در سالهای اخیر، بهویژه در پی تحولات ژئوپلتیک و درگیریهای نظامی، گفتمان سیاسی آیتالله خامنهای شاهد نوعی تغییر مفهومی بوده است. مقایسهی سخنرانیهای گذشته با بیانیهی اخیر ایشان، پس از بمباران مراکز هسته ای ایران توسط آمریکا و پذیرفتن آتش بس توسط ایران و اسرائیل در پی جنگ 12 روزه، در نشان میدهد که مخاطبین وی از «امت اسلامی» به «ملت ایران» تبدیل شده اند.
ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی پس از انقلاب ۱۳۵۷ بر امتگرایی اسلامی و صدور انقلاب استوار بود. آیتالله خامنهای نیز در دهههای گذشته بارها از «امت واحده»، «وحدت مسلمین» و «جهاد اسلامی» سخن گفته است (مصلحی و اسلامی، ۱۴۰۳)[10]. اما سخنرانی اخیر او درباره حمله مستقیم آمریکا و اسرائیل به ایران در ۲۶ ژوئن ۲۰۲۵، نقطهی عطفی در این روند است، که در آن «ملت ایران» بهعنوان محور اصلی گفتمان معرفی میشود.
در سخنرانی اخیر، واژههایی چون «ملت ایران»، «تمدن کهن»، «عزت ملی» و «فرهنگ ایرانی» برجسته شدهاند. در مقابل، مفاهیمی چون «امت اسلامی» یا «جهان اسلام» که در سخنرانیهای پیشین پررنگ بودند(مصلحی و اسلامی، ۱۴۰۳)[10]، حذف شدهاند و به کار گرفته نشده اند.
آیت الله خامنهای در این سخنرانی، مشروعیت اقدامات جمهوری اسلامی را از «ملت ایران» میگیرد، نه از رسالت فراملی اسلامی که تا کنون قائل به آن بودند. این تغییر در مخاطب، از «امت» به «ملت»، نشاندهندهی چرخش در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی در حال حاضر است (نامبرادرشاد، ۱۴۰۲)[11].
تحلیلهای گفتمانی نشان میدهند که از دهه ۱۳۹۰ به بعد، بهویژه پس از تحولات منطقهای و فشارهای داخلی، گفتمان رسمی جمهوری اسلامی بهتدریج از آرمانگرایی فراملی به واقعگرایی ملیمحور متمایل شده است (اشرفی و مظفری نیکو، ۱۴۰۳)[9].
افول قدرت منطقهای ایران و هزینههای بالای محور مقاومت همراه با بازده اندک آنها در راستای تأمین امنیت جمهوری اسلامی؛
افزایش نارضایتی داخلی و کاهش مشروعیت گفتمان جهادی و مبارزه در راستای پیروزی در جنگهای صلیبی بر علیه دشمن مشترک یهود-مسیحی؛
ضرورت بسیج افکار عمومی داخلی با تکیه بر غرور ملی؛
رقابت با ابرقدرتها (مثلا آمریکا) و دیگر قدرتهای منطقه ای (مثلا اسرائیل و ترکیه) در میدان ملیگرایی.
سخنرانی اخیر رهبری جمهوری اسلامی ایران بازتاب دهنده ی تغییری مهم در صورتبندی هویتی جمهوری اسلامی است: از امتی فراملی که وظیفهی جهانی دارد، به ملتی تاریخی که باید از عزت و شرف خود دفاع کند. این تغییر لزوماً بهمعنای نفی کامل ایدئولوژی اسلامی نیست، اما نشان میدهد که الگوی جدیدی از مشروعیت و روایت سیاسی در حال تثبیت شدن است—روایتی که بر «ایران» بهعنوان یک ملت مستقل و صاحبفرهنگ تأکید دارد، نه صرفاً بهعنوان پارهای از امت اسلامی.
