خوب حالا وقتشه ببینیم اصلا چرا اسرائیل حمله کرد به ایران؟ هیچ آدم عاقلی وقتی بغل گوشش ده تا گروه تروریستی مثل حماس و حزب الله لبنان هست و بزرگترین همسایه ش(سوریه ) هم هنوز درگیری داخلی داره و درست و درمون آروم نشده و در داخل هم هر روز مردمش بر علیه ش دارن تظاهرات می کنند پا نمیشه 1500 کیلومتر راه بیاد تا حمله بکنه به کس دیگه مگر اینکه این حمله واقعا لازم باشه. آیا واقعا لازم بوده نتانیاهو حمله کنه به ایران؟ الان این قضیه رو قراره تحلیل بکنم.
نظام اسلامی که در روز 23 بهمن 57 جای نظام ستم شاهی رو گرفت از همون اولش مخالف سرسخت اسرائیل بود. امام خمینی حتی زمانی که تحت فشار شدید دستگاه امنیتی شاه بود لحظه ای از بدگویی نسبت به اسرائیل دست برنمی داشت چه برسه الان که خودش رهبر کشور شده بود. این که این فکر از کجا نشأت گرفته بود که ما باید ناجی فلسطین بشیم رو در جای دیگه تحلیل خواهم کرد و این که آیا اصلا این دشمنی کار درستی بود یا خیر رو هم در جای دیگه. اما درست یا غلط دشمنی با اسرائیل شد یکی از محورهای اساسی سیاست خارجی ایران. ورود سازمان تروریستی الفتح (یاسر عرفات) به ایران درست یک هفته بعد از 22 بهمن 57 و تحویل سفارت اسرائیل در تهران به او دارای پیامی برای اسرائیل بود که این پیام رو هم اتفاقا خوب گرفتند.
اما چیزی که هست ایران هیچ وقت فرصت نکرد مستقیما با اسرائیل شاخ به شاخ بشه. اقتصاد کشور که ویران شده بود. درگیری هایی در ترکمن صحرا و کردستان به وجود اومد. بعد هم کم کم خواستیم انقلاب رو صادر کنیم به کشورهای همسایه که سبب دشمنی عراق و در نهایت شاخ به شاخ شدن با صدام شد. یعنی از یک بحران رفتیم داخل یه بحران دیگه و عملا موضوع اسرائیل به کنار گذاشته شد. بعدشم که درگیری با گروه های مخالف مثل مجاهدین خلق و چریک های فدایی قضیه رو برای ج.ا. پیچیده تر کرد و تمرکز رژیم رفت روی امنیت داخلی و جنگ.
اما در سال 1982 اسرائیل به لبنان حمله کرد. هدف اصلی اسرائیل این بود که فتح رو به کلی از لبنان بیرون بکنه و این کار رو هم کرد اما اشغال پایتخت یک کشور مسلمان چیزی نبود که ج.ا. بتونه تحملش کنه. خلاصه اینکه ایران اون زمان خودش رو رهبر جهان اسلام می دونست و اشغال بیروت رو به عنوان توهین شخصی به خودش برداشت کرد. ایران هم در جواب برداشت یه تیپ از ارتش و یه تیپ از سپاه (توجه کنید فقط دو تا تیپ) فرستاد سوریه که از اونجا همین جوری پیاده گز کنند و برن تا خود بیروت و بیروت رو آزاد کنند. حافظ اسد (بابای بشار اسد) که فهمیده بود نقشه ایران چقدر شخمی-تخلیه هی سر راه شون سنگ انداخت تا خود ایرانی ها برگشتند ایران و قضیه ختم به خیر شد.
اما کسانی که ام القرای جهان اسلام رو مدیریت می کردند این قضیه رو فراموش نکردند. ایران یه استراتژی سه مرحله ای ریخت تا بزنه و خوار مادر اسرائیل رو به هم پیوند بده. من قبل اینکه استراتژی ایران رو توضیح بدم اول یه گریزی بزنم به صحنه شکار خرس.
