یکبار دیگر به دقت معذرت خواهی حضرت آیت الله صدیقی گوش کنید:
بقیه مردم هم که بیننده ی اون برنامه تلویزیونی بودند البته عددی نبودند که قرار باشه ازشون عذر خواهی بشه... فقط مومنین لیاقت دارن که ازشون عذرخواهی بشه... مثلا اگر بیننده های اون برنامه از هم وطنان یهودی یا مسیحی بودند خوب تقصیر خودشونه... برن و دین شون رو عوض کنند.... دیدگاه بالا به پایینی که در بسیاری از روحانیون شیعه دیده میشه سبب شده تا اصولا مردم رو داخل آدم حساب نکنند... اگر در جمع آقایون شرکت کنید می بینید که گاهی از ما مردم عادی با اصطلاح عوام کالأنعام نام می برند. همین پاردایم سبب شده تا خودشون رو قیّم مردم بدونند و اینکه این قیومیت به کجا ها ختم خواهد شد رو البته من واگذار می کنم به گذر زمان....
فیلم زیر رو هم اگر ندیدی ببینید و به بچه هاتون هم نشون بدید که رستگاری هر دو دنیا توشه
کتابی که امروز معرفی اش می کنم نامش هست : رسم و راه سامورایی(آیین نامه سلحشوران ژاپنی) که کلا به هاگاکوره معروف است. این کتاب در قرن 18 توسط یکسامورایی به نام یاماموتو چونه تومو نوشته شده و تبدیل به کتاب مقدس سامورایی ها شده است.
هاگاکوره روش
های تکنیکی مبارزه و شمشیر زنی را بررسی نمی کند بلکه به آداب و رسوم،
قواعد و هنجارهایی که یک سامورایی باید رعایت کند می پردازد.هاگاکوره کتابی
است نسبتا کوتاه که هموزن خود طلا می ارزد. به ویژه آنکه ترجمه فوق العاده
زیبای دکتر هاشم رجب زاده شیرینی خاصی به کتاب بخشیده است. نکته مهم این
است که دکتر یک مقدمه بلند و اساسی هم درباره سامورایی ها و خود کتاب نوشته
اند که به اندازه خود کتاب ارزش مند و آموزنده است.
نسخه ای که من دارم چاپ اول 1371 و متعلق به انتشارات آستان قدس رضوی است. متن کتاب را (بدون مقدمه) با فرمت ورد می توانید از اینجا دانلود کنید. قسمتهایی از کتاب را هم در زیر آورده ام. در سال 1999 جیم جارموش بر اساس آموزه های این کتاب فیلمی با نام روح سگ ساخته است.
نشان از مردان راستین کمتر یابم
از آشنایی پرسیدم که حکیم کی یوآن وقتی گفت:« در علم پزشکی، ما زن و مرد را در طبیعت جدا می دانیم؛ یکی را مثبت و دیگری را منفی می شناسیم؛ و بر این پایه –راه درمان این دو جنس تفاوت دارد. تپش قلب مرد هم با زن فرق دارد. اما، در پنجاه سال گذشته نبض مردان رفته رفته مانند زنها شده است. با دریافتن این دگرگونی و پدیده ی درونی، بجا دیدم که –برای نمونه- چشم درد مردان را با همان شیوه که درباره ی زنان چاره ساز است درمان کنم. چون روش درمان مردانه را در بیماران مرد این زمانه چار ساز ندیدم، دریافتم که درین روزگار وارونه ساز مردان هم جوهر مردی را از دست داده اند. این واقعیت بی چون و چرایی است که آن را خود به تجربه دریافته و بر همه فاش ساخته ام.» چون، با در یادداشتن این سخن، مردان امروز را در گرداگردم می نگرم، آشکارا می بینم که نبض آنان چونان زنان می زند، و کسانی از آن میان که به راستی مرد باشند، کمند. با این زمینه، این روزها بسیار آسان می توان با کمتر کوششی بر همگنان سر و سرور شد و به پایه و جایگاه رسید.
نشانه دیگراز میان رفتن مردی و مردانگی در زمانه ی ما این است که بسیار اندکند کسانی که بزهکاری دست بسته را به دست خود گردن زده باشند، یا اگر کسی در هنگام خودکشی سنتی(هاراگیری) ازیشان بخواهد که تیغ خلاص را فرودآورند مردان این روزگار بهتر آن می بینند که به بهانه ای از این کار بگریزند. تا چهل-پنجاه سال پیش، اثر زخم بر تن و روی داشتن مهر و نشان مردانگی بود و ران صاف و بی زخم نمودار زبونی مردان؛ تن بی زخم چنان شرم آور می نمود که مرد سلحشور پروای نشان دادن آن رابه مردم نداشت و بسا بهتر می دید که خود را زخم بزند تا از این ننگ برهد. از مردان چشم آن داشتند که نترس وتوفنده و پرجوش باشد. اما امروز بی باکی را نابخردی می دانند،زبان آوران –سخن را در خدمت گریز از مسئولیت و تن آسایی می نهند. از جوانان می خواهم که در این نکته بیندیشند و به هوش آیند.
