هفته قبل اسرائیل با آمادگی کامل نظامی-اطلاعاتی به ایران حمله کرد و تمام ساختار دفاعی ایران رو غافلگیر کرد. ایران که کلی از اسناد اسرائیل رو دزدیده بود فرصت نکرده بود اونها رو بخونه و بفهمه که چه خبره. اونها هم پیش دستی کردند. اسرائیل هم طور که پارسال توی اون فیلمه گذاشتم حماس رو هل داد به سمت درگیری، یعنی تمام حمله طوفان الاقصی در حقیقت یه دام بود که حماس توش افتاد. بقیه حرکتهای شطرنج رو هم پیش بینی کرده بود چون اصولا ایران (غیر از اشغال سفارت آمریکا) تقریبا تمام عکس العمل هاش قابل پیش بینی هستش. ایران و حزب الله و حوثی های یمنی طرف حماس رو گرفتند و دوتای آخری وارد جنگ با اسراییل شدند. اسرائیل هم سر فرصت دندون حماس و حزب الله و یمنی ها رو کشیدند. بشار اسد رو هم واگذار کرده بودند به برادران ترک شون که اون هم حل شد. پس مونده یک ایران و یک محور مقاومتی که دیگه مقاومتی براش نمونده جز شبه نظامی حشد الشعبی که خیلی هم معلوم نیست از ایران حمایت بکنند و اگر هم حمایت بکنند کاری از دستشون بر نمیاد.
گام دوم اسرائیل این بود که ایران رو به سمت جنگ با خودش بکشه. از یه طرف هی داد می زد که حماس زد ما رو سرویس کرد و ما ضعیف شدیم و چند میلیارد دلار آسیب بهمون وارد شده. از طرف دیگه اومد و کنسولگری ایران در دمشق رو زد تا ببینه عکس العمل ایران چیه. عکس العمل ایران رو هم تحلیل کردم هفته قبل. یک عکس العمل کند و بی دقت که اگر انجام نمی شد بهتر بود چون اتفاقا نشون داد ایران یا آمادگی رویارویی با اسرائیل رو نداره و یا اراده ش رو. بعد رفتن سراغ کشتن هنیه و سید حسن. هدف نه هنیه بود و نه سید حسن، بلکه هدف اصلی از اون حملات تروریستی وارد کردن ایران به رویارویی مستقیم بود که بازم ایران همون واکنش قبلی رو نشون داد. دفعه بعد که مستقیم در آبان ماه (برای بار دوم) به داخل خاک ایران حمله کردند باز هم ایران جوابی نداد . این جواب ندادن خودش بهترین جوابی بود که می شد داد: ما دستامون بالاست . هر وقت فرصت کردی بیا و بزن. اسرائیل هم این پاس گل رو گرفت و با بازی سیاسی که ترامپ راه انداخت اون رو تبدیل به گل کرد.
در اون تفسیری هم که هفته قبل کردم گفتم که اساسا قضیه موشک بالستیک برای ایران یه جورایی خود ش دام بود. از یک طرف دفاع ضد بالستیک رو توسعه دادند و از طرفی هم تبلیغ می کردند که ما خیلی در برابر موشک بالستیک ضربه پذیر هستیم و ایران هم همه تخم مرغهاش رو ریخت توی سبد بالستیک. در این 30 سال گذشته ایران مطلقا هیچ ، و هیچ، کار اساسی و زیر بنایی در حوزه نظامی نکرده، نه تانک ساختیم و نه کشتی جنگی و نه هواپیمای جنگی و .... این فهرست رو اگر ادامه بدم دست کم باید 200-300 مورد رو لیست کنم که باید می ساختیم و نساختیم.
اسرائیل در دو روز اول رفت سراغ نیروی هوایی و دفاع ضدهوایی ایران و هم چنین بالاترین افسران فرمانده. بعدش دیگه کار خاصی نکرده. آروم آروم داره می گرده و هر چی رو که دستش برسه می زنه . اما این طورم نیست که کور و بی هدف حمله کنه. جنگنده های اسرائیل به طور متوسط روزی 40 تا 60 سورتی انجام می دهند که سرانگشتی تا امروز میشه در حدود 500 سورتی. حالا بعضی جاها رو مثل نطنز و مراکز هسته ای اصفهان دوبار سه بار زدند . پس تقریبا 250 جای مختلف رو تا حالا زدند. پایگاه های اصلی نیروی هوایی در غرب رو که ناک اوت کردن یعنی پایگاه های تبریز و همدان و اصفهان. فرودگاه مهرآباد هم قسمت نظامی ش تقریبا از کار افتاده. پدافند هوایی مون در حوزه توپ 23 میلیمتری فقط کار می کنه و تعداد موشک اندازهای ضدهوایی مون تقریبا به صفر رسیده هر چند که بعضی جاها هنوز فعال هستند.
پس روی هوا فعلا اسرائیل دست بالا رو داره. روی زمین هم که همه می دونید چه خبره. تعداد زیادی از عوامل موساد در سالهای گذشته به تدریج وارد کشور شدند و هر کدوم رفتند یه گوشه تا همزمان فعال بشن. تا امروز ادعا میشه که تعدادی شون رو دستگیر کردند که دیگه اصلا فایده نداره چون موساد اینها رو به صورت یه بار مصرف استفاده کرده بوده. یه تعدادشون رو هم گذاشته برای بعدا که هنوز استفاده نکرده . اینها هم الان توی خونه های امن هستند و برای اینکه شک به وجود نیاد در سطح شهر تردد نمی کنند. پس ایست بازرسی هایی هم که بعد از تقریبا 6 روز گذاشتیم خیلی اثر نخواهد داشت. از اون طرف ایران همیشه ادعا می کرد که اگر اسرائیل به ایران حمله بکنه حماس و حزب الله جوابش رو می دن. حزب الله با اینکه هنوز در حدود 5000 (کم و بیش) نظامی داره تا امروز هیچ کاری نکرده . معنی ش اینه که حزب الله برای این که موجودیت خودش رو دست کم در ساختار سیاسی لبنان حذف بکنه ایران رو فروخته، حالا یا مستقیم یا غیر مستقیم رفته و با اسرائیل بسته. حماس هم بعد اون دیوانگی طوفان الاقصی در لاک دفاعی فرورفته و تقریبا تمام ساختار نظامی ش آسیب شدید دیده، مخصوصا کارگاه های موشک سازی ش. پس روی زمین هم اسرائیل فعلا دست بالا رو داره.