دوستان اگر این فیلمهای شکار خرس رو دیده باشید متوجه می شید که اول 10-20 سگ رو می ندازند به جون خرس تا حسابی خسته ش بکنن. خرس می تونه تک تک اونها رو بزنه اما از پس همه شون با هم بر نمیاد. بعد که خرس خسته شد تازه شکارش می کنند. ایران هم که می دونست همسایه اسرائیل نیست و نمیتونه مستقیم اسرائیل رو هدف قرار بده تصمیم گرفت از روش شکار خرس استفاده بکنه. البته قطعات این پازل رو یک روزه نچیدند و تقریبا 10-15 سال طول کشید تا این استراتژی سه مرحله ای رو پیکر بندی بکنند. حالا این استراتژی مقابله با اسرائیل چیه:
برنامه کوتاه مدت: به راه انداختن گروه های شبه نظامی مثل حزب الله لبنان و جهاد اسلامی (حماس رو خود اسرائیل درست ش کرده بنابراین از این معادله بیرون می ذارمش) و مشغول نگه داشتن 24 ساعته نهادهای امنیتی اسرائیل
برنامه میان مدت: ساختن تعداد زیادی موشک بالستیک که به صورت یکباره بزنن و کار رو یکسره بکنن
پس سومی ش کو؟ عرض می کنم خدمت تون الان. خوب ایران می خواست با موشک اسرائیل رو شخم بزنه. خیلی م عالی. اما دو تا مشکل کوچولو این وسط وجود داشت. اول اینکه خود اسرائیل هم یه تعداد زیادی موشک بالستیک ساخته بود. دوما اینکه موشکهای بالستیک اسرائیل کلاهک هسته ای هم داشتند. پس در نتیجه اگر ایران برنامه میان مدت ش رو اجرا می کرد اسرائیل هم میزد و کلا ایران رو محو می کرد. اینجا بود که یه برنامه بلند مدت هم تعریف شد:
برنامه بلند مدت: ساخت سلاح هسته ای توسط ایران به عنوان یک ابزار بازدارنده.
در حقیقت ایران می خواست با داشتن سلاح هسته ای سطح درگیری با اسرائیل رو در سطح سلاحهای متعارف نگه داره چون فکر می کرد اگر در همین سطح موشک پرونی باشه با توجه به وسعت کم اسرائیل و وسعت زیاد ایران در نهایت این اسرائیل هستش که بازنده جنگه.
اما برنامه بلند مدت ایران همون اولش لو رفت و هر روز کشورهای غربی در برابرش مانع تراشی کردند تا اون رو کند بکنند.
اسرائیل که متوجه برنامه ایران شده بود از یک طرف باید زمان بندی ایران رو بهم می زد و از طرف دیگه باید برنامه هسته ای ایران رو کاملا متوقف می کرد که در صورت درگیری همه جانبه با ایران کلاهکهای هسته ایش بتونه امنیتش رو تضمین بکنه. پس کاری که کرد این بود که حماس رو ترغیب کرد تا به اسرائیل حمله بکنه. این رو کامل در اون فیلمی که درست کردم توضیح ش دادم. حمله حماس به اسرائیل (همون طور که اسرائیلی ها حدس زده بودند) یک زنجیره از حوادث رو رقم زد که حالت دومینویی گرفتند. اسرائیل که برای هر مرحله از درگیری پلن داشت پلن هاش رو یک به یک جلو برد تا خود ایران وارد درگیری بشه و اون برنامه میان مدتش رو عملی بکنه. زدن هنیه، زدن کنسولگری ایران در دمشق، زدن سید حسن و این تحرکات همه ش برای این بود که ایران وارد یه جنگ درست و حسابی بشه که ج.ا. دم به تله ندادش. حتی در آبان 1403 اومدن ایران رو زدند که اصلا این دفعه ایران جواب هم نداد.
در همین حین ایران هم فعالیتهاش رو برای ساخت بمب هسته ای سرعت داد . ترامپ که اومد سرکار قبلش تهدید کرده بود که ایران رو سرجاش بشونه. به همین دلیل بعد از ریاست جمهوری ترامپ ایران قبول کرد که با آمریکا مذاکره کنه (دست کم غیر مستقیم) . هدف ایران این بود که زمان کافی به دست بیاره تا در این فرصت دست کم یه بمب هسته ای رو آزمایش بکنه. اما این داستان مذاکره خودش یه فریب استراتژیک بود. ترامپ با نتانیاهو بسته بود که سر ایران رو به مذاکره گرم بکنه تا نتانیاهو آخرین برنامه ریزی ش برای حمله به ایران رو انجام بده و خوب شد آنچه شد.
حالا اینکه اصلا چرا ایران رفت سراغ بمب هسته ای هم خودش موضوع یه تحلیل دیگه است که اگر عمری بود براتون خواهم نوشت
قبلا خوب یه فیلم گذاشتم و گفتم که چرا نباید به کسی که مورخه در پیش بینی آینده اعتماد کرد. برای اینکه یه شاهد مثال حسابی هم آورده باشم آخرین فرمایشات جناب شیرعلی نیا رو از کانال تلگرامی ش بدون یک کلمه کم و زیاد کپی پیست می کنم. توجه کنید که ایشان از خوبترین و بهترین مورخین فعلی ایران هستش ولی سر تا ته تحلیلش مفت نمی ارزه. چرا؟ چرا ش رو نمی دونم به خدا! فقط می دونم که پرت و پلا گفته. خودتون بخونید متوجه می شید. این شما و این هم تحلیلهای بی پایه ی یک مورخ:
این مقاله یکی از اولین کارهای ترجمه م هست و تقریبا مال 20 سال قبله. خوندن مجددش توصیه میشه.
