جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

جنگها و تاریخ

جنگها و تاریخ، فضایی برای بررسی رویدادهای تاریخی و جنگها است.

به تحلیلهای سیاسی مورخین اعتماد نکنید

قبلا خوب یه فیلم گذاشتم و گفتم که چرا نباید به کسی که مورخه در پیش بینی آینده اعتماد کرد. برای اینکه یه شاهد مثال حسابی هم آورده باشم آخرین فرمایشات جناب شیرعلی نیا رو از کانال تلگرامی ش بدون یک کلمه کم و زیاد کپی پیست می کنم. توجه کنید که ایشان از خوبترین و بهترین مورخین فعلی ایران هستش ولی سر تا ته تحلیلش مفت نمی ارزه. چرا؟ چرا ش رو نمی دونم به خدا! فقط می دونم که پرت و پلا گفته. خودتون بخونید متوجه می شید. این شما و این هم تحلیلهای بی پایه ی یک مورخ:

جنگ را در موقعیت برنده تمام کنید؛ ممکن است زود دیر شود
 
جعفر شیرعلی نیا

(یادداشت زیر را روز پنجشنبه ۲۹ خرداد، آماده کردم اما اینترنت قطع شد و امکان انتشارش نبود، حالا ایران در موقعیت سخت تری قرار گرفته و دیگر نمی توان ایران را در موقعیت برنده چند روز پیش دید، اما شاید اوضاع و موقعیت ایران هر روز پیچیده تر شود) بخش اول معتقدم اگر امروز جنگ پایان یابد، ایران یکی از بزرگ‌ترین جنگ‌های تاریخش را برده است؛ اما نگرانم قدر این پیروزی دانسته نشود و شرایط پیچیده شود. حدود ۳۷ سال قبل، در آخرین روزهای تیرماه ۱۳۶۷، پس از شکست های پی‌درپی در میدان جنگ، آیت‌الله خمینی با تلخی هرچه‌ تمام‌تر قطعنامه‌ی ۵۹۸ را پذیرفت و از نوشیدن جام زهرگفت. ایران را بُهت و غم سنگین شکست فرا گرفته بود. در این شرایط ارتش عراق هجوم سنگینی را در جبهه‌ها آغاز کرد و بعد از آن سازمان مجاهدین خلق (معروف به منافقین)، که متحد صدام بود، حمله‌ی گسترده‌ای را تدارک دید. این دو واقعه خون مردم ایران را به جوش آورد و جمعیت فراوانی را به جبهه‌هاسرازیر کرد و هر دو هجوم را، یکی از طرف دشمن عرب‌زبان ودیگری از سوی دشمنی که فارسی حرف می‌زد، به شکست کشاند. در روزهای بعد، محسن رضایی، فرمانده‌ کل سپاه، که به نظر می‌رسید از حضور نیروها در جبهه به وجد آمده است، طرحی برای حمله به نیروهای ارتش صدام آماده کرد. رئیس‌جمهورخامنه‌ای که پس از سال‌ها چند روزی می‌شد به خط اول جبهه آمده بود، طرح محسن رضایی را پسندید. عراق هنوز آتش‌بس رانپذیرفته بود و زیر فشار بین‌المللی برای پذیرش آتش‌بس بود؛حمله‌ی ایران می‌توانست بهانه‌ای برای او باشد. ۱۱ مرداد، تلفن هاشمی رفسنجانی، جانشین فرمانده‌ کل قوا،زنگ خورد. رئیس‌جمهور خامنه‌ای از خوزستان پشت خط بود. ازهاشمی خواست به نیروهای نظامی اجازه‌ی عملیات درخوزستان داده شود. به‌نظر می‌رسید جنگ پایان یافته است وعملیات جدید می‌توانست شروع دوباره‌ای برای درگیری باشد. هاشمی رفسنجانی: «گفتم احتمال درگیری بدون هدف درست وتلفات فراوان دو طرف می‌رود و به‌علاوه نیاز به اجازه‌ی امام دارد؛ علاوه بر بررسی مصلحت.» (پایان دفاع آغاز بازسازی؛ص۲۴۹).
رئیس‌جمهور موضوع را از احمد خمینی هم پیگیری کرد. رئیس‌جمهور خامنه‌ای: «البته من نگفتم که به امام بگویند. ما باخود احمدآقا در میان گذاشتیم که یک فشاری... ایجاد کند. امااحمدآقا گفت که من بروم به امام بگویم و ببینم نظر ایشان چیست.» (نشریه‌ی تاریخ جنگ؛ شماره ۱۰، ص۲۴)