1. [بازتاب نخستین واکنش رهبر انقلاب به آتشبس در رسانههای جهان] خبرگزاری مهر، ۱۴۰۴
2. [سخنرانیای برای دل اهل خانه] – رادیو فرانسه، ۱۴۰۴
3. [سیانان: رهبر عالی ایران پیام قاطعانهای به ترامپ داد] – کیهان، ۱۴۰۴
4. [پیام رهبر انقلاب با محور «سیلی سخت ایران به آمریکا»] – ایرنا، ۱۴۰۴
5. [از سیلی ایران به آمریکا تا فروپاشی اسرائیل] – همشهری آنلاین، ۱۴۰۴
6. مصلحی، زهرا و اسلامی، سعید. (۱۴۰۳). نظریه امت اسلامی در اندیشه سیاسی آیتالله خامنهای. فصلنامه الهیات و معارف اسلامی، شماره ۶، صص. ۲۶–۴۱. [لینک مقاله]
7. نامبرادرشاد، فرهاد. (۱۴۰۲). تأملی در جایگاه امتباوری و ملتگرایی در جمهوری اسلامی ایران. دوفصلنامه تاریخنامه انقلاب، شماره ۱۳ و ۱۴. [لینک مقاله]
8. اشرفی، اکبر و مظفری نیکو، علیرضا. (۱۴۰۳). وقتهها و مختصات گفتمان هندسه جدید قدرت در اندیشه آیتالله خامنهای. مجله ایرانی مطالعات آسیا، شماره ۱، صص. ۲۴۵–۲۷۶. [لینک مقاله]
رضا کیانی موحد
توجه: این مقاله با کمک و یاری گستردۀ چت جی پی تی نوشته شده است.
تا به امروز دو تحلیل جداگانه از جنگ اخیر ایران-اسرائیل در وبلاگم منتشر کرده ام. سوالی که شاید ذهن بعضی از خوانندگان را درگیر کرده باشد این است که اصولا دشمنی ایران با اسرائیل از کجا آغاز شد؟ دم دستی ترین پاسخ این است که چون اسرائیل خاک یک کشور مسلمان را اشغال کرده است؛ پس ایران هم به عنوان یک کشور مسلمان خود را موظف به دفاع از مردم فلسطین می داند. اما این تنها گوشه ای از حقیقت است. دشمنی جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل، یکی از پیچیدهترین تضادهای سیاسی-ایدئولوژیک منطقهای است که در چهار محور اصلی قابل تحلیل است: تأثیر اندیشههای اخوانالمسلمین در رهبران سیاسی جمهوری اسلامی، نقشی که جمهوری اسلامی به عنوان ژاندارم منطقه برای خود تعیین کرده است، تفسیر آیه نفی سبیل از دید رهبران سیاسی جمهوری اسلامی، و نقش نمادین تاریخی که رهبران سیاسی جمهوری اسلامی در این جنگ صلیبی مدرن برای خود قائل شده اند.
اندیشه سیاسی و دینی آیتالله خمینی در سالهای پیش از انقلاب و پس از آن، از برخی آموزهها و مبانی اخوانالمسلمین تأثیر پذیرفته است. اخوانالمسلمین، بهعنوان بزرگترین جنبش اسلامگرای سنی در قرن بیستم، بر وحدت امت اسلامی، مقابله با استبداد و استعمار و احیای حاکمیت شریعت تأکید داشت.