اسکادهای وحشت آفرینhttps://wars-and-history.blogsky.com/1403/01/25/post-353/%d8%a7%d8%b3%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%88%d8%ad%d8%b4%d8%aa-%d8%a2%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%86
مقدمه:
کتاب «۳۶ استراتژی چینی» مجموعهای از دکترینهای جنگی و سیاسی است که برخلاف رویکرد خطی و مستقیم، بر فریب، فرصتطلبی، انعطاف و استفاده از ضعف دشمن تأکید دارد. در این تحلیل، مهمترین استراتژیهایی که در حملات اخیر اسرائیل و ایران مشاهده میشود، آورده شده است.
استراتژیهای بهکاررفته توسط اسرائیل
استراتژی 6 – “صدا از غرب، حمله از شرق”
(声东击西 – “Make a sound in the east, then strike in the west”)
تحلیل:
اسرائیل با مانورهای رسانهای یا تحرکات نمایشی در نقاط دیگر منطقه، ذهن
ایران را از هدف واقعی منحرف کرد، سپس از مسیری غیرمنتظره حمله کرد. حمله هوایی در
زمان اعلام پایان درگیری، نمونهای از اجرای این استراتژی بود.
استراتژی 3 – “قتل با شمشیر دیگران”
(借刀杀人 – “Kill with a borrowed knife”)
تحلیل:
اسرائیل در بسیاری موارد ترجیح داده از نیروهای نیابتی، متحدان منطقهای،
یا فشار بینالمللی برای ضربه زدن به ایران استفاده کند، بهجای درگیری مستقیم.
استراتژی 13 – “دشمن را با باز کردن دروازه فریب بده”
(开门揖盗 – “Open the gates to the thief”)
تحلیل:
اسرائیل ممکن است عمداً خود را آسیبپذیر نشان داده باشد (مثلاً اعلام بیپاسخماندن
حمله ایران)، تا ایران را به حملهای قابل پیشبینی ترغیب کند، سپس آن را با
سامانههای پدافندی مهار نماید.
استراتژی 30 – “دزد را در آتش بگیر”
(反客为主 – “Make the guest the host”)
تحلیل:
با تحریک ایران به واکنش مستقیم، اسرائیل نقش «میزبان بحران» را به دست
گرفت و ایران را در نقش مهاجم قرار داد، تا در عرصه بینالمللی وجهه خود را بهعنوان
قربانی نشان دهد.
استراتژی 35 – “به کوه نگاه کن تا ببرها بجنگند”
(调虎离山 – “Watch the tigers fight from the mountain”)
تحلیل:
اسرائیل سعی دارد رقبا و نیروهای نیابتی ایران را به درگیری با یکدیگر یا
با دیگر قدرتها بکشاند، بدون آنکه مستقیماً وارد نبرد فرسایشی شود.
استراتژیهای بهکاررفته یا نادیدهگرفتهشده توسط ایران
استراتژی 12 – “طعمه را رها کن تا شکار بزرگتر را بگیری”
(擒贼擒王 – “Sacrifice the plum tree to preserve the peach tree”)
تحلیل:
ایران در حمله اخیر، برخی اهداف سطحپایین و نمایشی را انتخاب کرد، شاید
برای حفظ ساختار بازدارندگی منطقهای خود (پرهیز از درگیری مستقیم با آمریکا یا
اتلاف منابع اصلی).
استراتژی 29 – “درختی بکار، تا زیر آن دشمن را بگیری”
(树上开花 – “Plant flowers on a tree to trap the enemy beneath”)
تحلیل:
ایران طی سالها ساختارهای نیابتی متنوعی ایجاد کرده است (حماس، حزبالله،
انصارالله...) که همچون شاخههاییاند که دشمن را محاصره میکنند. اما در این حمله
خاص، بهجای استفاده کامل از این ابزارها، ورود مستقیم داشت.
استراتژی 8 – “از وضعیت اضطراری بهره ببر”
(暗渡陈仓 – “Cross the sea without the emperor’s permission”)
نقض:
به جای بهرهگیری از غافلگیری یا بحرانسازی تدریجی، ایران حملهای آشکار،
رسمی و قابل ردیابی انجام داد—که ضد روح این استراتژی بود.
استراتژی 2 – “محاصره وی برای نجات ژائو”
(围魏救赵 – “Besiege Wei to rescue Zhao”)
نقض:
ایران میتوانست بهجای حمله مستقیم، در نقاط دیگر فشار وارد کند (مثلاً در
سوریه، دریای سرخ یا جبهههای نیابتی)، اما انتخاب مسیر مستقیم باعث شد اسرائیل
روی دفاع داخلی متمرکز شود.
استراتژی 1 – “فریب دشمن برای عبور از دریا”
(瞒天过海 – “Deceive the heavens to cross the sea”)
نقض:
ایران بدون هیچگونه فریب، کاملاً علنی و پیشبینیپذیر عمل کرد. این در
تضاد کامل با استراتژی سنتی چینی است که بر فریب و پنهانکاری در اجرای عملیات
تأکید دارد.