حالا بریم سر تلفاتی که ایران وارد کرده. ایران تا امروز تقریبا 500 موشک و همین حدود هم پهپاد روانه خاک سرزمینهای اشغالی کرده. پهپاد ها رو تقریبا همه رو زدند و انهایی هم که اصابت کردند فقط به خونه مردم خوردند و هیچ مرکز نظامی رو هدف قرار نداند. دکترین ایران این بود که یک حمله پهپادی همزمان با حملات موشک بالستیک اجرا بکنه. این رو در وعده صادق یک انجام دادند و همونجا دست خودشون رو کردند که اسباب تاسفه. پس اون طرف آماده این حجم از پهپادها بود. نتیجه جنگ اوکراین هم جلوشون بود و خودشون رو برای این داستان آماده کرده بودن. اما موشکهای بالستیک ایران چند تا ضعف اساسی داشتند: عمده موشکهای بالستیک ما سوخت مایع مصرف می کنند. موشک با سوخت مایع رو نمی تونید بنزین بزنید و ولش کنید برای روز مبادا چون سوختش خیلی فراره و نشت می کنه. ناچار باید بنزین بزنید و شلیک. اما بنزین زدن هر کدوم (بسته به اندازه موشک) ساعت ها (از 3 ساعت تا 5 ساعت) زمان می بره و خب چون هوا رو هم از دست دادیم در نتیجه راحت اونها رو می زدن. موشکهای سوخت جامد خوبن ولی مال ما بیشترشون بردشون کمه و باید از غرب کشور (مثلا ایلام و کرمانشاه) شلیک بشه تا به اسرائیل برسه. اونجا هم که هواپیماهای اسراییل با هواپیما و پهپاد موشکهای ما رو روی زمین می زدن. اولین حمله پس خیلی دیر ( در حدود ده شب اگه یادم باش) انجام شد. حالا بگیر از 500 تا موشک تقریبا 10 درصدش اصابت کرده و بقیه ش رو دفاع موشکی اسرائیل زده. میشه تا امروز 50 تا یعنی تقریبا روزی 7 تا. این روزی هفت تا واقعا چقدر میتونه به اسرائیل ضربه بزنه. تقریبا هیچ. تازه موشکها رو بیشتر روی مناطق مسکونی می ریختند بلکه مردم بر ضد نتانیاهو قیام بکنند. که این هم از اون برآوردها و گمانه زنی های اشتباه اندر اشتباه ایران بوده.
پس تا امروز اسرائیل در همه موارد دست بالا رو داشته. اما نکته اساسی اینه که هدف اصلی اسرائیل از بین بردن توان هسته ای ایران بود که بسیاری از تأسیساتش اصلا رفته بودند چند طبقه زیر زمین. اسرائیل بمبی که بتونه این تاسیسات رو کامل منهدم بکنه در اختیار نداشت و از روز اول داشت ترامپ رو پوش می دادش به سمت بمباران این مناطق. ترامپ هم کلا آدم فرصت طلبیه. کی به کیه؟ حالا که نیروی هوایی اسرائیل جاده رو صاف کرده ما هم بزنیم و قال قضیه رو بکنیم. دیشب (حدود یک شب یکشنبه اول تیرماه 1404 به وقت محلی ایران) بمب افکنهای رادارگریز بی 2 آمریکا از پایگاه هاشون در خاک آمریکا بلند شدند و یه کله اومدند و تاسیسات غنی سازی ایران رو در نطنز و فردو و اصفهان با خاک یکسان کردند و خلاص.
پس وضعیت فعلی رو تا اینجا توضیح دادم. اینکه ما چه باید می کردیم که نکردیم رو جای دیگه و سر فرصت می گم. اما حالا می خوام آینده رو پیش بینی بکنم. قبلا هم گفتم که پیش بینی آینده کار احمق هاست. فیلم ش رو هم گذاشتم که ببینید. دوباره و سه باره ببیند.
مقدمه:
کتاب «۳۶ استراتژی چینی» مجموعهای از دکترینهای جنگی و سیاسی است که برخلاف رویکرد خطی و مستقیم، بر فریب، فرصتطلبی، انعطاف و استفاده از ضعف دشمن تأکید دارد. در این تحلیل، مهمترین استراتژیهایی که در حملات اخیر اسرائیل و ایران مشاهده میشود، آورده شده است.
استراتژیهای بهکاررفته توسط اسرائیل
استراتژی 6 – “صدا از غرب، حمله از شرق”
(声东击西 – “Make a sound in the east, then strike in the west”)
تحلیل:
اسرائیل با مانورهای رسانهای یا تحرکات نمایشی در نقاط دیگر منطقه، ذهن
ایران را از هدف واقعی منحرف کرد، سپس از مسیری غیرمنتظره حمله کرد. حمله هوایی در
زمان اعلام پایان درگیری، نمونهای از اجرای این استراتژی بود.
استراتژی 3 – “قتل با شمشیر دیگران”
(借刀杀人 – “Kill with a borrowed knife”)
تحلیل:
اسرائیل در بسیاری موارد ترجیح داده از نیروهای نیابتی، متحدان منطقهای،
یا فشار بینالمللی برای ضربه زدن به ایران استفاده کند، بهجای درگیری مستقیم.
استراتژی 13 – “دشمن را با باز کردن دروازه فریب بده”
(开门揖盗 – “Open the gates to the thief”)
تحلیل:
اسرائیل ممکن است عمداً خود را آسیبپذیر نشان داده باشد (مثلاً اعلام بیپاسخماندن
حمله ایران)، تا ایران را به حملهای قابل پیشبینی ترغیب کند، سپس آن را با
سامانههای پدافندی مهار نماید.
استراتژی 30 – “دزد را در آتش بگیر”
(反客为主 – “Make the guest the host”)
تحلیل:
با تحریک ایران به واکنش مستقیم، اسرائیل نقش «میزبان بحران» را به دست
گرفت و ایران را در نقش مهاجم قرار داد، تا در عرصه بینالمللی وجهه خود را بهعنوان
قربانی نشان دهد.
استراتژی 35 – “به کوه نگاه کن تا ببرها بجنگند”
(调虎离山 – “Watch the tigers fight from the mountain”)
تحلیل:
اسرائیل سعی دارد رقبا و نیروهای نیابتی ایران را به درگیری با یکدیگر یا
با دیگر قدرتها بکشاند، بدون آنکه مستقیماً وارد نبرد فرسایشی شود.
