از وضعیت وزارت اطلاعات در دوره فلاحیان می پرسه فائزه میگه ( غیرمستقیم) که فلاحیان رو رهبری به رفسنجانی تحمیل کرده بود.... خوب بابا جو ن تفنگ که پشت کله ش نذاشته بودن... مثه مرد میامد می گفت من توی این دولت هیچ کاره م... از فردا دیگه نمیام سر کار... خلاص.... مردم هم درک می کردن... الان هر چی طرف گفته فائزه انداخته گردن ابر و باد و مه و خورشید... آقای رفسنجانی هم کلا یا اصلا از هیچی خبر نداشت یا اگر خبر داشت از دستش کاری برنمیومد.... خوب این دیگه چه جور رییس جمهوریه... ؟ با این تعاریفی که فائزه رفسنجانی ارائه می ده مملکت اصلا همون بهتر که رئیس جمهور نداشته باشه.