احمدآقا وقتی از امام جواب گرفت نتوانست رئیس‌جمهورخامنه‌ای را پیدا کند. برایش در استانداری خوزستان پیامی محرمانه گذاشت: «حضرت حجت‌الاسلام خامنه‌ای دامت‌افاضاته. پس از سلام پیغام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آماده هستند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که به‌هیچ‌وجه به خاک عراق حمله نکنید. حتی گلوله‌ای به طرف آن‌ها شلیک نکنید. در‌صورتی‌که بمباران کردند، شما هم اگرصلاح دانستید دستور بمباران بدهید. شما نیروی مهیا داشته باشید، در‌صورتی‌که آن‌ها حمله کردند و زمینی را تصرف کردندشما هم به آن‌ها حمله کنید. من اعلام کرده‌ام که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. حمله نقض آن است. قبل و بعد آتش‌بس ندارد. مرید. احمد خمینی.» (نشریه‌ی تاریخ جنگ؛ شماره ۱۰، ص۲۴) حمله‌ی ایران منتفی شد اما تغییر فاز ایران از اوج ناامیدی به وضعیت تهاجمی نکته‌ی بسیار مهمی است. دو هفته پیش از این، ایران پس از شکست‌های فاجعه‌بار، قطعنامه‌ی ۵۹۸ راپذیرفته بود. وضعیت ایران به شدت بغرنج بود، دو روز بعد از پذیرش قطعنامه هاشمی در خاطراتش نوشته است: «محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده‌ی استعفا است؛ گفتم در سِمت خود بماند. قرار شدفردا مصاحبه‌ی تلویزیونی داشته باشد که شایعه‌ی بازداشت ردشود.» (پایان دفاع آغاز بازسازی؛ ص۲۲۲) رئیس‌جمهور نیز آشفتگی اوضاع را از نزدیک مشاهد کرده بود. و چند روز پس از پذیرش قطعنامه، در یکی از خطوط جبهه،رزمنده‌ای یقه‌ی آقای خامنه‌ای را گرفته بود و می‌گفت چرا دوسال پیش نیامدید؟ آقای خامنه‌ای: «آقا حالا که آمدیم برادر،حالا کوتاه بیا.» همان‌ جا که بحث می‌کردند دشمن اطراف منطقه را بمباران کرد. آقای خامنه‌ای: «هشداری بود به بنده وایشان، که حالا این‌جا یقه‌ی هم را نگیریم.» او این موضوع را یک روز قبل در جلسه‌ای که با فرماندهان داشت تعریف کرد و جالب این‌که جلسه‌ی فرماندهان نیز پر ازچالش و سوال و تردید بود. و آن‌جا فرماندهان به شدت منتقد عملکرد دولتی بودند که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهورش بود. همان‌جا بود که آقای خامنه‌ای تاکید کرد: «ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظررئیس‌جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است.» و به فرماندهان گفت: «نخست‌وزیر را قبول نداشتم.» گفت اما چون امام منصوب کرده بود تا الان از او حمایت کرده است. جمله‌ی عجیب‌تر این بود: «جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم از سال ۶۲ به این طرف، بنده هیچ‌گونه مسئولیتی درجنگ ندارم.» (اسرار مکتوم؛ ص۷۷ تا ۹۴) سوال این‌جاست که آیا می شد مشکلات ریشه دار کشور را نادیده گرفت و به تعداد جمعیت دل بست و بانیروهایی که ذهن‌شان درگیر هزاران سوال و چالش و ابهام است قدم به میدان جنگی تازه گذاشت؟ و اگر چنین عملیاتی انجام می‌شد، سرنوشت جنگ به کجا می‌انجامید؟ حضور مردم در جبهه‌ها پس از حمله‌ی مجدد عراق و منافقین معجزه‌ی ملت ایران بود. به نظر می‌رسد آیت‌الله خمینی قدر این معجزه را دریافته بود و می‌دانست این بهترین پایان ممکن برای جنگ هشت‌ساله خواهد بود. او نمی‌توانست زخم‌های عمیق جنگ بر پیکر کشور را نادیده بگیرد و به حضور مردم دل ببندد و دوباره اجازه‌ی شعله‌ور شدن جنگ را بدهد. شاید اگر چنین می‌شد و آتش جنگ زبانه می‌کشید، همین حضور گسترده نیز رو به کمرنگ شدن می‌رفت. آیت الله خمینی از یاد نبرده بود که روزگاری خودش اصرار بر ادامه‌ی جنگ تا پیروزی بر صدام داشته است؛ تا آن‌جا که گفته بود: «حتی اگر یک خانه‌ سالم مانده باشد و یک نفر در اینمملکت زنده مانده باشد، این جنگ را ادامه خواهیم داد.». هرگاه تردیدها درباره‌ی امکان ادامه‌ی جنگ جدی می‌شد،آیت‌الله خمینی با جمله‌هایی از این جنس با تردیدها مقابله می‌کرد. اما شاید در نزدیکی‌های پایان جنگ بود که عمیق‌ترین زخم‌های ناشی از جنگ به یک‌باره پیش چشم او قرار گرفت. او درباره‌ی پذیرش قطعنامه گفت که تصمیمش «با توجه بهنظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور»بوده است. (صحیفه، ج21، ص92) در پیامی که برای مسئولین نوشت، معلوم شد چند گزارش تلخ ویک گزارش تکان‌دهنده او را با حقایقی رو‌به‌رو کرده که به‌سرعت نظرش را تغییر داده است.