استراتژیهای بهکاررفته یا نادیدهگرفتهشده توسط ایران
استراتژی 12 – “طعمه را رها کن تا شکار بزرگتر را بگیری”
(擒贼擒王 – “Sacrifice the plum tree to preserve the peach tree”)
تحلیل:
ایران در حمله اخیر، برخی اهداف سطحپایین و نمایشی را انتخاب کرد، شاید
برای حفظ ساختار بازدارندگی منطقهای خود (پرهیز از درگیری مستقیم با آمریکا یا
اتلاف منابع اصلی).
استراتژی 29 – “درختی بکار، تا زیر آن دشمن را بگیری”
(树上开花 – “Plant flowers on a tree to trap the enemy beneath”)
تحلیل:
ایران طی سالها ساختارهای نیابتی متنوعی ایجاد کرده است (حماس، حزبالله،
انصارالله...) که همچون شاخههاییاند که دشمن را محاصره میکنند. اما در این حمله
خاص، بهجای استفاده کامل از این ابزارها، ورود مستقیم داشت.
استراتژی 8 – “از وضعیت اضطراری بهره ببر”
(暗渡陈仓 – “Cross the sea without the emperor’s permission”)
نقض:
به جای بهرهگیری از غافلگیری یا بحرانسازی تدریجی، ایران حملهای آشکار،
رسمی و قابل ردیابی انجام داد—که ضد روح این استراتژی بود.
استراتژی 2 – “محاصره وی برای نجات ژائو”
(围魏救赵 – “Besiege Wei to rescue Zhao”)
نقض:
ایران میتوانست بهجای حمله مستقیم، در نقاط دیگر فشار وارد کند (مثلاً در
سوریه، دریای سرخ یا جبهههای نیابتی)، اما انتخاب مسیر مستقیم باعث شد اسرائیل
روی دفاع داخلی متمرکز شود.
استراتژی 1 – “فریب دشمن برای عبور از دریا”
(瞒天过海 – “Deceive the heavens to cross the sea”)
نقض:
ایران بدون هیچگونه فریب، کاملاً علنی و پیشبینیپذیر عمل کرد. این در
تضاد کامل با استراتژی سنتی چینی است که بر فریب و پنهانکاری در اجرای عملیات
تأکید دارد.
متن زیر تماما از صفر تا صد توسط چت جی پی تی 4 نوشته شده است
۱. اصل محوری: جنگ ابزاری برای قدرت است، نه برای اخلاق
ماکیاولی میگوید:
«هدف جنگ حفظ دولت و قدرت است؛ نه دفاع از ارزشها یا اخلاق.»
تطبیق:
ایران جنگ را در گفتمان رسمی نوعی «دفاع از آرمانها و مظلومان» میداند (مثلاً حمایت از فلسطین).
اسرائیل آن را یک «بقا امنیتی مطلق» معرفی میکند (دکترین بگین: پیشدستی در برابر هر تهدید بالقوه).
ماکیاولی میگوید هر دو رویکرد مشروعاند، اگر منجر به بقای دولت شود. اما هشدار میدهد که جنگ ایدئولوژیک اگر فاقد قدرت واقعی نظامی باشد، فاجعهبار است.
۲. ارتش حرفهای و جنگ پیشدستانه
ماکیاولی تأکید دارد:
> «بزرگترین اشتباه یک کشور تکیه بر نیروهای نیابتی، مزدور یا غیرمنظم است. ارتش باید ملی، آموزشدیده و آماده باشد.»
تطبیق:
ایران دارای نیروهای پراکنده در قالب گروههای نیابتی است (حزبالله، حماس، حوثیها، حشد شعبی). قدرت موشکی در داخل دارد، اما ارتش کلاسیک یکپارچه ندارد.
اسرائیل ارتشی حرفهای، یکپارچه، و آموزشدیده دارد، با اتکای قوی به فناوری و پدافند پیشرفته (گنبد آهنین، لیزر دفاعی).
ماکیاولی هشدار میدهد: «نیروهای نیابتی در جنگهای بلندمدت وفادار نمیمانند.»
۳. صلح موقت، یک فرصت برای بازآرایی
او معتقد است:
> «صلح صرفاً توقف موقت جنگ است. هوشمندترین دولت کسی است که از این دوره برای آمادهسازی مرحله بعد استفاده کند.»
تطبیق:
ایران در دوره برجام (۲۰۱۵–۲۰۱۸) از تحریمزدایی برای رشد نفوذ منطقهای استفاده کرد (سوریه، عراق، لبنان).
اسرائیل از دورههای آرامی چون «عادیسازی با اعراب» برای حملات پنهانی به تأسیسات نظامی ایران بهره برد (خرابکاری نطنز، ترور فخریزاده).
هر دو بر مبنای آموزه ماکیاولی عمل کردهاند: «در دوره آرامی، دانههای جنگ را بکار.»
۴. جنگ فرسایشی یا جنگ ضربتی؟
ماکیاولی میگوید:
> «جنگ باید یا آنقدر شدید باشد که دشمن را نابود کند، یا آنقدر هوشمندانه که دشمن را به اطاعت وادارد.»
تطبیق:
ایران در جنگهای نیابتی (یمن، غزه، سوریه) الگوی فرسایشی دارد.
اسرائیل در حملات مستقیم (مثل غزه یا عملیات نطنز) بهدنبال ضربات شدید و موضعی است.
ماکیاولی به حکام هشدار میدهد: «اگر وارد جنگ شدید، یا پیروز شوید یا نابود شوید؛ میانهای در کار نیست.»
۵. مردم، مشروعیت، و هزینه اجتماعی
در هنر جنگ، مشروعیت مردمی و اقتصاد داخلی بخشی از ظرفیت جنگی است:
> «هیچ حکومتی بدون رضایت نسبی مردمش نمیتواند جنگ بلندمدت را ادامه دهد.»
تطبیق:
ایران با چالشهای اقتصادی، نارضایتی عمومی و فرسایش اجتماعی روبروست؛ جنگ مستقیم مشروعیت را تهدید میکند.
اسرائیل نیز با تنش داخلی، قطببندی سیاسی و مخالفتهای جهانی مواجه است؛ جنگ تمامعیار برایش هزینهزاست.