خمینی نیز در سخنرانیها و آثار خود بر ضرورت وحدت مذاهب اسلامی و مبارزه با سلطه بیگانه تأکید کرد. همچنین، اندیشه ولایت فقیه در ایران، از آثاری مانند نظریههای سید قطب، یکی از متفکران برجسته اخوان، متأثر بوده است. این تأکید بر هویت اسلامی مشترک، محوریت مقاومت در برابر دشمنان امت اسلام (که اسرائیل و حامیانش محسوب میشوند) و نفی هرگونه تسلط کفار بر مؤمنان، بنیانهای فکری دشمنی امام خمینی با اسرائیل را شکل داده است.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، سیاست خارجی جمهوری اسلامی به گونهای طراحی شد که برخلاف دکترین ژاندارمی محمدرضا شاه (که ایران را ژاندارم آمریکا در خلیج فارس میدانست)، خود را بهعنوان بازیگر مستقل و محور اصلی تصمیمگیری در منطقه معرفی کند. این دکترین با هدف ایجاد هژمونی منطقهای بر اساس مبانی دینی و انقلابی طراحی شد. ایران پس از انقلاب در عمل تلاش کرده است تا:
· بدون توجه به تفاوتهای دینی و فرهنگی کشورهای همسایه انقلاب سیاسی خود را به آنها صادر کند و نسخه خود از اسلام سیاسی را بر دیگران تحمیل کند.
· قدرت بلامنازع خلیج فارس باشد.
· نظم امنیتی منطقه را بر اساس دیدگاه خودش تعریف و مصالح امنیتی خود را بر همسایگان خود تحمیل کند.
· دیگر کشورها (عربستان، امارات، عراق، بحرین...) را یا مقید به واکنش کُند یا درگیر در توازن با ایران نگه دارد.
ابزارهای اساسی ایران در پیشبرد سیایت خارجی خود عبارتند از:
· نقش محوری در لبنان، سوریه، عراق و یمن به عنوان بزرگترین کشور شیعه و تغذیه گروه های شیعه در مناطق مختلف خاورمیانه.
· حمایت از گروههای مسلح شبه نظامی که بر اساس الگوی بسیج شکل گرفته اند (حماس، حزبالله، انصارالله، حشد الشعبی).
· تقویت بازوی نظامی فراسرزمینی (سپاه قدس و سازمانهای وابسته به آن مانند تیپ فاطمیون).
· توسعه قدرت موشکی و دریایی در خلیج فارس.
· دیپلماسی فعال با چین، روسیه و حتی در مواردی با قدرتهای منطقه ای مانند عربستان.
در مجموع می توان گفت که ایران پاسدار منطقه است، ولی نه برای یک قدرت خارجی، بلکه برای خودش و نظام ایدئولوژیکش. ایران سعی دارد تا نقش امپراطوری ساسانی را بار دیگر در قرن بیست و یکم برای خود بازتعریف کند. از دیدگاه ایدئولوژیک ایران حمایت خود از مستضعفان و امت اسلامی را دستاویزی مشروع برای دخالت در منطقه قلمداد می کند. این موضع، ایران را به دشمنی با اسرائیل، که نماد نفوذ غرب و آمریکا در منطقه است، سوق داده است. حمایت از گروههای مسلح شیعی، توسعه قدرت نظامی و دخالت در کشمکشهای منطقهای، همه در راستای تحکیم این نقش ژاندارمی قرار دارد. بنابراین، ایران ضمن مخالفت با سلطه خارجی، عملاً سعی دارد تا نقش رهبری امنیتی و سیاسی منطقه را به دست بگیرد که این جایگاه با حضور و نفوذ اسرائیل در تضاد و رقابت مستقیم قرار دارد.
آیه ۱۴۱ سوره نساء که مشهور به آیه «نفی سبیل» است، میفرماید:« وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» (و خدا هرگز راه و سلطهای برای کافران بر مؤمنان قرار نخواهد داد.)
این آیه به عنوان یک حکم قطعی در اندیشه امام خمینی، مبنای فقهی و کلامی مقابله با سلطه و تسلط کافران بر جامعه اسلامی محسوب می شود. خمینی این آیه را نه صرفاً یک شعار قرآنی بلکه یک دستورالعمل عملی و سیاسی میدانست که وظیفه حکومت اسلامی و مؤمنان را مقابله فعال با هرگونه سلطه کفار، اعم از نفوذ سیاسی، نظامی، فرهنگی یا اقتصادی بر مسلمانان تعریف میکند. آیه نفی سبیل در قالب ۱۵۲ قانون اساسی در سیاست خارجی ایران نهادینه شده است:
«سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور... است.»