یکی از گزارش‌ها از دولت بود که در آن، وضع مالی نظام زیر صفر اعلام شد. گزارشی دیگر از مسئولین سیاسی که با شرح وضعیت جنگ نوشته بودند: «شوق رفتن به جبهه» در مردم کم شده است. یک نامه هم از فرماندهی سپاه آمده بود که امام آن را «تکان‌دهنده» توصیف کرد. در آن نامه امکاناتِ بسیار زیاد و خواسته‌های عجیبی مطرح شده بود و امام نوشت این فرمانده«مهم‌ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه‌ی به‌موقع بودجه وامکانات دانسته است... البته با ذکر این مطالب می‌گوید بایدباز هم جنگید، که این دیگر شعاری بیش نیست.» (نشریه‌ینگین، ش‌21، ص43)
همین جملات مختصر فضای پذیرش قطعنامه را به‌خوبی نشان می‌دهد. اما پس از آن‌که امام لیست درخواست‌های فرمانده سپاه را دیده بود، درباره‌ی انگیزه او برای ادامه‌ی جنگ می‌گفت؛ این دیگرشعاری بیش نیست. آیت‌الله خمینی نمی‌خواست روی شعارحساب باز کند.   برگردیم به امروز ۲۹ خرداد ۱۴۰۴؛ به نظرم می‌رسد ایران تا امروز جنگ را برده است؛ اما اگر این جنگ ادامه پیدا کند ممکن است شرایط بسیار پیچیده شود. از زخم‌های عمیق اقتصادی و اجتماعی آگاه هستیم و در همین یک هفته دیدیم برخی زخم‌ها که از جنس نفوذ و وطن‌فروشی بود،عفونی شده است. اما اکنون ملت ایران با این همه‌ زخم سرپا ایستاده است و درمقابل صهیونیست‌های جانی خم به ابرو نیاورده است. هم‌اکنون تلاش دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ می‌تواند پیروزی مردم ایران را تثبیت کند. اما اصرار بر ادامه ممکن است کار را به منقطه‌ی غیرقابل بازگشت برساند. دست ما در مذاکره اکنون پُرتر از پیش از جنگ است؛ چرا که اغلب ناظران گمان می‌کردند ایران نه توان نظامی چندان بالایی دارد ونه دل‌های تپنده‌ی مردمی در برابر دشمن. الان اوضاع فرق کرده است و ایران با معجزه‌ی مردم و توان موشکی، دست‌پُر ظاهر شده. اما با این همه می‌توانیم نگران زخم‌هایی باشیم که خدای نکرده سر باز کند و شرایط را تغییر دهد.   این یادداشت را با روایتی از سردار غلامعلی رشید که هفته‌یپیش به شهادت رسید به پایان می‌برم. در پایان جنگ اوضاع آشفته‌ی ایران مسئولان ایرانی را ناچارکرد قطعنامه‌ای را بپذیرند که یک سال از تصویبش می‌گذشت. تیر 66، در زمان صدور قطعنامه، ایران در زمینِ جنگ موضع برتر را داشت و بخش‌هایی از خاک عراق در اختیارش بود. اما در تیرماه 67 در حالی قطعنامه را پذیرفت که تمام جای‌پاهایش در عراق را از دست داده بود. نظامیان و سیاسیون ایران هنگامی تلخی این تاخیر در تصمیم‌گیری و از دست رفتن مناطق را بیشتر دریافتند که مذاکرات با نماینده‌های صدام آغاز شد. غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد جنگ که پس از پایان جنگ عضو تیم مذاکره‌کننده بود، می‌گوید وقتی عازم مذاکره بودند وزیر خارجه در فرودگاه به حسن روحانی گفت: «ای کاش حالا فاو دردست ما بود... من در فرودگاه تهران نفهمیدم که این‌ها چه می‌گویند. وقتی در فضای مذاکره قرار گرفتیم... گفتم: عجب، ایکاش یک جای دیگر در دست ما بود» رشید می‌گوید آن‌جا بودکه فهمیدم «اگر چیزی دست ما باشد در مذاکره مقابل عراقی‌ها، چقدر محکم می‌توانیم بایستیم.» (اسرار مکتوم، ص279)   باید قدر همدلی ایجاد شده در میان مردم را دانست. این بزرگ‌ترین دارایی ما در مذاکرات است که در کنار قدرت موشکی می‌تواند بهترین پایان ممکن را برایمان رقم بزند؛ پیش از آن‌که زخم‌های عمیق، این قدرت به‌دست‌آمده را مخدوش کند. جنگ است و نمی‌شود هیچ احتمالی را نادیده گرفت و اطلاعات ما نیز محدود اما شاید موقعیت بهتری از موقعیت امروز، برای ایران در این جنگ فراهم نشود. آرزوی شکست کامل صهیونیستهای کودک کش را داریم اما همیشه شرایط برای پیروزی کامل مهیا نیست.
ممکن است طرف های مقابل رضایت به توقف در این مقطع نداشته باشند اما ایران نباید از هیچ تلاشی برای توقف جنگ دریغ کند.