هر دو طرف اگر درگیر جنگ تمامعیار شوند، به گفته ماکیاولی «دشمن داخلیشان» ممکن است خطرناکتر از دشمن خارجی شود.
---
جمعبندی نهایی بر اساس ماکیاولی:
اصل |
ایران |
اسرائیل |
ارتش حرفهای |
ضعیف (تکیه بر نیابتیها) |
قوی و متمرکز |
استراتژی جنگی |
فرسایشی، غیرمستقیم |
ضربتی، دقیق |
مشروعیت داخلی |
شکننده |
در حال فرسایش |
اقتصاد و آمادگی بلندمدت |
آسیبپذیر |
متکی بر غرب |
توصیه ماکیاولی اگر امروز زنده بود:
> «نه ایران و نه اسرائیل نباید وارد جنگ مستقیم شوند؛ مگر اینکه مطمئن باشند با یک ضربه قاطع، طرف مقابل را ناتوان میکنند. در غیر این صورت، صلحِ مصلحتی همراه با قدرت نظامی بازدارنده، بهترین راه است.»
این نوشته از صفر تا صد توسط چت جی پی تی 4 نوشته شده است
تطبیق حملات موشکی اسرائیل با آموزههای کتاب «هنر جنگ» از سان تزو
1- اصل: «جنگ بر فریب استوار است»
هر جنگی بر پایه فریب است.
تحلیل:
اسرائیل
با استفاده از فریبهای تاکتیکی (مانند تحرکات نمایشی در مرزهای دیگر، یا پیامهای
متناقض از طریق رسانهها) موجب سردرگمی در تحلیلگران نظامی و تأخیر در واکنش
ایران شد.
حمله محدود و غیرقابل پیشبینی، آن هم پس از ادعای پایان درگیری، کاملاً مطابق با این اصل بود.
2- اصل: «اگر دشمن متحد است، او را تجزیه کن»
تحلیل:
با افزایش
فشار روانی و آسیب رساندن به اقتدار نظامی ایران، هدف میتواند شکاف در میان
فرماندهان نظامی، نخبگان سیاسی یا بین نیروهای همپیمان در محور مقاومت باشد. این
حملات طوری طراحی شدهاند که ایران را از درون تضعیف کنند، نه لزوماً از بیرون
نابود.
3- اصل: «به آنچه دشمن از آن مراقبت میکند حمله کن»
تحلیل:
اسرائیل
نقاط حساس و نمادین (مثل پایگاههای نظامی یا سامانههای راداری) را هدف قرار داد
که ضربه روانی و رسانهای شدیدی داشتند، حتی اگر خسارت فیزیکی محدود بود. حمله از
مکان یا زاویهای که ایران انتظارش را نداشت، یکی از خطوط طلایی سان تزوست.
4- اصل: «جنگ سریع، دقیق، و با حداقل درگیری مستقیم»
تحلیل:
اسرائیل
تلاش میکند تا با حملات کوتاه، دقیق و پرهزینه برای طرف مقابل، بدون ورود به جنگ
گسترده، اهداف استراتژیک خود را محقق کند. این اصل بارها توسط سان تزو تأکید شده: جنگ باید سریع و مؤثر باشد،
نه طولانی و فرسایشی.
5- اصل: «شناخت دشمن، شناخت خود»
تحلیل:
اسرائیل
در طراحی این حملات، شناخت دقیقی از نقاط ضعف و محدودیتهای واکنش ایران داشته:
وضعیت اقتصاد، تنش داخلی، محدودیت در پاسخگویی گسترده، و فشار بینالمللی. این
شناخت دقیق، کلید اصلی موفقیت عملیاتهای محدود اما پرضربه بوده.
6- اصل: «پیش از جنگ، پیروزی را باید ساخت»
تحلیل:
اسرائیل
پیش از شروع حمله، با تضعیف روانی و دیپلماتیک ایران، حمایتهای جهانی را بهدست
آورد و زمینه را برای جنگی از پیشبرندهشده فراهم کرد. سان تزو بر این
تأکید دارد که فرمانده خوب، نبرد را پیش از آغاز در میدان ذهن، سیاست و روان پیروز
میشود.
✅ جمعبندی:
اسرائیل در حملات اخیر بهوضوح از اصول سان تزو استفاده کرده است:
این یعنی جنگ، آنطور که سان تزو میگوید، نه در میدان نبرد، بلکه در ذهن و برنامهریزی پیروز یا باخته میشود.
1نقض اصل فریب نظامی و روانی
تحلیل:
ایران
حملهای مستقیم، علنی، و از پیشاعلامشده انجام داد (مانند «عملیات وعده صادق»).
سان تزو میگوید باید دشمن را غافلگیر کنی؛ اما ایران خودش زمان و مسیر حمله را
آشکار کرد و در واقع، فرصت دفاع کامل را به اسرائیل هدیه داد. این تضاد مستقیم با اصل فریب
است.
2. نقض اصل حمله به نقاط ضعف دشمن
تحلیل:
ایران
عمدتاً به پایگاههای نظامی و مناطقی هدف گرفت که اسرائیل از مدتها پیش برای دفاع
از آنها آماده بود (مانند دیمونا یا مراکز فرماندهی). یعنی درست به جایی که دشمن
آماده بود حمله شد، نه جایی که بیدفاع بود.
درحالیکه حمله از نقطه ضعف ـ مثلاً جنگ الکترونیک، خرابکاری صنعتی، یا سایبری ـ شاید بازدهی بیشتری داشت.
3. نقض اصل پیروزی قبل از شروع نبرد
تحلیل:
سان تزو
تأکید دارد که قبل از نبرد، باید پیروزی را در سیاست، اطلاعات، دیپلماسی، افکار
عمومی و آمادگی داخلی ساخت.
اما ایران نه حمایت افکار عمومی جهانی را داشت، نه انسجام داخلی، نه قدرت اقناعی در سازمانهای بینالمللی.
یعنی جنگ را در حالی آغاز کرد که از پیش در «ذهن جهانی» بازنده شده بود.
4. نقض اصل استفاده از نیروی انعطافپذیر و غیرقابل پیشبینی
تحلیل:
واکنش
ایران مبتنی بر سلاحهای بالستیک کلاسیک و قابل ردیابی بود. سان تزو توصیه
میکند که حمله باید مانند آب باشد: جایی حمله کن که دشمن مقاومت ندارد. ایران
مسیر و ابزار را از قبل مشخص کرده بود؛ کاملاً قابل پیشبینی بود.