متن زیر تماما از صفر تا صد توسط چت جی پی تی 4 نوشته شده است
۱. اصل محوری: جنگ ابزاری برای قدرت است، نه برای اخلاق
ماکیاولی میگوید:
«هدف جنگ حفظ دولت و قدرت است؛ نه دفاع از ارزشها یا اخلاق.»
تطبیق:
ایران جنگ را در گفتمان رسمی نوعی «دفاع از آرمانها و مظلومان» میداند (مثلاً حمایت از فلسطین).
اسرائیل آن را یک «بقا امنیتی مطلق» معرفی میکند (دکترین بگین: پیشدستی در برابر هر تهدید بالقوه).
ماکیاولی میگوید هر دو رویکرد مشروعاند، اگر منجر به بقای دولت شود. اما هشدار میدهد که جنگ ایدئولوژیک اگر فاقد قدرت واقعی نظامی باشد، فاجعهبار است.
۲. ارتش حرفهای و جنگ پیشدستانه
ماکیاولی تأکید دارد:
> «بزرگترین اشتباه یک کشور تکیه بر نیروهای نیابتی، مزدور یا غیرمنظم است. ارتش باید ملی، آموزشدیده و آماده باشد.»
تطبیق:
ایران دارای نیروهای پراکنده در قالب گروههای نیابتی است (حزبالله، حماس، حوثیها، حشد شعبی). قدرت موشکی در داخل دارد، اما ارتش کلاسیک یکپارچه ندارد.
اسرائیل ارتشی حرفهای، یکپارچه، و آموزشدیده دارد، با اتکای قوی به فناوری و پدافند پیشرفته (گنبد آهنین، لیزر دفاعی).
ماکیاولی هشدار میدهد: «نیروهای نیابتی در جنگهای بلندمدت وفادار نمیمانند.»
۳. صلح موقت، یک فرصت برای بازآرایی
او معتقد است:
> «صلح صرفاً توقف موقت جنگ است. هوشمندترین دولت کسی است که از این دوره برای آمادهسازی مرحله بعد استفاده کند.»
تطبیق:
ایران در دوره برجام (۲۰۱۵–۲۰۱۸) از تحریمزدایی برای رشد نفوذ منطقهای استفاده کرد (سوریه، عراق، لبنان).
اسرائیل از دورههای آرامی چون «عادیسازی با اعراب» برای حملات پنهانی به تأسیسات نظامی ایران بهره برد (خرابکاری نطنز، ترور فخریزاده).
هر دو بر مبنای آموزه ماکیاولی عمل کردهاند: «در دوره آرامی، دانههای جنگ را بکار.»
۴. جنگ فرسایشی یا جنگ ضربتی؟
ماکیاولی میگوید:
> «جنگ باید یا آنقدر شدید باشد که دشمن را نابود کند، یا آنقدر هوشمندانه که دشمن را به اطاعت وادارد.»
تطبیق:
ایران در جنگهای نیابتی (یمن، غزه، سوریه) الگوی فرسایشی دارد.
اسرائیل در حملات مستقیم (مثل غزه یا عملیات نطنز) بهدنبال ضربات شدید و موضعی است.
ماکیاولی به حکام هشدار میدهد: «اگر وارد جنگ شدید، یا پیروز شوید یا نابود شوید؛ میانهای در کار نیست.»
۵. مردم، مشروعیت، و هزینه اجتماعی
در هنر جنگ، مشروعیت مردمی و اقتصاد داخلی بخشی از ظرفیت جنگی است:
> «هیچ حکومتی بدون رضایت نسبی مردمش نمیتواند جنگ بلندمدت را ادامه دهد.»
تطبیق:
ایران با چالشهای اقتصادی، نارضایتی عمومی و فرسایش اجتماعی روبروست؛ جنگ مستقیم مشروعیت را تهدید میکند.
اسرائیل نیز با تنش داخلی، قطببندی سیاسی و مخالفتهای جهانی مواجه است؛ جنگ تمامعیار برایش هزینهزاست.
هر دو طرف اگر درگیر جنگ تمامعیار شوند، به گفته ماکیاولی «دشمن داخلیشان» ممکن است خطرناکتر از دشمن خارجی شود.
---
جمعبندی نهایی بر اساس ماکیاولی:
اصل |
ایران |
اسرائیل |
ارتش حرفهای |
ضعیف (تکیه بر نیابتیها) |
قوی و متمرکز |
استراتژی جنگی |
فرسایشی، غیرمستقیم |
ضربتی، دقیق |
مشروعیت داخلی |
شکننده |
در حال فرسایش |
اقتصاد و آمادگی بلندمدت |
آسیبپذیر |
متکی بر غرب |
توصیه ماکیاولی اگر امروز زنده بود:
> «نه ایران و نه اسرائیل نباید وارد جنگ مستقیم شوند؛ مگر اینکه مطمئن باشند با یک ضربه قاطع، طرف مقابل را ناتوان میکنند. در غیر این صورت، صلحِ مصلحتی همراه با قدرت نظامی بازدارنده، بهترین راه است.»