دولتمردان نوآیین
شاید که بیندیشیم که حکومت درست بر کشور و برجهان، کاری است بس دشوار که بسیاری از مردم با آن برنیایند. اما اگر به حقیقت بنگری، بلندپایگانی که در حساسترین مقامها و مراجع قدرت در دستگاه دولتند، و مشاوران و دولتمردان امارت ما به چیزهایی می پردازند که فن و هنر و دانایی ورای آنچه که من در این کلبه حصیریم با شما گفته ام، در کارندارد. براستی که بر پایه ی اصولی که گفتم می توان کشوری را به شایستگی اداره کرد.
گذشته از هر چیز دیگر، رسم و راهی در کار این دولتمردان است که مرا بیش و کم، ناراحت می دارد، چرا که اینان بی اعتنا به سنتهای این سرزمین و درمانده از شناختن درست از نادرست، همان هوش و مایه و توان مادرزادی را سرمایه ساخته اند.
دیوانسالاران بیش از اندازه به خود مطمئن و خویشتن بین شده اند، زیرا که مردم، از روی بیم، با آنان چاپلوسی می کنند. در پایشان می افتند و می گویند:
بله، سرور من! نه سرور من! البته سرور من! شما درست می فرمایید.
همانطور که گفتیم نیاز به قدیس آن قدر حساس شده که هنوز یک هفته از مرگ کسی نگذشته او را به مقام قدیسی می رسانند. نگاه کنید(هر چند که با طوفانی که در فضای مجازی بوجود آمد بعید است که ندیده باشید):
حالا که صحبت درگذشتگان پیش اومد یادی هم بکنیم از مرحوم ناصر عبداللهی.با هم بشنویم ترانه ی راز
دوستان تقاضا و اصرار و الحاح و ابرام (چی هست؟)و پافشاری کردند که یه مقداری از فاز تاریخ نظامی گری بیاییم بیرون و بریم تو فاز تاریخ ادیان.... بنده هم که مثل هر ایرانی اصیل دیگری آماده برای سخنرانی در هر موضوع ... امروز یه بحث کوتاهی رو درباره تاریخ ادیان رو می کنیم.
یکی از لوازم اصلی ادیان وجود قدیس هست. هر دینی دست کم به یک یا چند قدیس نیاز داره... بودیسم رو نگاه کنید.... خود بودا اومد و گفت اصلا خدا وجود نداره... تا سرشو گذاشت زمین مردم نه گذاشتن و نه برداشتن و تبدیل ش کردن به خدا....تازه بودا خودش یکی از ده ها بودی ساتوای مختلف هست که در نقاط مختلف هند و تبت و چین و ژاپن و کره به مقام قدیسی رسیده اند.
مسیحیت که اصلا اسمشو نیار.... برای هر ده کوره ای یه قدیس محافظ هست چه برسه به شهرهای بزرگ. هر فرقه و شغل و صعنتی هم قدیس حامی خودشون رو دارن. حالا اینکه اصولا چرا دینها نیاز دارند به داشتن قدیس مبحث مهمی است که البته باید جامعه شناسان دین برن و ته و توهش رو دربیارن....
در اسلام هم کمابیش میل به قدیس داشتن و قدیس ساختن وجود داره... برای اهل تسنن صحابه حضرت رسول اکرم (ص) چنین نقشی رو بازی می کنن. برای شیعیان امام زاده ها و برخی از علمای دین... نمونه های زیادی رو می تونید توی کتابهایی مانند تذکرة الاولیا یا داستان های شگفت آیت الله دستغیب پیدا کنید.
حالا چیزی که هست اینه که برنامه ی قدیس سازی دچار شیفت پاردایم شده... یعنی قبلن ها می گفتن که قدیس خوب مثل سیرترشی(می خواستم بگم مثل شراب دیدم بی ادبیه) می مونه... یعنی هر چی قدیس قدیمی تر باشه بهتر و مقبول تره و کرامات بیشتری رو میشه بهش نسبت داد.... قدیس هر چقدر متأخر تر و معاصر تر باشه کمتر میشه بهش کرامات نسبت داد. چرا؟ خوب معلومه... خیلیا اون رو دیدن و از نزدیک میشناسن و اگر خیلی بخواهیم توی قضیه ی قدیس سازی تندروی کنیم ممکنه با مخالفت خیلی از دوستها و آشنا ها روبرو بشیم...
اما جدیدا نیاز مبرمی که به قدیس سازی احساس میشه و کمبود قدیسی که در جامعه موج میزنه سبب شده که یه هفته از فوت کسی ممکنه دیگران ادعای قدیس بودن اون رو بکنند... یعنی قضیه خیلی فوری و فوتی شده و برای اینکه از دینهای دیگه عقب نیفتیم باید دست کم یه خط تولید انبوه داشته باشیم وگرنه در دنیایی که تبلیغات حرف اول و آخر رو توش میزنه کلاهمون پس معرکه است
خلاصه اینکه منتظر عواقب و کانسکوئنس های این پدیده جدید باشید.