5. رعایت اصل جنگ نیابتی و تنوع ابزارها
تحلیل:
ایران در
طول سالها ساختار نیابتی پیچیدهای در منطقه ایجاد کرده (حماس، حزبالله،
انصارالله یمن، حشدالشعبی، فاطمیون و...).
این دقیقاً مطابق با اصل سان تزو است:
"برترین پیروزی آن است که بدون جنگ، دشمن را شکست دهی."
اما در این مورد خاص، ایران بهجای تکیه بر نیابتیها، خودش وارد بازی شد و این اصل را هم ناقص اجرا کرد.
6. نقض اصل اقتصاد در جنگ
تحلیل:
ایران در
شرایط اقتصادی شکنندهای دست به یک تقابل مستقیم و پرهزینه زد. حملهای که بازده
نظامی کم ولی هزینه رسانهای و اقتصادی بالا داشت.
سان تزو تأکید دارد که جنگ باید سریع، کمهزینه و بازدهمحور باشد، نه فرسایشی و پرخرج.
در مهرماه سال 1402، حمله غافلگیرکننده حماس به اسرائیل، بسیاری از محافل رسانهای و مجازی در ایران را به جنبوجوش انداخت. تحلیلگران بیشمار، سناریوهای پیچیده طراحی کردند، تایمر سقوط اسرائیل راه انداختند، و فضای هیجانی گستردهای شکل گرفت. اما اکنون، پس از عملیات وعده صادق سوم، که همزمان با یکی از تلخترین ایام در آستانه عید قربان برای افکار عمومی ایران رقم خورد، خبری از آن شور و تحلیل نیست. در عوض، صدایی که بیشتر شنیده میشود، توجیه و عقبنشینی است: "ما قبلاً هشدار داده بودیم."
اما کسی نمیپرسد: چرا با این حجم از دستگاهها و نهادهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی، اتفاقی افتاد که نباید میافتاد؟ چه شد که در برابر حملهای کمسابقه، که قلب خاک ایران را هدف گرفت، شاهد چنین وضعیت سردرگمی بودیم؟ پاسخ این سؤال نه در تصمیمات امروز یا دیروز، بلکه در تاریخی دورتر نهفته است—شاید به اندازهی سال ۱۹۹۱ میلادی، زمانی که عراق به کویت حمله کرد.
در جریان اشغال کویت، صدام حسین برای شکستن اتحاد ائتلاف بینالمللی، تصمیم گرفت بهجای پاسخ مستقیم به نیروهای آمریکایی، اسرائیل را با موشکهای بالستیک هدف قرار دهد. هدف این بود که کشورهای عربی، تحت فشار افکار عمومی، از ائتلاف خارج شوند. اما اسرائیل که در جنگ درگیر نبود، با شگردی کهنه، خود را قربانی نشان داد و افکار عمومی جهان را بهنفع خود بسیج کرد.
ایران، که تنها چند ماه پیش از آن جنگی ۸ ساله را با عراق پشت سر گذاشته بود، به دقت این رویدادها را رصد میکرد. یکی از تجربیات تلخ ایران در آن جنگ، ضربات شدید موشکهای بالستیک عراق به مناطق شهری بود. این تجربه و کمبود هواپیماهای جنگی، ایران را بهسمت توسعه برنامه موشکی سوق داد. طی سالهای بعد، این روند بهصورت جدی دنبال شد—تا جایی که ایران توانست موشکهایی با مبناهای روسی را کپیسازی و سپس بومیسازی کند.
اما غفلت ایران در یک نکته کلیدی بود: موشکهای صدام هیچگاه خسارت استراتژیک مؤثری به اسرائیل وارد نکردند. نالهها و مظلومنماییهای تلآویو، بیش از آنکه نشانهی ضعف باشد، تاکتیکی برای ایجاد اجماع جهانی و تحریک ایران به تداوم یک مسیر نادرست بود. اسرائیل موفق شد ایران را متقاعد کند که نقطهضعفش در برابر موشکهای بالستیک است. در نتیجه، تهران تصمیم گرفت تقریباً همهی تخممرغهای نظامی خود را در سبد موشک بگذارد.
برای منصف بودن باید گفت ایران طی دهههای اخیر، نهتنها در موشکهای بالستیک، بلکه در تولید انواع دیگر موشکها—از کروز تا ضدتانک و ضدکشتی—پیشرفت چشمگیری داشت. اما آنچه رسانهای و سیاسی شد، فقط بالستیک بود. هر بار که ایران آزمایش موشک بالستیک انجام میداد، فریاد اسرائیل و غرب بلند میشد. اما زمانی که ایران، مثلاً، موشک کروز دریایی آزمایش میکرد، هیچ رسانهای به آن توجه نمیکرد.
این واکنش هدفمند بود. غرب و اسرائیل با بزرگنمایی خطر موشکهای بالستیک، ذهن سیاستگذار ایرانی را مهندسی کردند. آنان به جهان القا کردند که موشک بالستیک، آن تهدید جدی است—در حالی که خودشان همزمان مشغول توسعه سامانههای پیشرفتهی ضد بالستیک بودند. ایران اما در این دام گرفتار شد: سلاحی که روزی نماد قدرت تلقی میشد، امروز به یک ابزار خنثی در جنگهای نوین بدل شده—و از قضا، دشمن برای همین آن را بزرگ کرده بود.
در عملیات وعده صادق سوم، ایران حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ موشک بالستیک شلیک کرد. گزارشها نشان میدهند تنها ۶ تا ۱۰ موشک توانستند به اهداف برسند. حتی اگر عدد را سخاوتمندانه ۶۰ هم فرض کنیم، باز هم تنها یکسوم اصابت موفق بوده است—و این، در منطق جنگ، یک شکست آشکار محسوب میشود. اگر در برابر شلیک این حجم از موشک، تنها چند کشته غیرنظامی و خسارتهای پراکنده گزارش شود، نمیتوان آن را پیروزی تلقی کرد.
اما خطرناکتر از آمار اصابت یا تلفات، توهم قدرتی است که از این مسیر تغذیه میشود. برای سالها، بهجای سرمایهگذاری در ارتش کلاسیک، پدافند هوایی، ناوگان دریایی یا نیروی هوایی، همهچیز به موشک گره خورد—آنهم بر مبنای تحلیلی که از دل عملیات روانی دشمن شکل گرفت.