در مهرماه سال 1402، حمله غافلگیرکننده حماس به اسرائیل، بسیاری از محافل رسانهای و مجازی در ایران را به جنبوجوش انداخت. تحلیلگران بیشمار، سناریوهای پیچیده طراحی کردند، تایمر سقوط اسرائیل راه انداختند، و فضای هیجانی گستردهای شکل گرفت. اما اکنون، پس از عملیات وعده صادق سوم، که همزمان با یکی از تلخترین ایام در آستانه عید قربان برای افکار عمومی ایران رقم خورد، خبری از آن شور و تحلیل نیست. در عوض، صدایی که بیشتر شنیده میشود، توجیه و عقبنشینی است: "ما قبلاً هشدار داده بودیم."
اما کسی نمیپرسد: چرا با این حجم از دستگاهها و نهادهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی، اتفاقی افتاد که نباید میافتاد؟ چه شد که در برابر حملهای کمسابقه، که قلب خاک ایران را هدف گرفت، شاهد چنین وضعیت سردرگمی بودیم؟ پاسخ این سؤال نه در تصمیمات امروز یا دیروز، بلکه در تاریخی دورتر نهفته است—شاید به اندازهی سال ۱۹۹۱ میلادی، زمانی که عراق به کویت حمله کرد.
در جریان اشغال کویت، صدام حسین برای شکستن اتحاد ائتلاف بینالمللی، تصمیم گرفت بهجای پاسخ مستقیم به نیروهای آمریکایی، اسرائیل را با موشکهای بالستیک هدف قرار دهد. هدف این بود که کشورهای عربی، تحت فشار افکار عمومی، از ائتلاف خارج شوند. اما اسرائیل که در جنگ درگیر نبود، با شگردی کهنه، خود را قربانی نشان داد و افکار عمومی جهان را بهنفع خود بسیج کرد.
ایران، که تنها چند ماه پیش از آن جنگی ۸ ساله را با عراق پشت سر گذاشته بود، به دقت این رویدادها را رصد میکرد. یکی از تجربیات تلخ ایران در آن جنگ، ضربات شدید موشکهای بالستیک عراق به مناطق شهری بود. این تجربه و کمبود هواپیماهای جنگی، ایران را بهسمت توسعه برنامه موشکی سوق داد. طی سالهای بعد، این روند بهصورت جدی دنبال شد—تا جایی که ایران توانست موشکهایی با مبناهای روسی را کپیسازی و سپس بومیسازی کند.
اما غفلت ایران در یک نکته کلیدی بود: موشکهای صدام هیچگاه خسارت استراتژیک مؤثری به اسرائیل وارد نکردند. نالهها و مظلومنماییهای تلآویو، بیش از آنکه نشانهی ضعف باشد، تاکتیکی برای ایجاد اجماع جهانی و تحریک ایران به تداوم یک مسیر نادرست بود. اسرائیل موفق شد ایران را متقاعد کند که نقطهضعفش در برابر موشکهای بالستیک است. در نتیجه، تهران تصمیم گرفت تقریباً همهی تخممرغهای نظامی خود را در سبد موشک بگذارد.
برای منصف بودن باید گفت ایران طی دهههای اخیر، نهتنها در موشکهای بالستیک، بلکه در تولید انواع دیگر موشکها—از کروز تا ضدتانک و ضدکشتی—پیشرفت چشمگیری داشت. اما آنچه رسانهای و سیاسی شد، فقط بالستیک بود. هر بار که ایران آزمایش موشک بالستیک انجام میداد، فریاد اسرائیل و غرب بلند میشد. اما زمانی که ایران، مثلاً، موشک کروز دریایی آزمایش میکرد، هیچ رسانهای به آن توجه نمیکرد.
این واکنش هدفمند بود. غرب و اسرائیل با بزرگنمایی خطر موشکهای بالستیک، ذهن سیاستگذار ایرانی را مهندسی کردند. آنان به جهان القا کردند که موشک بالستیک، آن تهدید جدی است—در حالی که خودشان همزمان مشغول توسعه سامانههای پیشرفتهی ضد بالستیک بودند. ایران اما در این دام گرفتار شد: سلاحی که روزی نماد قدرت تلقی میشد، امروز به یک ابزار خنثی در جنگهای نوین بدل شده—و از قضا، دشمن برای همین آن را بزرگ کرده بود.