این آیه بهصورتی گسترده بهعنوان توجیه شرعی برای موارد زیر بهکار رفته:
· مخالفت با قراردادهایی که به سلطه اقتصادی یا نظامی بیگانگان میانجامد (مثلاً مخالفتا با FATF، برجام، یا قراردادهای امنیتی با غرب)
· توجیه خروج نیروهای آمریکایی از منطقه
· حرمت فروش منابع زیرزمینی به دشمنان اسلام
· مقابله با نفوذ فرهنگی و سیاسی غرب
به صورت خلاصه می توان گفت که این آیه مبنای شرعی برای:
· رد سلطه بیگانه
· تأکید بر استقلال ملی
· مقاومت در برابر هژمونی غرب
از همین روی می بینیم که امام خمینی معتقد بود که وجود رژیم اسرائیل و حمایتهای گسترده قدرتهای غربی (به ویژه آمریکا) از آن، مصداق بارز «سبیل کافران» بر مؤمنین است و پذیرفتن آن نوعی ذلت و تسلیم در برابر کفار محسوب میشود. مبارزه با اسرائیل و مقابله با سلطه استکباری نه تنها یک سیاست دفاعی بلکه یک تکلیف شرعی است که باید با تمام قدرت دنبال شود. و در نتیجه، هیچگونه سازش، مذاکره یا به رسمیت شناختن اسرائیل پذیرفته نیست، چرا که به معنی تن دادن به سلطه کافران است.
نباید این نکته مهم را از نظر دور داشت که امام خمینی ولایت فقیه را نهتنها برای ایران، بلکه بهعنوان یک الگو برای تمامی جهان اسلام و جایگزین خلافت سیاسی مسلمانان معرفی میکند. از یک طرف وی ادعا می کند که: «اسلام، نژاد و قوم نمیشناسد... حکومت اسلامی مرز ندارد.» (ولایت فقیه، ص ۶۰)؛ و از طرف دیگر می گوید: «در هر عصری، باید حکومت اسلامی تشکیل شود... نه تنها در ایران بلکه در تمام بلاد اسلامی.» (ولایت فقیه، ص ۲۶)، و چون از دید ایشان حکومت اسلامی تنها در صورتی مشروع است که به دست ولی فقیه اداره بشود، می توان نتیجه گرفت که امام خمینی در پی ایجاد یک کشور فراگیر اسلامی یا احیای خلافت اسلامی حول محور ولی فقیه بوده است. با چنین رویکردی باید انتظار داشت که او وظیفه دفاع از حدود کشورهای مسلمان را نیز بر عهده ولی فقیه می گذارد. تفاوت نمی کند که این ولی فقیه تنها در ایران بر مسند قدرت نشسته باشد و یا بر تمام جهان اسلام حکومت کند.
این چنین است که خمینی، و جانشنیش خامنهای، در گفتمان خود بارها از شخصیت تاریخی صلاحالدین ایوبی به عنوان نماد مقاومت اسلامی در برابر صلیبیون یاد کردهاند و خود را وارث این راه و مأموران استمرار آن مبارزه میدانند. این نگرش، اسرائیل را نه صرفاً یک دولت سیاسی بلکه به عنوان نمادی از «صلیبیون جدید» و اشغالگران سرزمینهای مقدس اسلامی معرفی میکند. از این منظر، مقابله با اسرائیل به عنوان یک «جنگ صلیبی مدرن» دیده شده و مقاومت در برابر آن را یک وظیفه تاریخی، دینی و سیاسی میانگارند.