ما در نقطهای ایستادهایم که دیگر زمان توجیه و بازتولید افتخارهای موشکی نیست. شرایط منطقه، نوع تهدیدات، و کارایی تسلیحات دگرگون شده است. عملیات وعده صادق باید نه بهعنوان یک نماد مقاومت، بلکه بهعنوان سندی برای بازنگری در راهبردهای نظامی جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گیرد.
اگر راهبردی که از سال ۱۹۹۱ تا امروز دنبال شده، نتوانسته در لحظه بحران مانع از تحقیر و نفوذ دشمن شود، شاید زمان آن رسیده که از نو فکر کنیم—نه با هیجان، بلکه با شجاعت، و نه برای انتقام، بلکه برای بقا.
نویسنده : رضا کیانی موحد 26ام خرداد 1403
در روزهای گذشته، مجموعهای از عملیاتهای موشکی ایران که تحت عنوان «وعده صادق» شناخته میشود، بار دیگر در مرکز توجه افکار عمومی و تحلیلگران قرار گرفت. در حالی که رسانههای رسمی و نهادهای امنیتی تلاش داشتند تا هرگونه نقد به این اقدامات را سرکوب یا محدود به تمجید کنند، واقعیت میدانی و نشانههای استراتژیک حاکی از آن است که هر دو عملیات وعده صادق یک و دو، به رغم جنبههای نمادین، در تحقق اهداف کلان خود ناکام ماندهاند.
در این تحلیل، به سه مؤلفه کلیدی در ناکارآمدی این عملیاتها پرداخته میشود: زمانبندی، انتخاب اهداف، و نحوه اجرای حمله. پیش از ورود به جزئیات، ضروری است تأکید شود که هدف اصلی از این حملات، ارسال پیام بازدارندگی و نمایش «اراده پاسخدهی» ایران بود. با این حال، بازتاب این حملات در عرصه بینالمللی، و مهمتر از آن، واکنشهای بعدی اسرائیل، نشان میدهد که این پیام یا به درستی ارسال نشده یا دچار سوء برداشت شده است.
برای درک بهتر، باید به نقطه عطفی در تاریخ تقابل ایران و آمریکا بازگردیم: حمله موشکی ایران به پایگاه عینالاسد در دیماه ۱۳۹۸. این حمله، پاسخی به ترور سردار قاسم سلیمانی بود. اما آنچه بیش از همه مورد انتقاد قرار گرفت، تأخیر یکهفتهای ایران در واکنش بود؛ تأخیری که پیام ضعف در تصمیمگیری سریع را به دشمن منتقل کرد. همین الگو در عملیاتهای «وعده صادق» نیز تکرار شد.
در وعده صادق اول، واکنش ایران به حمله اسرائیل به کنسولگری در دمشق (۱۳ فروردین ۱۴۰۳) با تأخیری ۱۲ روزه در ۲۵ فروردین انجام شد. در وعده صادق دوم نیز واکنش به ترور سید حسن نصرالله (۶ مهر ۱۴۰۳) تنها پس از چهار روز صورت گرفت، که هرچند کوتاهتر بود، اما باز هم نتوانست عنصر «غافلگیری» را به همراه داشته باشد.
در سومین اقدام، یعنی وعده صادق ۳، واکنش نسبتاً سریعتری انجام شد، اما همچنان تأخیر چندساعته پس از حمله مستقیم اسرائیل به خاک ایران، نشان داد که تصمیمگیریهای راهبردی در سطوح فرماندهی، با کندی و سردرگمی مواجهاند.
یکی از نقاط ضعف اساسی در عملیاتهای پیشین، انتخاب اهداف نمادین به جای نقاط استراتژیک بود. در حالی که پیش از هر دو عملیات، چهرههای مهم سیاسی و نظامی ایران یا متحدانش توسط اسرائیل ترور شده بودند، پاسخ ایران به اهدافی چون پایگاههای نظامی درجه دوم یا سوم محدود شد. این تصمیم، به جای بازدارندگی، نوعی پیام عدم تمایل به درگیری گسترده را به دشمن منتقل کرد.
انتظار این بود که در واکنش به اقداماتی مانند ترور سید حسن نصرالله یا حمله به کنسولگری، ایران مراکز حیاتیتر مانند کاخ ریاست جمهوری، کنست (پارلمان)، یا ستاد ارتش اسرائیل را هدف قرار دهد. اما با کنار گذاشتن این اهداف کلیدی، عملاً فضای بازی به نفع تلآویو باقی ماند.
در بعد فنی نیز، عملیاتها از دقت و شدت کافی برخوردار نبودند. موشکهای استفادهشده از نظر وزن کلاهک، دقت هدفگیری و شدت تخریب نتوانستند تأثیری فلجکننده بر زیرساختهای نظامی اسرائیل بگذارند. بهعنوان مثال، حتی حمله به پایگاه نواتیم که میتوانست پیام روشنی دربر داشته باشد، به گونهای طراحی نشده بود که موجب از کار افتادن چند هفتهای آن شود.
این ضعفها در کلاهک، دقت و تعداد موشکها باعث شد تا اسرائیل نهتنها عقبنشینی نکند، بلکه حملهای دیگر در ۲۳ خرداد را تدارک ببیند و اجرا کند. به بیان سادهتر، دشمن به این برداشت رسید که ایران حتی در صورت داشتن اراده، از توانایی مؤثر پاسخگویی فوری برخوردار نیست.
با مرور روند سه عملیات وعده صادق، میتوان گفت که هدف اصلی، یعنی نمایش اراده نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، آنگونه که باید و شاید محقق نشده است. تأخیر در پاسخ، هدفگذاری محافظهکارانه، و ضعف در اجرای فنی باعث شدهاند که این حملات بیشتر به مانوری رسانهای شبیه باشند تا عملیاتهایی که بتوانند استراتژی دشمن را مختل کنند.
اگر قرار است در آینده، واکنشهای نظامی ایران به تهدیدات جدیتر گرفته شوند، نیازمند بازنگری در سه حوزه کلیدی هستیم: تصمیمگیری سریع، هدفگذاری مؤثر، و اجرای قاطع. در غیر این صورت، عملیاتهای بعدی نیز صرفاً تکرار نسخههایی نیمبند از گذشته خواهند بود—بدون قدرت بازدارندگی، و با احتمال تشدید تهدیدات.