در عملیات وعده صادق سوم، ایران حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ موشک بالستیک شلیک کرد. گزارشها نشان میدهند تنها ۶ تا ۱۰ موشک توانستند به اهداف برسند. حتی اگر عدد را سخاوتمندانه ۶۰ هم فرض کنیم، باز هم تنها یکسوم اصابت موفق بوده است—و این، در منطق جنگ، یک شکست آشکار محسوب میشود. اگر در برابر شلیک این حجم از موشک، تنها چند کشته غیرنظامی و خسارتهای پراکنده گزارش شود، نمیتوان آن را پیروزی تلقی کرد.
اما خطرناکتر از آمار اصابت یا تلفات، توهم قدرتی است که از این مسیر تغذیه میشود. برای سالها، بهجای سرمایهگذاری در ارتش کلاسیک، پدافند هوایی، ناوگان دریایی یا نیروی هوایی، همهچیز به موشک گره خورد—آنهم بر مبنای تحلیلی که از دل عملیات روانی دشمن شکل گرفت.
ما در نقطهای ایستادهایم که دیگر زمان توجیه و بازتولید افتخارهای موشکی نیست. شرایط منطقه، نوع تهدیدات، و کارایی تسلیحات دگرگون شده است. عملیات وعده صادق باید نه بهعنوان یک نماد مقاومت، بلکه بهعنوان سندی برای بازنگری در راهبردهای نظامی جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گیرد.
اگر راهبردی که از سال ۱۹۹۱ تا امروز دنبال شده، نتوانسته در لحظه بحران مانع از تحقیر و نفوذ دشمن شود، شاید زمان آن رسیده که از نو فکر کنیم—نه با هیجان، بلکه با شجاعت، و نه برای انتقام، بلکه برای بقا.
نویسنده : رضا کیانی موحد 26ام خرداد 1403
در روزهای گذشته، مجموعهای از عملیاتهای موشکی ایران که تحت عنوان «وعده صادق» شناخته میشود، بار دیگر در مرکز توجه افکار عمومی و تحلیلگران قرار گرفت. در حالی که رسانههای رسمی و نهادهای امنیتی تلاش داشتند تا هرگونه نقد به این اقدامات را سرکوب یا محدود به تمجید کنند، واقعیت میدانی و نشانههای استراتژیک حاکی از آن است که هر دو عملیات وعده صادق یک و دو، به رغم جنبههای نمادین، در تحقق اهداف کلان خود ناکام ماندهاند.
در این تحلیل، به سه مؤلفه کلیدی در ناکارآمدی این عملیاتها پرداخته میشود: زمانبندی، انتخاب اهداف، و نحوه اجرای حمله. پیش از ورود به جزئیات، ضروری است تأکید شود که هدف اصلی از این حملات، ارسال پیام بازدارندگی و نمایش «اراده پاسخدهی» ایران بود. با این حال، بازتاب این حملات در عرصه بینالمللی، و مهمتر از آن، واکنشهای بعدی اسرائیل، نشان میدهد که این پیام یا به درستی ارسال نشده یا دچار سوء برداشت شده است.
برای درک بهتر، باید به نقطه عطفی در تاریخ تقابل ایران و آمریکا بازگردیم: حمله موشکی ایران به پایگاه عینالاسد در دیماه ۱۳۹۸. این حمله، پاسخی به ترور سردار قاسم سلیمانی بود. اما آنچه بیش از همه مورد انتقاد قرار گرفت، تأخیر یکهفتهای ایران در واکنش بود؛ تأخیری که پیام ضعف در تصمیمگیری سریع را به دشمن منتقل کرد. همین الگو در عملیاتهای «وعده صادق» نیز تکرار شد.
در وعده صادق اول، واکنش ایران به حمله اسرائیل به کنسولگری در دمشق (۱۳ فروردین ۱۴۰۳) با تأخیری ۱۲ روزه در ۲۵ فروردین انجام شد. در وعده صادق دوم نیز واکنش به ترور سید حسن نصرالله (۶ مهر ۱۴۰۳) تنها پس از چهار روز صورت گرفت، که هرچند کوتاهتر بود، اما باز هم نتوانست عنصر «غافلگیری» را به همراه داشته باشد.
در سومین اقدام، یعنی وعده صادق ۳، واکنش نسبتاً سریعتری انجام شد، اما همچنان تأخیر چندساعته پس از حمله مستقیم اسرائیل به خاک ایران، نشان داد که تصمیمگیریهای راهبردی در سطوح فرماندهی، با کندی و سردرگمی مواجهاند.
یکی از نقاط ضعف اساسی در عملیاتهای پیشین، انتخاب اهداف نمادین به جای نقاط استراتژیک بود. در حالی که پیش از هر دو عملیات، چهرههای مهم سیاسی و نظامی ایران یا متحدانش توسط اسرائیل ترور شده بودند، پاسخ ایران به اهدافی چون پایگاههای نظامی درجه دوم یا سوم محدود شد. این تصمیم، به جای بازدارندگی، نوعی پیام عدم تمایل به درگیری گسترده را به دشمن منتقل کرد.