دشمنی شوروی سابق با ایران بر سر چه بود؟

انقلاب اسلامی ایران که در بهمن ماه 1357 پیروز شد روسها از جمله کسانی بودند که با دم خود گردو می شکستند. خوشحالی کمونیستهای شمالی دو علت اساسی داشت. اول اینکه بساط آمریکا از مرزهای جنوبی آنها جمع شده بود و آنها دیگر نگران جاسوسی و استراق سمع آمریکایی ها نبودند. دوم اینکه با نفوذ نیروهای چپ در میان نیروهای انقلابی روسها انتظار داشتند تا ایران هم به زودی به جمع کشورهای بلوک شرق بپیوندد. آرزوی اول که در همان روز 23 ام بهمن 57 برآورده شد اما آرزوی دوم برآورده نشد چون سران سیاسی ایران برای خود مأموریتی تاریخی تعریف کرده بودند: تبدیل تهران به ام القرای جهان اسلام. و این مأموریت بدان معنی بود که در هر جای دنیا باید از حقوق حقه ی مسلمین دفاع می کردند. و خوب چون روسها اندکی قبل از انقلاب ایران کشور مسلمان افغانستان را اشغال کرده بودند سران نظام جمهوری اسلامی نه تنها حاضر نبودند زیر بیرق کمونیسم روسی بروند بلکه آنها را دشمن خونی خود نیز می دانستند.

همین شد که ایران سیاست کمک نظامی به نیروهای چریکی افغانی، که بعدتر به مجاهدین معروف شدند، را آغاز کرد. حمایت نظامی ایران از مجاهدین سبب دشمنی عمیق روسها شد و همین سیاست کج و معوج ایران سبب شد تا هر جایی که قطعنامه ای بر علیه ایران تصویب بشود روسها در کنار آمریکایی ها  و اروپایی ها قرار بگیرند. دیپلماسی ضعیف ایران در برابر روسها یکی از علتهای اصلی طولانی شدن جنگ ایران و عراق در نهایت به بن بست رسیدن جنگ برای طرف ایرانی شد. یک سند کوتاه را که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتشر شده است را با هم بخوانیم تا ببینیم که چوپانهای دکتر نمایی چون ولایتی چه بر سر سرنوشت این ملت آورده اند.


آقای ولایتی ،وزیر امور وقت خارجه ایران، می گوید: به قائم مقام وزیر امور خارجه ی شوروی گفتم، چرا به عراقی ها موشک می دهید. گفت شما دست از حمایت مجاهدان عراقی بردارید، تا ما هم موشک ندهیم، معامله ی خوبی نیست؟

 

روند پایان جنگ محمد درودیان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ 1390 صفحه 259

از قضا سرکنگبین صفرا فزود.

Sea Isle City

سردار سرلشکر رحیم صفوی: ما در مرزهایمان، نه مرزهای زمینی مان، نه مرزهای دریایی مان و نه مرزهای هوایی مان، متوقف نمی شویم. همه فهمیدند که ما دشمن را در خانة خودش تعقیب می کنیم.  (کتاب اسرار مکتوم، صقحه 252)

سال 1366برای ایران سالی سرنوشت ساز بود. تصمیمات منجر به تعیین سرنوشت جنگ ایران و عراق و پایان یافتن این مناقشه خونین هشت ساله در سال 1366 گرفته شدند. عراق که گمان می کرد با تکیه بر جنگ اقتصادی می تواند اراده سیاسی ایران را در هم بشکند حملات خود را به کشتی های نفتکشی که نفت ایران را می خریدند افزایش داد. صدام می دانست که ایران به زودی واکنش نشان خواهد داد اما خیالش از یک بابت کاملا آسوده بود. عراق نفتی نداشت که بخواهد از طریق دریا صادر کند. اسکله های نفتی البکر و الأمیه،که ترمینالهای اصلی صادرات نفت عراق از طریق دریا بودند، در همان ابتدای جنگ توسط ارتش ایران بمباران شده بودند و دیگر فعالیت نفتی نداشتند. عراق بندر نفتی و اصولا، به دلیل عمق کم سواحل خود، امکان بارگیری سوپرنفتکش ها را در آبهای ساحلی خود نداشت. نتیجه اینکه ایران باید برای انتقام گیری به نفتکشهایی حمله می کرد که نفت کویت، بحرین، عربستان سعودی، قطر یا امارت را حمل می کردند. اما حمله به نفتکشهای این کشورها منطقا پای کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، را به خلیج فارس باز می کرد؛ چرا که آمریکا خود را ملزم به حفظ جریان صدور نفت از منطقه می دانست و این اتفاقی بود که در واقعیت افتاد. 

در سال 1366 بود که آمریکا نیروهای نظامی خود را به صورت جدی، و به هدف متوقف کردن فعالیتهای ایران بر علیه خطوط کشتی رانی بین اللملی، وارد خلیج فارس کرد. در روز 30 شهریور 1366 آنها در یک اقدام غافلگیرکننده، البته برای ایران، یک کشتی باری نیروی دریایی ارتش را که در آبهای بین المللی در حال مین ریزی بود اشغال کردند و پس از تخلیه نفرات آن خود کشتی را غرق کردند. این کشتی ایران اجر نام داشت. 