نویسنده : رضا کیانی موحد 26ام خرداد 1403
سایت کثیف بی بی سی یه بحث حقوقی را درباره جنگ منتشر کرده که به خواندنش می ارزد. من هم با حفظ امانت و بدون کم و زیاد اینجا کپی پیست کردم جهت دوستانی که علاقه دارند مسائل رو عمیق تر ببینند:
صبح روز جمعه ۱۳ ژوئن، جهان با خبر حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای و نظامی در عمق خاک ایران بیدار شد؛ عملیاتی بیسابقه که آن را شدیدترین حمله در سالهای اخیر توصیف کردهاند. پاسخ ایران با ارسال صدها پهپاد آغاز شد و سپس با شلیک موشکها ادامه یافت؛ در شرایطی که فضای بینالمللی آکنده از اضطراب و انتظار انفجاری بزرگ بود.
اما در میان این رویدادهای پرشتاب، پرسشی ساده و در عین حال پیچیده بارها در شبکههای اجتماعی تکرار شد: آیا «جنگ» آغاز شده است؟
چه زمانی یک درگیری «جنگ» نامیده میشود؟
با وجود حملات سنگین متقابل میان اسرائیل و ایران، اینکه آنچه رخ میدهد را «جنگ» بنامیم، تنها بازی با کلمات نیست؛ بلکه مسئلهای حقوقی و سیاسی به شمار میرود.
به گفته دکتر مجید بودن، رئیس انجمن وکلای حقوق بینالملل در پاریس، حقوق بینالملل، بهویژه کنوانسیونهای لاهه و ژنو، جنگ را اینگونه تعریف میکند:
«درگیری مسلحانهای میان دو یا چند دولت، که در آن نیروهای مسلح در مقیاسی گسترده بهکار گرفته میشوند، و هدف آن تحقق اهدافی مشخص در حوزه سیاسی یا نظامی است، و منجر به تلفات گسترده انسانی و خسارات سنگین مادی میشود.»
اما اعلام رسمی جنگ معمولاً مستلزم صدور بیانیهای علنی از سوی یکی از کشورها، بسیج عمومی ارتش و نیروهای مسلح، و نیز درگیری طولانیمدتی است که از چارچوب پاسخهای محدود فراتر رود. تا این لحظه، نه ایران و نه اسرائیل به طور رسمی وارد «جنگ» نشدهاند.
به گفته آقای بودن در گفتوگو با بیبیسی عربی، جنگ معمولاً با اعلام رسمی شروع میشود، پس از آن هشدارهایی داده میشود، سپس درگیری نظامی آشکاری شکل میگیرد که به آتشبس منتهی میشود و در نهایت پیمان صلحی منعقد میشود که شرایط و طرفهای آن را تعیین میکند.
هدف از این سلسله مراتب، جلوگیری از هرجومرج و حفظ جان غیرنظامیان است تا آنها قربانی جنگی ناگهانی و بیقانون نشوند. «اعلام جنگ بُعدی متمدنانه دارد. هدف آن این است که کشور مهاجم، دستکم به شکل ظاهری، به طرف مقابل فرصت دهد تا از غیرنظامیان، کودکان و زیرساختها محافظت کند.»
هرچند سرشت جنگ خشونتبار و مرگبار است، حقوق بینالملل تلاش کرده با وضع قواعدی، از غیرنظامیان در میانه خشونت تا حد ممکن حفاظت کند؛ و تنها زمانی استفاده از زور را مشروع میداند که بهطور متقارن و در چهارچوب مشخص صورت گیرد.
«جنگ فقط کشتن نیست ... بلکه کشتاری مشروع است»
آقای بودن تفاوت اساسی بین قتل در زندگی روزمره و کشتن در جنگ را چنین توضیح میدهد: «در زندگی روزانه، کسی که مرتکب قتل شود، به عنوان مجرم تحت محاکمه قرار میگیرد. اما در جنگ، کشتن دشمن از سوی هر دو طرف مشروع است. این اقدام بهعنوان قتل شناخته نمیشود، بلکه بخشی از درگیری مسلحانهای است که از نظر قانونی مجاز شمرده میشود.»
اما حتی این «قتل مشروع» هم محدودیت دارد. آقای بودن اشاره میکند که جنگ مشروع باید اصولی همچون تناسب در استفاده از نیرو و پرهیز از هدفگیری غیرنظامیان یا تخریب زیرساختها را رعایت کند. اگر این اصول زیر پا گذاشته شوند، آن اقدامات از چارچوب قانون جنگ خارج محسوب میشوند و حتی ممکن است جنایت جنگی محسوب شوند.
مسئولیت حقوقی: آغازکننده جنگ باید پاسخگو باشد
آقای بودن توضیح میدهد که بهمحض شناخته شدن درگیری بهعنوان جنگ، مسئولیتهای بینالمللی فعال میشوند. کشوری که جنگ را آغاز کند، مسئول نقض حاکمیت کشور دیگر است، حتی اگر ادعای دفاع از خود داشته باشد. او میگوید: «اگر ثابت شود اسرائیل آغازگر این درگیری بوده، در این صورت قوانین بینالمللی را نقض کرده است، زیرا حاکمیت ایران را زیر پا گذاشته و این مسئله پیامدهایی در سطح جامعه جهانی دارد.»
پیامدهای حقوقی جنگ سه مرحله دارد:
۱. پایان دادن به جنگ: توقف فوری هرگونه عملیات نظامی
۲. بازسازی و جبران خسارت: بازسازی زیرساختهای آسیبدیده و بازگرداندن داراییها در صورت وجود
۳. جبران خسارتهای انسانی و مادی: پرداخت غرامت به غیرنظامیان آسیبدیده، بازماندگان کشتهشدگان و کشورهای همسایه که از جنگ آسیب دیدهاند.
آقای بودن تأکید میکند که جبران خسارات جانی با پول ممکن نیست، اما از نظر قانونی یک الزام نمادین است: «هیچ چیز جبران از دست رفتن جان انسان نمیشود. اما قانون برای آن دسته از آسیبهای مادی، روانی و فرصتهای زندگی ازدسترفته کسی که کشته شده، ساز و کاری برای جبران در نظر گرفته است.»