انتظار این بود که در واکنش به اقداماتی مانند ترور سید حسن نصرالله یا حمله به کنسولگری، ایران مراکز حیاتیتر مانند کاخ ریاست جمهوری، کنست (پارلمان)، یا ستاد ارتش اسرائیل را هدف قرار دهد. اما با کنار گذاشتن این اهداف کلیدی، عملاً فضای بازی به نفع تلآویو باقی ماند.
در بعد فنی نیز، عملیاتها از دقت و شدت کافی برخوردار نبودند. موشکهای استفادهشده از نظر وزن کلاهک، دقت هدفگیری و شدت تخریب نتوانستند تأثیری فلجکننده بر زیرساختهای نظامی اسرائیل بگذارند. بهعنوان مثال، حتی حمله به پایگاه نواتیم که میتوانست پیام روشنی دربر داشته باشد، به گونهای طراحی نشده بود که موجب از کار افتادن چند هفتهای آن شود.
این ضعفها در کلاهک، دقت و تعداد موشکها باعث شد تا اسرائیل نهتنها عقبنشینی نکند، بلکه حملهای دیگر در ۲۳ خرداد را تدارک ببیند و اجرا کند. به بیان سادهتر، دشمن به این برداشت رسید که ایران حتی در صورت داشتن اراده، از توانایی مؤثر پاسخگویی فوری برخوردار نیست.
با مرور روند سه عملیات وعده صادق، میتوان گفت که هدف اصلی، یعنی نمایش اراده نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، آنگونه که باید و شاید محقق نشده است. تأخیر در پاسخ، هدفگذاری محافظهکارانه، و ضعف در اجرای فنی باعث شدهاند که این حملات بیشتر به مانوری رسانهای شبیه باشند تا عملیاتهایی که بتوانند استراتژی دشمن را مختل کنند.
اگر قرار است در آینده، واکنشهای نظامی ایران به تهدیدات جدیتر گرفته شوند، نیازمند بازنگری در سه حوزه کلیدی هستیم: تصمیمگیری سریع، هدفگذاری مؤثر، و اجرای قاطع. در غیر این صورت، عملیاتهای بعدی نیز صرفاً تکرار نسخههایی نیمبند از گذشته خواهند بود—بدون قدرت بازدارندگی، و با احتمال تشدید تهدیدات.
نویسنده : رضا کیانی موحد 26ام خرداد 1403
سردار سرلشکر رحیم صفوی: ما در مرزهایمان، نه مرزهای زمینی مان، نه مرزهای دریایی مان و نه مرزهای هوایی مان، متوقف نمی شویم. همه فهمیدند که ما دشمن را در خانة خودش تعقیب می کنیم. (کتاب اسرار مکتوم، صقحه 252)
سال 1366برای ایران سالی سرنوشت ساز بود. تصمیمات منجر به تعیین سرنوشت جنگ ایران و عراق و پایان یافتن این مناقشه خونین هشت ساله در سال 1366 گرفته شدند. عراق که گمان می کرد با تکیه بر جنگ اقتصادی می تواند اراده سیاسی ایران را در هم بشکند حملات خود را به کشتی های نفتکشی که نفت ایران را می خریدند افزایش داد. صدام می دانست که ایران به زودی واکنش نشان خواهد داد اما خیالش از یک بابت کاملا آسوده بود. عراق نفتی نداشت که بخواهد از طریق دریا صادر کند. اسکله های نفتی البکر و الأمیه،که ترمینالهای اصلی صادرات نفت عراق از طریق دریا بودند، در همان ابتدای جنگ توسط ارتش ایران بمباران شده بودند و دیگر فعالیت نفتی نداشتند. عراق بندر نفتی و اصولا، به دلیل عمق کم سواحل خود، امکان بارگیری سوپرنفتکش ها را در آبهای ساحلی خود نداشت. نتیجه اینکه ایران باید برای انتقام گیری به نفتکشهایی حمله می کرد که نفت کویت، بحرین، عربستان سعودی، قطر یا امارت را حمل می کردند. اما حمله به نفتکشهای این کشورها منطقا پای کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، را به خلیج فارس باز می کرد؛ چرا که آمریکا خود را ملزم به حفظ جریان صدور نفت از منطقه می دانست و این اتفاقی بود که در واقعیت افتاد.
در سال 1366 بود که آمریکا نیروهای نظامی خود را به صورت جدی، و به هدف متوقف کردن فعالیتهای ایران بر علیه خطوط کشتی رانی بین اللملی، وارد خلیج فارس کرد. در روز 30 شهریور 1366 آنها در یک اقدام غافلگیرکننده، البته برای ایران، یک کشتی باری نیروی دریایی ارتش را که در آبهای بین المللی در حال مین ریزی بود اشغال کردند و پس از تخلیه نفرات آن خود کشتی را غرق کردند. این کشتی ایران اجر نام داشت.