در روز 16 مهر 1366 هلیکوپترهای آمریکایی با قایقهای تندروی سپاه پاسداران در آبهای بین المللی جنوب جزیره فارسی درگیر شدند و در این درگیری قایقهای سپاه و یک فروند از هلیکوپترهای مهاجم غرق شدند. محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، از فرمانده نیروی دریایی سپاه، حسین علائی، درخواست کرد تا با اجرای عملیات انتقامی به کشورهای عرب منطقه و حامیان غربی آنها بفهماند تا زمانی که صدام دست از زدن نفتکشهای حامل نفت ایران بر ندارد ایران هر نفتکشی را که در آبهای خلیج فارس ببیند به عنوان یک هدف مشروع نظامی مورد هدف قرار خواهد داد. در روز 24 مهر نیروی دریایی سپاه، که موشکهای کرم ابریشم خود را در سواحل غربی شبه جزیره فاو مستقر کرده بود، به یک فروند سوپرنفتکش کویتی، که با پرچم آمریکا حرکتی می کرد، حمله کرد. این حمله در آبهای سرزمینی کویت و بر خلاف تمامی قوانین بین المللی انجام شد. 

محل اصابت موشک شلیک شده توسط سپاه به نفتکش کویتی در دهانه بندر الاحمدی

بلافاصله کویت و کشورهای حامی وی واکنش نشان دادند و این حمله را به ایران منتسب کردند و به آن اعتراض کردند، ولی ایران بر اساس سیاست معمول خود از پذیرفتن مسئولیت این حمله موشکی شانه خالی کرد. اصطلاحی که در آن زمان در رسانه های جمعی ایران برای اشاره به حملات موشکی ایران به کشورهای منطقه رایج بود «موشکهای سرگردان» بود. خلاصه سالها گذشت تا اینکه مرکز اسناد سپاه تصمیم گرفت که گزارش نیروی دریایی سپاه درباره موشکهای سرگردان شلیک شده  به نفتکش کویتی را منتشر کند. سند زیر را می توانید در زیر ملاحظه کنید:



نتیجه درگیری سپاه و ادامه جنگ نفتکشها این شد که کویت و کشورهای عربی منطقه شورای امنیت را تحت فشار گذاشتند که قطعنامه 598 را تصویب کند. این قطعنامه، برخلاف قطعنامه های قبلی صادر شده در زمینه جنگ ایران و عراق، در ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار می گرفت و معنی آن این بود که در نهایت شورای امنیت می توانست مجوز عملیات نظامی بر علیه ایران را صادر کند. 

درگیریهای بیشتر سپاه و نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در بهار سال 1367 سبب شد تا آمریکا مستقیما به سکوهای نفتی ایران حمله کند و تقریبا تمامی نیروی دریایی ایران را در یک روز از بین ببرد. اما آنچه که سبب شد تا ایران در انتها به قطعنامه 598 تمکین کند و به صورت جدی به دنبال پایان جنگ با عراق بگردد غرق شدن ایرباس ایرانی توسط کشتی های جنگی آمریکا بود. 

عملیات مقابله به مثل سپاه نه تنها پای آمریکا و دیگر کشورهای عربی حامی صدام را از مناقشه بین ایران و عراق کوتاه نکرد، بلکه به صورت غیر مستقیم سبب شد تا ایران در ضعیف ترین وضعیت نظامی خود ناچار به قبول قطعنامه های سازمان ملل بشود. همان سازمان مللی که همواره از سوی ج.ا به عنوان بازوی استکبار جهانی شناخته می شد. محسن رضایی، و اطرافیانش، هیچ گاه افتخار سرنگونی صدام را به دست نیاورند و دست آخر این عملیات نظامی آمریکا در سال 2003 بود که آنها را به آرزوی شان رساند؛ اکنون دیگر می توانستند راه قدس را از کربلا گذر بدهند. 

پی نوشت:

تصویر سند فوق را می توانید در سایت مرکز اسناد دفاع مقدس در آدرس زیر پیدا کنید:

حمله موشکی به نفت کش سی ایل سیتی ، با پرچم آمریکا - دفاع مقدس (defamoghaddas.ir)


تپه های شعله ور

undefined

در اواخر تابستان و اوایل پاییز سال 1982 (1361) در تپه های سومار در مرز ایران و عراق، دو همسایه دست به نبردهایی خشونت باری زدند. نبردهای این ناحیه به سنگینی  نبردهایی که قبل و بعد از این آنها در طول جنگ اتفاق افتاد نبود اما هر دو طرف استفاده گسترده ای از قدرت هوایی در این نبردها کردند که نه تنها نتایج جالب توجهی به بار آورد بلکه همچنین تعداد زیادی از جدالها و ادعاهای این جنگ را در بر داشتند. تام کوپر و فرزاد بیشاپ در مقاله زیر نگاه عمیقی به کاربرد زرهی و هوانیروز از سوی هر دو طرف درگیر ماجرا انداخته اند. 