این روایت تاریخی-ایدئولوژیک به نوعی به سیاستهای منطقهای سلطه گرانه ایران مشروعیت دینی و تاریخی میدهد، و از طرف دیگر، به کاهش امکان هرگونه مصالحه یا توافق پایدار با اسرائیل منجر میشود، زیرا آن را نه صرفاً یک دشمن سیاسی بلکه نمایندهای از نیروهای تاریخی اشغالگر میبیند.
دشمنی جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل نتیجه ترکیب چهار عامل است:
۱. تأثیر اسلام سیاسی اخوانالمسلمین؛
۲. نقش جمهوری اسلامی به عنوان ژاندارم مستقل منطقهای؛
۳. تفسیر آیه نفی سبیل؛۴. الهام از صلاحالدین و جنگ صلیبی.
این چارچوب فکری، بنیان سیاست خصمانه ایران علیه اسرائیل است و تا امروز به قوت خود باقی است.
ای کاش حقم از تموم زندگی تنها تو باشی
من عاشق تنهایی ام، تنها بشم اما تو باشی
تصمیم میگیرم که تا وقتی که زنده ام غرق باشم
اما فقط وقتی که توو اعماق این دریا تو باشی
تموم زندگیمو فقط با یه اشاره
بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره
تو لب تر کن ببین من، چقدر دیوونه میشم
دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره
خونی که در رگ ماست
همچنان هدیه به رهبر ماست
در قدیم اگر کسی خیلی اهل نمازو روزه و دست گیری از مردم محروم و رعایت حلال و حرام بود در اواخر عمر تبدیل به قدیس می شد... این تبدیل و تبدّل هم بیشترا ز جانب ارادتمندان و مردم کوچه و بازار صورت می گرفت نه ، برخلاف مثلا واتیکان، توسط دستگاه روحانیت....
از حدود 200 سال قبل از مراحل قدیس شدن دچار یه پارادایم شیفت شده.... یعنی اول باید یه چندتایی حرف سیاسی بزنی... وقتی جا افتاد که با دستگاه سیاسی حاکم مخالفی خود به خود مراحل قدیس شدنت کلید میخوره و جلو میره... شما نگاه کنید به دوران ناصرالدین شاه به این طرف. میرزای شیرازی به دلیل مخالفت با قرارداد رژی تبدیل شد به قدیس. شیخ فضل الله نوری (رحمة الله علیه) به دلیل مخالفت با مشروطی و شهادت توسط مشروطه خواهان تبدیل شد به قدیس. معاصرترش آیت الله کاظمی بروجردی (عکس بالا) بود که 15 سال قبل شروع کرد به حرفهای سیاسی و یهویی از طرف یه عده از طرفدارانش قدیس شد.
درباره ی مرحوم آیت الله مصباح (که توسط تلویزیون جمهوری اسلامی قدیس شدند) البته ذکر مبارزات سیاسی ایشان دشوار و خالی از اشکال نبود. ایشان هیچ سابقه روشنی در مبارزه با رژیم ستم شاهی نداشتند اما از طرف آیت الله صدیقی با صفت مجاهد از ایشان یاد شد(فیلم زیر ثانیه های آخر):
یکبار دیگر دم خروس غرب زدگی و غرب پرستی بدنه ی کارشناسی دولت با اصرار بر خرید واکسن کرونا از غرب بیرون زد و یکبار دیگر مقام رهبری با فرامین داهیانه ی خود جلوی این انحراف را گرفت. خوشبختانه در نظامی که ولایت فقیه بر آن حاکم است اجازه ی هیچ انحرافی به هیچ مسئول دولتی داده نخواهد شد و هر اشتباهی از سرچشمه خشک خواهد شد.
به عنوان سرباز صفر ولایت ممنوعیت خرید هر گونه واکسن غربی توسط ایران اسلامی و عکس العمل به جا و درستمقام معظم رهبری را به مردم مسلمان و نامسلمان ایران تبریک می گویم.