در روز 16 مهر 1366 هلیکوپترهای آمریکایی با قایقهای تندروی سپاه پاسداران در آبهای بین المللی جنوب جزیره فارسی درگیر شدند و در این درگیری قایقهای سپاه و یک فروند از هلیکوپترهای مهاجم غرق شدند. محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، از فرمانده نیروی دریایی سپاه، حسین علائی، درخواست کرد تا با اجرای عملیات انتقامی به کشورهای عرب منطقه و حامیان غربی آنها بفهماند تا زمانی که صدام دست از زدن نفتکشهای حامل نفت ایران بر ندارد ایران هر نفتکشی را که در آبهای خلیج فارس ببیند به عنوان یک هدف مشروع نظامی مورد هدف قرار خواهد داد. در روز 24 مهر نیروی دریایی سپاه، که موشکهای کرم ابریشم خود را در سواحل غربی شبه جزیره فاو مستقر کرده بود، به یک فروند سوپرنفتکش کویتی، که با پرچم آمریکا حرکتی می کرد، حمله کرد. این حمله در آبهای سرزمینی کویت و بر خلاف تمامی قوانین بین المللی انجام شد.
محل اصابت موشک شلیک شده توسط سپاه به نفتکش کویتی در دهانه بندر الاحمدی
بلافاصله کویت و کشورهای حامی وی واکنش نشان دادند و این حمله را به ایران منتسب کردند و به آن اعتراض کردند، ولی ایران بر اساس سیاست معمول خود از پذیرفتن مسئولیت این حمله موشکی شانه خالی کرد. اصطلاحی که در آن زمان در رسانه های جمعی ایران برای اشاره به حملات موشکی ایران به کشورهای منطقه رایج بود «موشکهای سرگردان» بود. خلاصه سالها گذشت تا اینکه مرکز اسناد سپاه تصمیم گرفت که گزارش نیروی دریایی سپاه درباره موشکهای سرگردان شلیک شده به نفتکش کویتی را منتشر کند. سند زیر را می توانید در زیر ملاحظه کنید:
نتیجه درگیری سپاه و ادامه جنگ نفتکشها این شد که کویت و کشورهای عربی منطقه شورای امنیت را تحت فشار گذاشتند که قطعنامه 598 را تصویب کند. این قطعنامه، برخلاف قطعنامه های قبلی صادر شده در زمینه جنگ ایران و عراق، در ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار می گرفت و معنی آن این بود که در نهایت شورای امنیت می توانست مجوز عملیات نظامی بر علیه ایران را صادر کند.
درگیریهای بیشتر سپاه و نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در بهار سال 1367 سبب شد تا آمریکا مستقیما به سکوهای نفتی ایران حمله کند و تقریبا تمامی نیروی دریایی ایران را در یک روز از بین ببرد. اما آنچه که سبب شد تا ایران در انتها به قطعنامه 598 تمکین کند و به صورت جدی به دنبال پایان جنگ با عراق بگردد غرق شدن ایرباس ایرانی توسط کشتی های جنگی آمریکا بود.
عملیات مقابله به مثل سپاه نه تنها پای آمریکا و دیگر کشورهای عربی حامی صدام را از مناقشه بین ایران و عراق کوتاه نکرد، بلکه به صورت غیر مستقیم سبب شد تا ایران در ضعیف ترین وضعیت نظامی خود ناچار به قبول قطعنامه های سازمان ملل بشود. همان سازمان مللی که همواره از سوی ج.ا به عنوان بازوی استکبار جهانی شناخته می شد. محسن رضایی، و اطرافیانش، هیچ گاه افتخار سرنگونی صدام را به دست نیاورند و دست آخر این عملیات نظامی آمریکا در سال 2003 بود که آنها را به آرزوی شان رساند؛ اکنون دیگر می توانستند راه قدس را از کربلا گذر بدهند.
پی نوشت:
تصویر سند فوق را می توانید در سایت مرکز اسناد دفاع مقدس در آدرس زیر پیدا کنید:
حمله موشکی به نفت کش سی ایل سیتی ، با پرچم آمریکا - دفاع مقدس (defamoghaddas.ir)
با توسعه توان موشکی کره شمالی کره جنوبی هم دست به ساخت انواع موشکهای بالستیک و کروز به صورت بومی زده است. یکی از این موشکها موشک کروز هیومنمو-3 است . مشخصات این موشک را در فایل زیر بخوانید.
موشک سی.وی.اس-401 پرسئوس (پرساووش) یک موشک پنهانکار کروز با سرعت مافوق صوت می باشد که در یک پروژه ی مشترک بین نیروی دریایی سلطنتی و نیروی دریایی فرانسه توسط شرکت ام.بی.دی. ای توسعه یافته است. مشخصات این موشک را در فایل زیر بخوانید.