جعبه سیاه جنگ کجاست؟ قسمت اول مقدمه


هر از گاهی یک روزنامه/مجله یا وبسایت یا رادیو/تلویزیون با یکی از مسئولان جنگ مصاحبه می کند و تیترهایی از قبیل تیترهای زیر را در صدر مصاحبه قرار می دهد: جعبه سیاه جنگ بازشد، جعبه سیاه جنگ چرا باز نمی شود، جعبه سیاه جنگ را باز می کنم، و قس علی هذا. حقیقت اما این است که تقریبا در تمامی این گونه مصاحبه ها مطلب  دندان گیری که خواننده قبلا نتوانسته باشد خودش پیدا کند وجود ندارد. با وجود انتشارات گوناگون اسناد، روایتها، داستانها و تحلیلهایی که نیروهای مسلح کشور (چه سپاه و چه ارتش) تا کنون منتشر کرده اند قسمت عمده ای از حقایق جنگ اکنون به راحتی در دسترس هر کسی است که یک گوشی همراه و اینترنت دارد. پس اینهمه هیاهو بر سر جعبه سیاه جنگ بر سر چیست؟ جذب مخاطب. تنها دلیلی که این رسانه ها اصرار دارند که جعبه سیاه جنگ ایران وعراق را باز کنند چیزی نیست جز بالابردن آمار مخاطبین خود. چند نمونه از این گونه جعبه سیاه های تقلبی را خدمت شما عرض می کنم.


جعبه سیاه جنگ را افشا می‌کنم

صلیب سرخ جهانی جعبه سیاه جنگ ایران و عراق را منتشر کند



سوالی که ممکن است  الان مطرح شود این است که آیا واقعا جنگ ایران و عراق جعبه سیاهی داشته است یا خیر/ حقیقت این است که بسیاری از گوشه های حساس تاریخ این جنگ هنوز در حالت ابهام قرار دارد. بسیاری از تصمیمهای گرفته شده معلوم نیست که توسط چه کسی/کسانی و برای چه منظوری گرفته شدند. بسیاری از داستانها هنوز بازگو نشده اند و امیدی نیز به بازگو کردن آنها نیست.

هدف من از این سلسله گفتار بازکردن جعبه سیاه جنگ نیست که اگر دسترسی به این جعبه سیاه داشتم این جعبه دیگر سیاه نبود. تنها هدف من توجه دادن مخاطب به این نکته است که گاهی باید بین سطور را بخواند تا بتواند پی به اسرار ببرد.

با من همراه باشید


موشک ضدکشتی کرم ابریشم

undefined

موشک کرم ابریشم یک نمونه چینی از موشک روسی استایکس است. مشخصات آن را در فایل زیر بخوانید.

دروغ سیزده؛ قسمت ششم


http://s6.picofile.com/file/8386427676/107921484_61046.jpg
امثال نوشته ی بالا را حتما در چند سال اخیر زیاد دیده اید یا شنیده اید: خلاصه اینکه اگر سپاه قدس در عراق به مقابله ی نظامی با داعش نمی پرداخت داعش به مرزهای ایران حمله و می کرد و اینکه ما با عملیات نظامی در خاک عراق عمق استراتژیک خود را بیشتر کرده ایم و اگر در خاک عراق با داعش روبرو نمی شدیم حتما باید در کرمانشاه و قصرشیرین و چه بسا در همدان با آن غولهای بی سر و دم رو برو می شدیم و چه و چه  
این گونه استدالال ها و جملات ، که در درون خود نشانه های بارزی از تبلیغات صدا و سیما را مستتر کرده اند، ادعا که با تشکیل داعش در سال 1394 حمله ی گسترده ی آنها به شهرهای عراق نیروهای سپاه قدس و متحدین آنها در عراق به مقابله با داعش شتافتند. متاسفانه این ادعا قسمتی دروغ و قسمتی راست است.    اسنادی که به تازگی سپاه منتشر کرده  نشان می دهد که حضور نظامی سپاه در عراق نه از سال 1394 بلکه از سال 1370 آغاز شده است و سپاه از همان سال سعی کرد تا با تقسیم پول و سلاح در میان عشایر عرب جنوب عراق برای خود در این کشور جای پایی پیدا کند. این عملیات کورت با هدایت مستقیم سران عالی رتبه ی سپاه انجام شده است و نمی توانیم آن را حرکتی خودجوش از جانب عده ای خودسر در درون نظام بدانیم که قصد ضربه زدن به انقلاب و نظام را داشته اند. با اینکه پس از پذیرش قطعنامه ی 598 ایران با عراق وارد مرحله ی آتش بس شد و در طی جنگ اول خلیج فارس رسما موضع بی طرفی گرفت اما سپاه در طی حضور مستقیم خود در خاک عراق هم با آتش بس حاصل از 598 به مقابله برخواست و هم بی طرفی ایران را زیر سوال برد و در نهایت اینکه به صورت آگاهانه ای سعی کرد تا در بی ثباتی در خاک عراق دامن بزند. از یاد نبریم که  بی ثباتی که امروز دشمن امنیت ملی ایران خوانده می شود تا حدودی دست پخت عملکرد خود ما است.