«جنگ همیشه با اعلام رسمی آغاز نمیشود»
آقای بودن میگوید ممکن است اسرائیل جنگی را آغاز کرده باشد، بدون آنکه آن را «جنگ» بنامد؛ درست مانند آنچه در تاریخ منازعات بینالمللی پیش آمده است. او به نمونههایی از گذشته اشاره میکند، از جمله:
جنگ سال ۲۰۰۶ میان اسرائیل و حزبالله که، به رغم تلفات سنگین، هیچیک از دو طرف آن را رسماً «جنگ» نخواندند.
یورش عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ که با عملیات نظامی کوتاهی آغاز شد اما به یک جنگ منطقهای تمامعیار تبدیل شد.
حملات یازده سپتامبر که به دو جنگ متوالی در افغانستان و سپس عراق منجر شد، هرچند که این درگیریها شکل متعارف و سنتی جنگ نداشتند.
بودن میگوید: «گاهی جنگ با تنها یک موشک آغاز میشود، اما نامگذاری آن به عنوان جنگ به تأخیر میافتد. اما قانون منتظر بیانیه رسمی نمیماند. تا زمانی که درگیری گسترده، تلفات و حملات متقابل وجود دارد ... ما با جنگ روبهرو هستیم.»
آیا برای اینکه درگیری جنگ محسوب شود، لازم است قدرت طرفین برابر باشد؟
برخی تصور میکنند که درگیری زمانی «جنگ» به شمار میآید که دو طرف آن از نظر قدرت نظامی برابر باشند. اما دکتر مارکو روسینی، استاد حقوق بینالملل در دانشگاه وستمینستر توضیح میدهد که قانون بینالملل چنین توازنی را شرط وقوع «جنگ» نمیداند؛ بلکه برعکس، طرف قدرتمندتر را مسئولتر هم میداند.
«قانون لازم نمیداند که نیروها برابر باشند، اما طرف قویتر را ملزم میکند از قدرت خود سوءاستفاده نکند. جنگ زمانی رخ میدهد که قدرت نظامی بین کشورها به کار گرفته شود، چه توازن قدرت برابر باشد یا نباشد.»
او میگوید قانون از طرف ضعیفتر حمایت میکند و این عدم توازن قدرت را هنگام بررسی تخلفات یا تعیین میزان غرامت لحاظ میکند.
چگونه میتوان جلوی تشدید درگیری را گرفت؟
اگر جنگ به نقطهای برسد که از کنترل خارج شود، چگونه میتوان آن را متوقف کرد؟
روسینی توضیح میدهد که مسیرهای قانونی و دیپلماتیکی وجود دارد که کشورها میتوانند از آنها استفاده کنند. از جمله این روشها:
۱. مراجعه به دیوان بینالمللی دادگستری برای شکایت از کشور متجاوز.
۲. درخواست تشکیل جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل.
۳. مطرحکردن موضوع در مجمع عمومی سازمان ملل در صورتی که شورای امنیت اقدام نکند.
۴. درخواست دخالت آژانس بینالمللی انرژی اتمی اگر اتهامات مربوط به تهدید هستهای باشد.
«اگر اسرائیل مدعی است که ایران در حال آمادهسازی برای حمله هستهای است، باید مدارک واضحی ارائه دهد. در مقابل، ایران نیز باید راه را برای بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی باز بگذارد تا تأیید کنند که ماهیت برنامه هستهایاش صلحآمیز است.»
روسینی میافزاید: «هر دو طرف از روایت هستهای برای توجیه اقدامات خود استفاده میکنند. ایران میگوید که در حال توسعه انرژی صلحآمیز غیرنظامی است و اسرائیل را متهم میکند که میخواهد مانع از این کار شود. در مقابل، اسرائیل مدعی است که ایران به دنبال ساخت سلاح هستهای است، بدون آنکه سندی قطعی و علنی ارائه کند.»
میان دیپلماسی و تنش: پرونده هستهای در مرکز مناقشه
بحث درباره پرونده هستهای موضوع تازهای نیست. ایران و قدرتهای غربی بر سر آن توافق کردند اما آمریکا در دوران ریاستجمهوری دور اول دونالد ترامپ از آن خارج شد.
امروز، پرونده هستهای بار دیگر به کانون بحران بازگشته است. از یک سو، ایران میکوشد بر حق خود برای توسعه انرژی هستهای با اهداف غیرنظامی تأکید کند؛ و از سوی دیگر، اسرائیل هرگونه پیشرفت هستهای ایران را تهدیدی برای موجودیت خود تلقی میکند.
آقای بودن هشدار میدهد که «بهانههای هستهای» ممکن است برای توجیه جنگی پیشگیرانه به کار روند؛ جنگی که پشتوانه کافی حقوقی ندارد.
منبع
در نیمه اول قرن هفدهم، و در طی جنگهای 30 ساله، یک انقلاب نظامی توسط گوستاو دوم پادشاه سوئد انجام شد. در فایل زیر تحلیل کوتاهی از روشهای جنگی گوستاو و وقایع تاریخی آن زمان می خوانید.
اوایل اردیبهشت 1403 بود که آرژانتین درخواست کرد احمد وحیدی، وزیر کشور وقت ایران، به اتهام بمب گذاری آمیا توسط اینترپل دستگیر شود. این اولین بار نیست که کشورهای دیگر مقامات ایران را به دست داشتن در عملیات تروریستی در خارج از مرزهای ایران متهم می کنند. ایران همیشه و همواره این اتهامات را به گونه ای می کند که بسیاری گمان می کنند که اتهامها مشارکت ج.ا در پرونده هایی مانند میکونوس، قتل شاپور بختیار و غیره تنها بهانه جویی هایی به قصد فشار و ارعاب ج.ا هستند. به هر حال فارغ از اینکه کشورهای اروپایی و حامیانش دلایل محکمه پسندی دارند یا خیر خود مقامات ج.ا به وقت خود دلایل محکمه پسند را برای افکار عمومی جهان جور می کنند. سالها قبل در گفتگویی که مشرق نیوز منتشر کرده بود گاف وزیر بهداشت دولت یازدهم را درباره حمایت ایران از تروریست فاش کرد. به صورت خلاصه عماد مغنیه در جریان یک عملیات هواپیماربایی یک هواپیما را دزدیده و به ایران آورده بود و مقامات ایران بر خلاف تمامی قوانین بین المللی و داخلی کشور بر علیه هواپیما ربایی مغنیه را برای زیارت به مشهد فرستاده بودند. کمترین آموزشی که می توان به مقامات ایران داد این است که قبل از مصاحبه و منتشر کردن آن با یک وکیل خوب مشورت کنند.