دروغ سیزده؛ قسمت پنجم

از جمله دروغ هایی که سالهاست از انواع رسانه های جمعی پخش می شود یکی هم این است که ایران خواسته های خود را در قطعنامه 598 گنجاند و تصویب این قطعنامه در حقیقت به صورت پنهانی ابتکار ایران بوده و سبب شکست سیاستهای منطقه ای ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ شده است.


به عنوان مثال گفته های آقای هاشمی رفسنجانی را بخوانیم به نقل از کتاب اسرار مکتوم:


«در یک سال آخر جنگ که مذاکرات فشرده و مهمی بر سر محتوای قطعنامه داشتیم و خود هم اداره می کردم، به نظرم دیپلماس ما بر فعالیتهای عراقی ها و حتی نمایندگان سازمانهای بین المللی غلبه کرد. چون توانستیم بندهایی در قطعنامه بیاوریم که با استناد به همان بندها، عراق متجاوز شناخته شد و ما هم مستحق غرامت شدیم. .... یکی از نکات ظریفی که در همین قطعنامه، نشان از هوشیاری دیپلماسی ایران داشت، جابجایی دو بند از آن بود. در پیش نویس اولیه قطعنامه، ترتیب بندها این گونه بود که اول آتش بس بشود و بعد از آن، نیروهای دو کشور به مرزهای خود برگردند. در لابلای این دو بند هم آمده بود که هر کشوری که تا زمان برگشت نیروها به مرزهای خود، آتش بس را نقض کند، مجرم شناخته می شود. اگر دیپلماسی ما هوشیاری نداشت و ترتیب این دو بند را به همین صورت می پذیرفت، چه بسا عراق پس از اعلام آتش بس تا مدتها به مرها بر نمی گشت و ما هم با توجه به تأکیدی که در قطعنامه بود، نمی توانستیم کاری بکنیم. اما تیم دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با استدلالات سیاسی توانست، جابجایی این دو بند را در متن قطعنامه به تصویب برساند و همین باعث شد که عراق نتواند شیطنت کند. » (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 124)

هاشمی در مصاحبه ای با روزنامه فرهیختگان می گوید: 


طول کشید تا قطعنامه را به نفع ما اصلاح کردند. انصافا دوستان ما در وزارت خارجه که مسئولیت مذاکره را داشتند خوب عمل کردند..... یعنی ما با یک شگرد دیپلماتیک به‌گونه‌ای رفتار کردیم که همان‌هایی که در سازمان ملل همیشه علیه ما رای می‌دادند این‌بار به نفع ما رای دادند


 اما از طرف دیگر حسین علایی، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در دوران جنگ هشت ساله با عراق می‌گوید ایران طرحی برای خاتمه جنگ نداشت و قطعنامه ۵۹۸ پخت‌وپز آمریکا و شوروی بود. 



سردار علائی در همان کتاب اسرار مکتوم می گوید:

«... قطعنامه 598 را از موضع ضعف پذیرفتیم. یعنی ما 598 را نمی خواستیم بپذیریم، ناچار شدیم.» (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 467)


یا فرمایشات حاج محسن رضایی در همان کتاب:


«دنیا دیگر خودش قطعنامه 598 را صادر کرد و ایران دخالتی در صدور قطعنامه نداشت. در واقع مواد و بندهایش را خودشان تعیین کردند. » (کتاب اسرار مکتوم، نشر بیست و هفت بعثت، 1393، صفحه 189)


داستان از این قرار است که قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل در روز ۲۹ تیر ۱۳۶۶، صادر شد. این قطعنامه برخلاف قطعنامه‌های قبلی شواری امنیت ذیل فصل هفت منشور ملل متحد (اصول ۳۹ و ۴۰) صادر شد یعنی در صورت قبول نکردن آن توسط یکی از طرفین جنگ می توانست که موجب تحریم اقتصادی یا حمله نظامی قدرت‌های جهانی علیه آن کشوربشود. 


سفیر وقت ایران در سازمان ملل، سعید رجایی خراسانی در مصاحبه ای در سال 1388 گفت:


«مشکل جمهوری اسلامی این بود که اصرار داشت ما در شورای امنیت شرکت نمی کنیم. این اصرار، اصرار نسنجیده ای از جانب تهران بودد. وقتی اولین قطعنامه علیه ما در شورای امنیت مطرح شد، آقای خاویار پرز دکوئیار و معاونینش به من گفتند بیایید و در شورای امنیت شرکت کنید. گفتم من در این شورا شرکت نمی کنم، چون شما هیچ نکته ای که به نفع کشور ما باشد در این به اصطلاح قطعنامه نگنجانده اید. من بیایم آنجا و فقط صحه بگذارم بر عملکرد شما؟ ایران در شورای امنیت شرکت نمی کند. این سؤال یک سؤال تاکتیکی بود. این موضعی نبود که ایران هرگز در شورای امنیت شرکت نمی کند. در آن زمان به صلاحمان نبود شرکت کنیم و بر عملکرد آنها صحه بگذاریم. بعدا در تهران، این حرکت تاکتیکی را به معنای یک حرکت استراتژیکی گرفتند؛ که ما در شورای امنیت شرکت نمی کنیم. حتی یک بار در تهران به دوستان گفتم؛ با شرایطی که الان پیش آمده، به شورای امنیت بروید تا به صورت معقول در دفاع از خودمان، هماهنگی هایی را انجام دهیم و پیش برویم. تهرانی ها فکر می کردند اگر به شورای امنیت برویم، از مواضع اصولی مان عدول کرده ایم. در حالی که آن شرکت نکردن، یک موضع اصولی نبود. یک موضع مقطعی بود. ما هروقت منافعمان اقتضا کند شرکت می کنیم، هروقت منافعمان افتضا کند، شرکت نمی کنیم. نمی توانیم اینها را موضع اصولی تلقی کنیم. موضع اصولی، منافع ملی است؛ نـه شرکت و عدم شرکت. در آن روز حضرت امام رحمة الله علیه از آنچه من گفته بودم حمایت کردند و خیلی تجلیل کردند. یادم هست برخی دیگر از همکاران، مفصل تلفنی با من صحبت کردند که حتما به شورای امنیت برو و سخنرانی کن. بعدا برایت خیلی خوب است و از این چیزها . . . . گفتم منافع کشور ما تهدید می شود. من بروم آنجا بنشیم؟ من از آنها خواسته ام چند نکته که متضمن حفظ منافع کشور ما باشد، در قطعنامه بگنجانند. اگر گنجاندند می روم و اگر نگنجاندند نمی روم که صرفا دلم خوش باشد به عنوان عضو شورای امنیت بنشینم و حرف بزنم. نام من کبوتر حرم است. نــه. من این کار را نمی کنم. شرکت نکردم و حضرت امام هم این موضع را تایید کردند. اما قرار نبود هرگز در شورای امنیت شرکت نکنیم. هروقت منافعمان اقتضا کند شرکت می کنیم، هر وقت اقتضا نکند شرکت نمی کنیم. ما کشور مستقلی هستیم. منتها متاسفانه در تهران، شرکت در شورای امنیت به معنی یک موضع اصولی تلقی شد و استنباط برخی این بود که اگر شرکت کنیم، یعنی می خواهیم با توحید در بیفتیم. اشهد ان لا اله الا الله. این اشتباهی بود که شد و نمی بایست بشود. من معتقدم در بعضی از مقاطع ما می بایست در شورای امنیت شرکت کنیم.

این داستان مفصل را گفتم برای این نکتۀ محوری دوم: ژاپنی ها آمدند و گفتند: “ما می دانیم که شما تصمیم گرفته اید در شورای امنیت شرکت نکنید. شرکت نکنید. خیلی هم خوب است. ما شورای دیگری درست می کنیم به غیر از شورای امنیت. اعضای آن را هم تو – سعید رجایی خراسانی – انتخاب کن. از اعضای دائمی شورای امنیت هم هر کس را صلاح می دانی در آنجا بگذار. ما طرحی تهیه می کنیم که نـه به ضرر شما باشد، نـه امنیت شما را تهدید کند و نـه امنیت بین المللی منطقه را تهدید کند. با این طرح می توانیم شما را راضی کنیم که در شورای امنیت شرکت نکرده اید. نقطه نظرهای شما را هم در قطعنامه ای که خارج از شورای امنیت تصویب می کنیم می گنجانیم. بعد آن مصوبه را در شورای امنیت مطرح می کنیم؛ بدون اینکه شما در شورای امنیت شرکت کرده باشید”. من به تهران رفتم و به برخی از آقایان که هنوز هم الحمد لله در قید حیات اند، شخصا گفتم:”چنین وضعی پیش آمده و این بهترین شرایطی است که ما می توانیم پیشنهاد کنیم”. من الان نباید آن شرایط را باز کنم. به صلاح کشور نمی دانم. گفتند: “شما بروید به نیویورک، ما به شما خبر می دهیم”. ما به نیویورک رفتیم و دیگر خبری نشد که نشد. در نتیجه آن فرصت خیلی زیبایی که در واقع در اختیار ما بود، کم ارزیابی شد و منقضی شد. »


یعنی بر خلاف دروغ پردازی های هاشمی رفسنجانی، دیپلماتهای ایران در سازمان ملل کوچکترین نقشی در نوشتن قطعنامه 598 نداشتند. 


دو روز پس از صدور قطعنامه 598 عراق آن را پذیرفت. در روز بیستم مرداد 1388 رجایی خراسانی در نامه ای به دبیر کل وقت سازمان ملل عدم پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران را اعلام کرد هرچند که آن را رد نکرد. در روز 31 شهریور همان سال آیت الله خامنه، که در آن زمان رئیس جمهور بودند، در سازمان ملل سخنرانی کرد و مجددا از پذیرش رسمی قطعنامه 598 سرباز زدند. اما هاشمی رفسنجانی توضیح نداد که اگر واقعا در نوشتن قطعنامه 598 دست داشته پس چرا ایران این قطعنامه را رد کرد و در نهایت ایران، همان طور که سردار علایی گفته است، پس از یک سال و از روی ناچاری آن را قبول کرد؟